eitaa logo
مهدویت
137 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
81 فایل
کلاس آشنایی با مهدویت(بانوان مهدوی) استاد: سرکار خانم دکتر نیلچی زاده
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸السلام علیک یا بقیه الله🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌷سلسله مباحث آشنایی با مهدویت🌷 باحضور استاد گرامی:سرکار خانم دکتر نیلچی زاده. موضوع جلسه : 🌼 تطبیق دعای افتتاح ودعای اللهم عرفنی نفسک🌼 زمان جلسه ⬅ ۲۷ لغایت ۳۱ اردیبهشت ماه ۹۷مصادف با اول تا پنجم ماه مبارک رمضان ساعت حضور⬅۱۵ ساعت شروع ⬅۱۵:۳۰ مکان⬅ میدان شهدا خ ۱۷ شهریور خ شهید قادری کوچه شهید شکری پلاک ۱۹ 🌹منتظر قدوم پر مهرتان هستیم🌹 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺‌
📣بزودی مطالب جلسات اول ودوم به طور خلاصه در کانال قرار خواهد گرفت
خلاصه جلسه اول کلاس مهدویت:
🌸جلسه اول کلاس مهدویت :🌸 علی بن مهزیار اهوازی ایشان از تشرف یافتگان به محضر امام زمان عج می باشند، که فردی عالم ، صاحب کرامت و وکیل امام حسن عسگری بودند ومهر حضرت را در اختیار داشتند. ایشان ۱۹ سفر به حج واجب می روند برای دیدار امام زمان عج اما دیداری حاصل نمی شودسال بیستم خسته می شود وتصمیم می گیرد به این سفر نرود چون فکر می کرد اگر اقا می خواست به دیدارشان نائل می شدم از طرف کسانی که ولایت حضرت را داشتند برایشان خبر می آ ورند که امسال بیا این دیدار میسر خواهد شد وقتی به دیدار موفق می شوند حضرت از دیر آمدن علی بن مهزیار گله می کنند که « زودتر از اینها منتظر شمابودم» بعد از دیدار سه روز مهمان خصوصی حضرت بودند. 🌹 سر جلسات مهدویت کلام حضرت با علی بن مهزیار است🌹
اگر روابط مومنین دلپسند مهدی فاطمه باشد خودشان به دیدار شان می آیند
سلام علیکم با آرزوی قبولی طاعات وعبادت همه عزیزان به اطلاع می رساند کلاس روز دوشنبه ۳۱ اردیبهشت از ساعت ۵ برقرار می باشد
http://sapp.ir/mohandesi_zehn......🌹مهندسی ذهن بر اساس قانون معنویت استاد گرامی و عزیز دکتر نیلچی زاده ....🌹
سلام علیکم http://eitaa.com/joinchat/626655236Cdb469b7586 🌹........مهندسی ذهن استاد بزرگوار دکتر نیلچی زاده ......🌹 🌹......ایتا........🌹
پیش به سوی دانایی: 💐.سلسله نشستهای "خانواده پایدار" .💐 💐.راز کامیابی با رویکرد سبک زندگی اسلامی بر اساس آموزه های دینی.💐 💐..... با حضور استاد عزیز و گرامی سرکار خانم دکتر نیلچی زاده ...💐 💐...روزهای دوشنبه ساعت ۱۵ تا ۱۶:۳۰ در فرهنگسرای اخلاق....💐 💐......میدان شهدا خ 17شهریور ایستگاه شکوفه .......💐 💐......یاعلی باعلی.........💐 توجه توجه ساعت کلاس تغییر کرده .......⬆⬆⬆⬆⬆⬆........لطفا اطلاع رسانی کنید ........🌹
ادامه جلسه اول سوم اسفند ۹۶ مرحوم حجة الاسلام شفتى عالم مجاهد بزرگ، روزى قصد عزیمت براى دیدار از خانه خدا نمود، عدهاى از خویشان و اصحابشان نیز به همراه وى به راه افتاده، تا به حج تشرف یابند. طبق رسم آن دوران، مسیر كاروانیان از ایران به نجف و كربلا و از آنجا به سوى مكه و مدینه بود. پس به زیارت عتبات عالیه شتافته و چند روزى را در آن شهر اقامت مىنمایند. برخى از خویشان او از این كه پولى به همراه داشته، نگران بودند. از این جهت به امانت پولهایشان را در كیسهاى نهادند و به مرحوم شفتى دادند، تا در مواقع نیاز از آن استفاده نمایند. مرحوم شفتى نیز كیسه فوق را در گوشهاى از اتاقش مخفى، از گزند حوادث سالم بماند! بالاخره روز حركت فرا مىرسد، او براى وداع به زیارت حضرت علی(علیهالسلام) رفته، پس از بازگشت به خانه و جمع آورى و دسته بندى اثاثیهاش متوجه مىشود كه از كیسه پول خبرى نیست؟! پس در كمال اضطراب و نگرانى از اتاق بیرون آمده و استغاثه جویان به حضرت ولى الله اعظم(عجل الله تعالى فرجه الشریف) به مسجد سهله مىشتابد. او خود در مورد آن حادثه چنین مىگوید: در آن حالت اضطرار و استغاثه، لحظاتى نگذشت كه اسب سوارى را از دور دیدم، با خود گفتم نكند كه مهاجمى باشد كه قصد بر جانم نماید، پس با وحشت تمام به انتظار ایستادم. با نزدیك شدن آن اسب سوار، در كمال تعجب از دور صدایى بلند شد كه: آقاى شفتى نگران نباش! پس از شنیدن این جملات، آرامش خود را بازیافتم، وقتى اسب سوار به من رسید، فرمود: آقاى شفتى! چه مشكلى دارى، من امام زمان توام!؟ ناباورانه گفتم: اگر شما امام زمان هستید، خود مشكل مرا بهتر مىدانید؟! حضرت دیگر چیزى نفرمود، صورتشان را به سمت شهر اصفهان برگردانیدند و فریاد زدند: هالو ... هالو ... هالو!؟ من ناگهان متوجه شدم یكى از حمالهاى بازار اصفهان - كه مشهور به هالو، بود - در نزد حضرت در كمال احترام حاضر شد. حضرت به او فرمود: مشكل آقاى شفتى را حل كن . آنگاه در حالى كه بشارت حل شدن مشكلم را مىفرمود، خداحافظى كرده و تشریف برد، پس از رفتن حضرت (عجل الله تعالى فرجه الشریف) به خود آمده و با حیرت تمام رو به هالو كرده و گفتم: شما همان هالوى خودمان هستى؟! با لبخند آن را تایید كرد، پس كنجكاوانه از او پرسیدم: شما صداى حضرت را در شهر اصفهان شنیدى؟ گفت: بله شنیدم . پرسیدم: پس چرا حضرت سه بار صدایت زدند تا خودت را به كوفه رساندى؟! او گفت: بار دوم و سوم به هنگام طى الارض در مسیر راه صداى حضرت را شنیدم. دیگر چیزى نگفتم، هالو مرا در یك لحظه به نجف رساند و به من نیز توصیه اكید كرد كه كوچكترین سخنى از وى و حادثه مسجد سهله به كسى نگویم . آنگاه دستور داد كه بقیه اثاثیهام را جمع كرده، تا به هنگام حركت، او بازگشته تا كیسه پول را بدهد. او رفت و من با خوشحالى پس از جمع كردن وسایل و آماده شدن براى حركت، دوباره او را به همراه كیسههاى پول در نزد خویش یافتم، پولها را به من داد و فرمود: در عرفات خودم به دیدارت آمده و خیمههاى حضرت را نشانت خواهم داد، منتظر بمان ! آنگاه از نظرم ناپدید شد و رفت و من به انتظار حسرت دیدارش باقى ماندم . از آن روز به بعد انتظار سختى مىكشیدم، هر یك از روزها به اندازه یك ماه بر من مىگذشت، تا آن كه همراه كاروانیان به مكه تشرف یافتم، در عصر روز عرفات او به دیدارم آمد و مرا به سوى خیمههاى حضرت در كنار جبل الرحمة برد، ولى از دور خیمهها را نشانم داد، هر چه اصرار كردم كه مرا به درون خیمهها ببرد، گفت اجازه ندارد، پس با افسوس خیمهها را تماشا كردم، آنگاه به من امر فرمود كه بازگردم، شاید در منا تو را نیز ببینم، كه اتفاقا نیز نیامد! پس از انجام مراسم حج به اصفهان بازگشتم، مردمان بسیار به دیدارم آمدند، ناگهان دیدم همان هالو نیز به دیدارم آمد، تا خواستم كه عكس العمل متناسب با شخصیت او نشان دهم، اشارهاى كرد كه آرام بگیرم، پس به ناچار چنین كردم، ولى از آن روز به بعد رابطه عجیبى میان من و او برقرار شد. روزگارى چند گذشت، تا آن كه نیمه شبى هالو به سراغم آمد و گفت: امشب وقت سیر من به سوى خداوند است، زمان ما گذشت، من امشب از دنیا مىروم، لطف كن مرا كفن و در فلان منطقه از قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن بنما ! از او به اصرار خواستم حقایق ناگفته را بیان كند، او در جملهاى ظریف گفت: یكى دو ساعت بیشتر باقى نمانده است، دنیا همین است كه مىبینى!؟ پس خداحافظى كرد و رفت، در وقت مقرر به دیدارش شتافتم، او را مرده یافته، مردمان را خبر كردم و به كفن و دفنش پرداختم . از آن پس به زیارت همیشگى قبرش همت گماشتم و از او نیز حاجتهاى فراوان گرفتم. 🌸آیه 68 سوره یس🌸 🌼وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا يَعْقِلُونَ🌼 و ما هر کس را عمر دراز دهیم (به پیری) در خلقتش تغییر دهیم. آیا (در این کار) تعقل نمی‌کنند (که اگر عمر به دست طبیعت بود