برای چیزی که باید از آن دور میشدیم
مسابقه ی نزدیک شدن دادیم
و بر سر چیزی که بای به آن نزدیک می شدیم
رقابتی برای دور شدن درگرفت...
بی مسابقه زندگی معنا ندارد برایمان.
خط پایان این مسابقه به دست آوردن تو بود ...
چه بلایی برسرمان آمد
که همه چیز را بدست آوردیم جز تو؟!
قانون رقابت برای تو
چقدر زیباست! :)
رقیبان
رفیقان هم اند
درست مثل بازی های دوران کودکی...
در مسیر رقابت برای تو
اگر به زمین خورده ای برخوردیم
باید دستش را بگیریم
بلند کردن زمین خورده
ما را از رسیدن به تو باز نمی دارد
این کار خودش میانبری است
برای زودتر رسیدن به تو
چقدر دلم تنگ شده
برای پاکی دوران کودکی ام!
اشک رقیب
دلم را می شکست
آهش نفسم را می بست...
امروز در مسابقه های دنیایی
که تو مقصدشان نیستی
رقیب، دشمن من است.
اشک که میریزد
دلم خنک میشود
آه که می کشد
نعره ی شادی در و دیوار دلم را می لرزاند
رقابت های امروز
شادی در غم و غم در شادی است...
شادی من در غم رقیبان
و غمم در شادی آنان
خسته ام از این خودخواهی!
رقابت های کودکانه را بزرگ شدنم بود.
زمین که می خوردم
بلند شدن را یاد میگرفتم
برنده که میشدم
جوان مردی را می آموختم
شکست که می خورم
به دنبال راه پیروزی میگشتم...