🍱🍓 #تزیین_غذای_کودک
یه شعر کوتاه یا چند تا جمله بامزه در کنار تزیین ظرف غذای بچه ها میتونه تشویق خوبی برای خوردن مواد غذایی مفید باشه😉😍👌
لباسی از سنگ دارم
شاخ ندارم چنگ دارم
نه دم، نه پر، نه گردن
ببین چه شکلی ام من
کج می روم، کجم من
با راهِ راست، لجم من
به لونه دارم که برام قشنگه
لونه من زیرِ یه تخته سنگه
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃اول کار است
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🍃باب اسرار است
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🍃نغمه جان است
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
╔═🌸🌿☃.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸برگلشن و گل،
🍃به بـویِ مهـدی صلوات
🌸برشــــیفتـگان
🍃کـــویِ مهـدی صلوات
🌸سر می زند
🍃از کنـارِ کعبـه خورشـید
🌸در سعی و طواف،
🍃روی مهــدی صلـوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم 🍃🌸
╔═🌸🌿☃.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
صبـح آمد و صد سلام🤗
🌺تقـدیم شما
🍃یکبـار دگر زندگی
🌺و شور و صفـا
🍃صـد شکـر که
🌺فرصتی دگر
🍃در پیش است
🌺امروز شویم
🍃بنده خوب خدا
🌺سلام دوستان خوبم
╔═🌸🌿☃.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
22.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#کارتون 🎬
سگهای نگهبان 🐶
╔═🌸🌿☃.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🌳🐭 روی درخت بلوط 🐭🌳
مادر گفت: «برای ناهار چند دانه بلوط میخواهیم؛ ولی نداریم.»
موشی بالای درخت بلوط رفت. یک بلوط از شاخه کَند. دهانش را بازِ باز کرد و بلوط را با دندانهایش گرفت؛ امّا بلوط بزرگ و سنگین بود. برای همین، موشی تصمیم گرفت بلوط را با دستهایش بگیرد؛ ولی حالا دیگر نمیتوانست از درخت پایین بیاید. به نظرش رسید بهتر است عقب عقب برود. روی شاخه عقب عقب رفت؛ امّا به تنهی درخت که رسید، سُر خورد و از آن بالا روی زمین افتاد. دردش گرفت. با خودش گفت: «دیگر سراغ بلوط نمیروم!»
بلوط را روی زمین قِل داد و به طرف لانه رفت. در راه با خودش گفت: «من از آن بالا افتادم. بلوط هم با من افتاد؛ ولی بلوط دردش نگرفت!»
موشی، بلوط را به لانه برد و به سرعت برگشت. از درخت بالا رفت. یک بلوط کَند و روی زمین انداخت. به آرامی از درخت پایین آمد و بلوط را روی زمین قِل داد و به لانه برد.
ظهر که شد، موشی و خانوادهاش چند دانه بلوط برای ناهار داشتند.
#قصه
@mah_mehr_com
🔰 بعد از #تنبیه کودک، پرونده را کاملا ببندید.
سر کوفت،تحقیر،تکرار و تنبیه دیگر، و یادآوری گذشته؛اثرات زیان باری بر کودک دارد کودک باخطا میآموزد و در مسیر رشد اشتباهات زیادی میکند پس انعطافپذیر باشید.
@mah_mehr_com
بِرتی زنبورعسل جوان و مغروری بود. هرروز صبح وقتی از خواب بیدار میشد، قطرهی شبنمی را پیدا میکرد تا خودش را در آن ببیند و از خودش تعریف کند. چیزی که خیلی باعث غرور او میشد، نوارهای سیاه روی بدنش بود. چون او فکر میکرد هیچ حیوانی نمیتواند چیزی زیباتر و قشنگتر از آنها داشته باشد؛ اما او از اینکه فقط یک جفت خط روی بدنش داشت، ناراحت بود و همیشه آرزو میکرد که خطهای بیشتری داشته باشد. بااینحال، به خودش میگفت: «همین دو تا خط هم خیلی قشنگ هستند.»
اگر خطهای بیشتری داشت، پر خطترین زنبور آن منطقه میشد و همهی حیوانات، او را تحسین میکردند. پس فکری به سرش زد: «من میدانم چهکار کنم. باید از سایر حیوانهای خطدار بپرسم که چه طور اینهمه خطدارند. شاید من هم مثل آنها بشوم.»
بِرتی از جایش بلند شد و پرواز کرد تا بتواند حیوانات خطدار را پیدا کند. از روی دشتها و دریاها پرواز کرد، بالاخره به سرزمینی رسید که در آن حیوانات خطدار زندگی میکردند. اولین حیوانی را که دید، شبیه اسب بود. بهطرف او پرواز کرد و روی دماغش نشست و به او گفت: «سلام آقای گربه!»
ببر غرشکنان گفت: «من بَبرم؛ نه گربه. در ضمن، از پشتم بلند شو!»
بِرتی گفت: «خیلی ببخشید، فقط میخواستم از شما بپرسم چه جوری اینهمه خط روی بدن شما درست شده؟»
ببر گفت: «من از اول این خطها را نداشتم. وقتی کوچولو بودم، یک روز داشتم با یک گوله نخِ سیاه، بازی میکردم که ناگهان توی نخها گیر کردم. از آن روز به بعد، این خطها روی تنم باقی مانده.» با گفتن این حرفها ببر شروع به خندیدن کرد و ازآنجا دور شد.
بِرتی، بازهم به راهش ادامه داد. پس از مدتی، کِرم خطدار درازی را دید که بین علفها میخزید. روی دم او نشست و گفت: «سلام کرم کوچولو!»
مار هیس هیس کنان گفت: «من مارم؛ نه یک کرم. در ضمن از روی دمم بلند شو!»
بِرتی گفت: «آه، متأسفم! نمیخواستم شما را ناراحت کنم. فقط میخواستم بدانم که چه جوری اینهمه خط روی بدن شما درست شده؟»
مار گفت: «خب، رنگ من اول قهوهای بود. یک روز که داشتم از جاده رد میشدم، چراغ راهنمایی مرتب سبز و قرمز میشد. وقتی به آنطرف جاده رسیدم، متوجه شدم که تمام بدنم پر از خطهای سبز و قرمز شده.» مار با گفتن این حرفها خندهای کرد و رفت.