eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.9هزار ویدیو
404 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
☺️بچه ها این دو تومنی... دهه شصت مامانم واسه خوراکی مدرسه یه دونه از اینا بهم می داد...سر راه مدرسه می رفتم مغازه شکرالله یه نون قندی اندازه کف دست و یه لایه لواشک و یه آدامس خروس نشون بهم می داد... یادش بخیر😍😊 @mah_mehr_com
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما حتما این بافتنی جذاب و بی خطر و سرشار از خلاقیت رو تو چند روز تکمیل کنید و لذت ببرید🤩🤩🤩🤩 @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 اگه از این مدادها داری، این نقاشی رو باهاش امتحان کن 😊 📎 📎 @mah_mehr_com
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام رضا(ع): هرکس اندوه مومنی را بزداید، خداوند در روز قیامت، غم از دلش می‌زداید. امروز شنبه ۴ اسفند ماه ۲۳ شعبان ۱۴۴۶ ۲۲ فوریه ۲۰۲۵ @mah_mehr_com
به کوچه کوچه بنالم، ز عابری که نیامد غزل غزل بسـرایم، ز شاعری که نیامد شکسته بغض گلویم، در انتظار عجیبی خدا کند که بیاید، مسافری که نیامد @mah_mehr_com ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
🕊 مسابقه ی پرواز کبوتر زرد، از پنجره داخل اتاق شد. چرخی زد و خودش را در آینه نگاه کرد. پرهایش را صاف کرد. از اتاق بیرون آمد و به کبوتر سفید اشاره کرد. کبوتر زرد و سفید در آسمان، مسابقه ی پرواز گذاشتند. کبوتر زرد بالاتر رفت. نوکش را به ابر زد و بال هایش را سه بار به هم زد و معلق زد. کبوتر سفید پایین آمد و لب پنجره نشست. کبوتر زرد گفت: نمی آیی دوباره مسابقه بدهیم؟ کبوتر سفید جوابی نداد. کبوتر زرد کنار کبوتر سفید نشست و گفت: به کجا داری نگاه می کنی؟ کبوتر سفید گفت: اون کیه آنجا نشسته؟ کبوتر زرد گفت: خب آینه است. کبوتری هم که می بینی، خودتی. سفید گفت: من تا الان خودم را ندیده بودم. زرد گفت: حالا که دیدی. بیا پرواز کنیم. سفید گردنش را جلو برد و گفت: می خواهم خودم را بیشتر ببینم. زرد گفت: پس پرواز چی؟ سفید چشم هایش را بیشتر باز کرد و گفت: بعدا پرواز می کنیم. الان فقط می خواهم خودم را ببینم. زرد گفت: ولی قرار بود مسابقه سرعت بدهیم. سفید گفت: میشه آینه را با خودمان ببریم؟ زرد گردنش را جلوتر برد و به آینه نگاه کرد. سفید گفت: می خواهم همیشه خودم را ببینم. زرد گفت: آن وقت چطوری پرواز کنیم؟ از بین کبوترها، سنگی رد شد و به آینه خورد. آینه تکه تکه شد. کبوترها پرواز کردند. ✍ نویسنده: حسین مجاهد 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🧩چند اختلاف در دو تصویر وجود دارد؟ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی زیبای گروه فریاد 📼 این قسمت : روز مسابقه 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
23.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ترانه ی زیبای : من آقا پرتقالم 🍊 با هنرمندی خانوم عرب 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com