eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.4هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.9هزار ویدیو
404 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
20.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(س) داستان زندگی حضرت معصومه علیها السلام 🔸🔹💠🔸🔹 @montazar
👩🏻‍🦰:‌اگه شب بابات بیاد...❗️😡 🧕🏻 بعضی از مامانا، برای اینکه کار خودشونو راحت کنند، بابای بیچاره رو برای فرزندشون لولو می کنن تا ازش بترسه❌ حواسمون باشه: ❌پدر و مادر نباید منشاء ترس باشن ✅پدر و مادر و هستن @mah_mehr_com
هدایت شده از امام زمان و من
برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از امام زمان و من
برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از امام زمان و من
باز هم مرغ سحر ، بر سر منبر گل دم به دم می خواند، شعر جان پرور گل باز از مسجد شهر، صوت قرآن آید با نسیم سحری ، عطر ایمان آید کودکان خوش سخن ، شب فراری شده باز دیده را باز کنید ، شده هنگام نماز باز خورشید قشنگ ، آمد از راه دراز باز در دشت و دمن، گل نرگس شده باز باز از مسجد شهر، صوت قرآن آید با نسیم سحری ، عطر ایمان آید خیز از بستر خواب ، کودک زیبا رو وقت بیداری شد ، خیز و تکبیر بگو برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
دم روباه از زرنگی در تله است🦊🧡 ◇• پیرمرد کشاورزی بود که جالیزی داشت که هندوانه اش زیاد بود ولی از یک بابت خیلی ناراحت بود، چون یک روباه مکار شب که می شد، به طرف جالیز راه می افتاد و در چشم به هم زدن مقدار زیادی از خربزه و هندوانه های رسیده و کال را خرد می کرد و همه ی بوته ها را می کند، پیر مرد هر کاری که کرد نتوانست روباه را بگیرد. پیرمرد سر راه روباه یک چاه کند و روی آن را با ساقه و برگ نازک علف پوشاند ولی روباه از این حیله پیرمرد با خبر شد. ناچار آرد آورد و خمیری درست کرد و توی آن زهر ریخت و سر راه روباه گذاشت، ولی روباه مکار همین که خمیر را بو کشید فهمید که زهر دارد و آن را نخورد. عاقبت پیرمرد با یک نفر مشورت کرد و او به پیرمرد گفت که سر راه روباه تله ای در زمین کار بگذارد و به زمین، میخ کند و یک تکه گوشت سر راه روباه گذاشت، روباه شب که آمد و سفره چرب و نرمی دید جلو رفت، ولی از این فکر هم غافل نبود که ممکن است دامی برایش گذاشته باشند، به همین جهت دمش را به طرف تله نزدیک کرد و عقب عقب رفت که ناگهان دم روباه در تله گیر کرد روباه و به هر طرف که رفت و هر زرنگی که به خرج داد خلاص نشد که نشد تا صبح آنقدر تلاش کرد که خسته و بی حال افتاد. پیرمرد آمد و گفت: آقا روباه تو با آن زرنگی چطور شد که توی تله افتادی؟ روباه گفت: من که در تله نیستم بلکه این دم من است که در تله افتاده، من به این سادگی ها در تله نمی افتم! پیر مرد گفت: بله دم روباه از زرنگی در تله است.◇• @mah_mehr_com
هوندا ۱۲۵ زمان ما😆😍 می بینم که خاطراتتون زنده شد😆😉 @mah_mehr_com
🏠 فوروارد یادتون نره🌺 @mah_mehr_com