#داستان
🌹داستان زندگی احسان🌹
قسمت 9⃣1⃣
🍃🍃احسان میخواست به دانشگاهی بره که درس ایثار و شجاعت و
ازخودگذشتگی و شهادت تدریس میشد...
رفت با علي در مورد تصميمش صحبت کرد.
علي که تمام ماجراي احسان رو ميدونست، اشک تو چشماش جمع شد.
دستي به بازوي احسان زد و گفت:
دمت گرم رفيق. اما پدر و مادرت....
احسان جواب داد:
نميخوام اونا اصلا از رفتنم به جبهه باخبر بشند، ميدونم رضايت نميدن
اما من دنبال وظيفم هستم.
اينو که گفت، خودش رو انداخت توي بغل علي و در حالي که گريه
ميکرد، ادامه داد:
⁉️باورت ميشه کابوساي هر روزم داره تموم ميشه.
خودم هيچ موقع فکر نميکردم با جبهه رفتن قراره از شر شیطانی مثل سارا خلاص بشم....
اونروز احسان و علي هر دو براي جبهه ثبت نام کردند وپس از یک ماه
آموزش به جبهه اعزام شدند.
براي احسان، جبهه کم از بهشت نداشت.
دلش ميخواست هميشه توي اين بهشت بمونه و هيچ موقع به جهنم
خونه برنگرده.
خداهم زود به آرزوش رسوندش و دي ماه سال 65 توي عمليات
کربلاي 4 به ديدار محبوبش شتافت....
پدرومادرش هم توبه کردند و هدایت شدند...
يوسف زمان ما....
خدا خيلي از اين يوسف ها داره بچه ها، که گمنام يه گوشه اين شهر
هستند.
علي اينارو ميگفت و به پهناي صورتش اشک ميريخت.
بچه هاش، بغلش کردند.
و همسرش که بارها اين داستان رو از زبان علي شنيده بود،
ميدونست علت اين همه سوز و گداز علي از کجاست؟
بعد از ده دقيقه اي که حال بابا بهتر شد، محمد و فاطمه، مامان و بابا
رو تنها گذاشتند.
#پایان
💫💫💫💫💫💫
جوونای در آستانۀ ازدواج حتما بخوانند:👆👆👆👆
از بیشتر جوونا وقتی می پرسی دوست داری همسر آیندت چه ویژگی هایی داشته باشه، می گن ایمان و اخلاق. برخی هم صداقت رو اضافه می کنن و شاید برخی هم ویژگیای دیگه ای اضافه کنن اما راستش اینه که کم نیستند جوونایی که یا هنوز معیارهای همسر آیندشون رو انتخاب نکردن و فک می کنن انتخاب کردن یا اگه انتخاب کردن این معیارا طوریه که به همۀ دخترا یا پسرا می خوره. متن بالا رو بخونید حتما👆👆👆