قانون رقابت برای تو
چقدر زیباست! :)
رقیبان
رفیقان هم اند
درست مثل بازی های دوران کودکی...
در مسیر رقابت برای تو
اگر به زمین خورده ای برخوردیم
باید دستش را بگیریم
بلند کردن زمین خورده
ما را از رسیدن به تو باز نمی دارد
این کار خودش میانبری است
برای زودتر رسیدن به تو
چقدر دلم تنگ شده
برای پاکی دوران کودکی ام!
اشک رقیب
دلم را می شکست
آهش نفسم را می بست...
امروز در مسابقه های دنیایی
که تو مقصدشان نیستی
رقیب، دشمن من است.
اشک که میریزد
دلم خنک میشود
آه که می کشد
نعره ی شادی در و دیوار دلم را می لرزاند
رقابت های امروز
شادی در غم و غم در شادی است...
شادی من در غم رقیبان
و غمم در شادی آنان
خسته ام از این خودخواهی!
رقابت های کودکانه را بزرگ شدنم بود.
زمین که می خوردم
بلند شدن را یاد میگرفتم
برنده که میشدم
جوان مردی را می آموختم
شکست که می خورم
به دنبال راه پیروزی میگشتم...
امام از رقابت های امروز!
که هر روز کوچک تر از دیروز!
زمین که میخورم
به زمین و زمان ناسزا می گویم
برنده که میشوم
نیش تر می زنم به دل رقیبان
شکست که می خورم
بغضو کینه
لایه بر لایه متراکم می شود روی دلم
و به کوهی از درد و سکوت تبدیل میشود...
دیگر به نفس نفس زدن افتاده ام...
توان رقابت ندارم.
زیر دست و پاها دارم له میشوم...
در این رقابت های کوچکانه ی دنیایی
کسی به کسی رحم نمی کند...
آخرش حس عقب ماندن
میکشد مرا!...
نفس نفس
زدن ها در رقابتی که تو مقصودش هستی
عبادت است
و چه عبادتی! :) 💙
تو خودت با دست خودت
زمین خورده های مسیر مسابقه ات را بلند میکنی...
تو به قدری زیادی
که اگر همه ی عالم یک چا در این مسابقه به تو برسند به همه می رسی:) 🌱🫀
شنیده ام تو
از زمین خورده های مسابقه ی دنیا
دستگیری می کنیذ
و می اندازی شان در مسیر خودت:))
درست شنیده ام؟
پس بیا و من زمین خورده ررت
از میان انبوه رقیبان بیرون بکش
که سخت محتاج دستگیری ام :)