💠مَھدآ⁷²¹💠
چرا من از فرشته ها غافل بودم؟ و چرا با فرشته ها خلوت نداشتم؟ از وقتی که فهمیدم فرشته ها عاق تواند رو
وقتی فکر میکنم به دو فرشته
که یکی روی شانه ی راست
و دیگری روی شانه ی چپم هستند
قشنگ احساس میکنم
که همیشه، نه دو فرشته
که دو عاشق 🖇️❤️
همراه من اند :)
چقدر بار عشق تو
سبکبال میکند آدم را! :)
من از این پس
با این فرشته های مراقبم
حرف خواهم زد
حرفِ عشقِ تو را :) 🫀🖇️
دوست دارم آن قدر عشق بازی کنم با تو که فرشتهی شانهی راستم هرچه در نامه ی عملم می نویسد
جز عشق تو نباشد و گاهی احساس کنم
شانه ی راستم بار دو فرشته ی عاشق را به دوش می کشد :)
مگر می شود کسی تو را دوست داشته باشد
اما دوست نداشته باشد
قصه ی عشق بازی بازی با تو را بخواند؟!
به گمانم روزی چند بار
فرشته ی شانه ی چپ
کنار فرشته ی عشق نویس خواهد نشست تا قصه ی قصه ی بازی من با تو را با هم بخواند:)😇
من تو را دوست دارم
فرشته هارا هم!
و از پس اگر کسی بدِ فرشته هارا بگوید
می فهمم با عشق تو مشکل دارد!
حمله به عاشقان تو
حمله به خودِ توست!
من به کسانی که به فرشته ها حمله کنند
به اذن تو حمله خواهم کرد :)
از وقتی شنیده ام که جان ما را
این فرشته های عاشق میگیرند
دیگر از مرگ نمی ترسم 🙂
ای کاش من از کسانی باشم
که سلام فرشته های عاشق را
پیش از ورود به بهشت می شنوند! :)
آقا! 💙
فرشته ها منتظرند، منتظر تر از ما.
چشم انتظار نشسته اند که بیایی
تا در رکاب تو
بتازند بر هر کسی که دشمن توست.
بزرگ ترین افتخار فرشته ها. سربازی برای توست :)🤍
بگو کی می آیی؟
تا ما و فرشته ها با هم
در صف سربازان تو
جانمان را بر کف نهاده
تقدیمت کنیم ❤️ :)