و وقتی به این برخوردم... راه بسته ی اشکام باز شد 🌊...

😭🌊

امروز داشتم.. گلدونای خونمونو درست میکردم... بر خوردم به گدونی که توش نارنج و پرتغال کاشته بودم... انقددددر ریشه هاش پر شده بود که قالب گلدون و به خودش گرفته بود.... می خوام بگم دوستِ من تو از این گیاه ضعیف تری؟! گیاهی که حتی نمیتونه دفاعی از خودش بکنه از تو قوی تره!! این گیاهِ ضعیف تونسته تو کم ترین و تنگ ترین جا خودشو زنده نگه داره... پس تویی که اشرف مخلوقاتی میتونی واسه خودت همه کار بکنی!

بعدش این گل تنها گلی بود که گلدونش و عوض کردم... به خودم گفتم! تو از خدا بالاتری؟! تو ازخدا مهربون تری؟! قطعا نه تو هرچی داری از خدا داری... ولی وقتی دیدی گلدون واسه گل کوچیکه ولی باز سبز مونده اومدی و گلدونش و بزرگ تر کردی!:) بدون اگه خدایی که حتی نمیشه مهربونیش و لطفش و رحمتش با هیییچ چیز توصیف کرد ببینه این لحظه ای که داری توش زندگی میکنی تنگ و سخته واست عوضش میکنه فقط می خواد ببینه چقدر می خوای زندگی کنی می خوااااد مثل اون گیاه از تمااام خاک و کودِ زندگیت بَهره ببری و قدرِ جای بزرگ تر و بدونی:)

در‌دل‌تنگت‌چه‌بارانی‌بود که‌من‌چندان‌که‌می‌گِریم هنوزش‌هیچ‌پایان‌نیست؟! حاج‌قاسم‌قلبم♥️

:)

🥺💔🌊

میشه🥺😭🌊

دعای روز ششم🌊🌿

دنیای من آقای من :)