eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
373 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سابقه سرود خواندن یا نخواندن تیم‌ ملی در سال‌های گذشته 🔹حمید رسایی: نگاهی به تیم ملی فوتبال در سال‌های گذشته نشان می‌دهد، هیچگاه خواندن یا نخواندن سرود ملی در ابتدای بازی‌ها موضوع قابل اهمیتی و به معنای یک کُنش سیاسی نبوده است. 🔹اما این روال عادی در چند هفته اخیر، توسط جریان رسانه‌ای سعودی صهیونیستی، تبدیل به یک موضوع حیثیتی شد. در حقیقت آنها از این موضوع عادی که سابقه داشته و در ابتدا به هیچ وجه هم با انگیزه‌های سیاسی نبوده، در راستای اهداف خود بهره سیاسی بردند و متأسفانه خیلی از دلسوزان فعال مجازی با مواضع تند و شدید و غلیظ خود، با حمله به بازیکنان تیم ملی، در زمین آنها بازی کردند و به آن دامن زدند. 🔹هنگام پخش سرود، نخواندن آن الزاما با هدف و انگیزه و به معنای بی‌احترامی به سرود ملی نیست. همین 🍃🌹ــــــــــــــ: @mahdavieat
✅ادامه‌ی پاسخ👇 3⃣ وقتی می‌خواهیم آن‌ها را بیدار کنیم از روش‌های خوبی استفاده کنیم، یعنی وقتی صدایش زدیم اولین بار که چشمش به چشم ما افتاد ما را خندان و با چهره شاداب ببیند نه اخم‌آلود. ❌مثلا نگوییم: "پاشو خورشید درآمد دیگر دارد دیر می‌شود" یعنی با تشر و تندی او را بیدار نکنیم. اجازه دهیم هنگام بیدار شدن خاطره‌ی خوشایندی پیدا کند. 4⃣ هیچ‌گاه بچه‌ها را برای نماز صبح تک مرحله‌ای بیدار نکنیم. یعنی بالای سرشان نرویم تا بلند نشده ولش نکنیم؛ 👈مثلا اولین مرحله برویم چراغ را روشن کنیم و او را صدا بزنیم و خودمان برویم وضو بگیریم و...، یعنی در چند مرحله و فاصله‌دار او را بیدار کنیم. 5⃣ پدر نماز را بلندتر بخواند... پدرها چون می‌توانند نماز صبح‌شان را بلند بخوانند -نه این‌که فریاد بزنند گونه‌ای که دیگران هم بشنوند- می‌تواند بسیار کمک‌کننده باشد. یا مثلا مادر اذان و اقامه را آرام در محیط خانه بگوید. این‌ها می‌تواند آمادگی جسمی و روحی را در فرزند ایجاد کند که بلند شود و نمازش را بخواند. ⁉️اما این‌که از چه سنی باید بچه‌ها را مقید به نماز خواندن کرد؟ آن چیزی که در روایت آمده "پسرها حدود ۹ سالگی و دختر‌ها از ۷ سالگی باید نماز تمرینی بخوانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شعارهای پوشالی 🔷از زن گفتید و به جنس زن فحش دادید 🔷از آزادی گفتید و بخاطر ظاهر مذهبی آرمان علی وردی را شهید کردید... ◀️ پایگاه خبری تحلیلی ➡️  @mahdavieat
♨️برکت دعای حضرت صاحب الزمان عجل الله 🔸یكی از علما به نام آشیخ حسین تویسركانی نقل می‌كنند: «زمانی كه در نجف طلبه بودم معیشت بسیار سختی داشتم، برای گشایش در امور زندگیم به كربلا رفتم تا از حضرت اباعبدالله علیه‌السلام یاری بطلبم. اولین شب ورودم به كربلا در عالم رویا امام عصر عجّل‌الله‌فرجه را در حرم اباعبدالله علیه السلام دیدم كه به من فرمودند: «بالای سر برو و دعا كن.»‌ من هم بالای سر رفتم و با جد و جهد فراوان دعا كردم. پس از دعاهای فراوان، خدمت حضرت ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه آمدم و پرسیدم: «آیا دعا هم وكالت بردار است؟» حضرت فرمودند: «بله». عرض كردم: «آقا می‌شود از شما خواهش كنم به عنوان وكیل من، برایم دعا كنید؟» همان زمان حضرت دستهایشان را به آسمان بلند كرده وبرای حل مشكلاتم دعا كردند. 🔸پس از برگشتم به نجف ، متوجه شدم یكی از تجار بزرگ تویسركان خدمت آمیرزا حبیب الله رشتی رسیده و ایشان از من خیلی تعریف كرده‌اند. آن تاجر هم گفته بود مال زیادی در اختیار من می‌گذارد و مایل است كه دخترش را هم به عقد من در آورد. از آن زمان به بعد، به بركت دعای حضرت حجت عجّل‌الله‌فرجه شرایط زندگیم كاملاً‌ تغییر كرد. 📌ما هم به اماممان عرض می‌كنیم:‌ آقا جان! یقین داریم با دعای وجود مقدس شما، در زندگیمان فتح المبین صورت می‌گیرد. تمنا می‌كنیم با وجود همه بی‌لیاقتی‌ها و ناشایستگی‌هایمان ، وكالت‌ ما را هم بپذیرید و برای ما هم دست به دعا بردارید. 🖋استاد بروجردی @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| نشانه‌های جمع شدن بساط شرارت‌ها 🔹یک وجه از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم اصفهان، ناظر به آینده اغتشاشات بود که با تحلیلی منطقی و عقلانی فرمودند: «این حوادث و جنایت‌ها و تخریب‌ها مشکلاتی برای مردم و کسبه درست می‌کند اما افراد در صحنه و پشت صحنه این شرارت‌ها، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند». 🔸با این نگاه استوار و محکم نتیجه همان است که رهبر انقلاب اسلامی تأکید فرمودند: «بساط شرارت بدون شک جمع خواهد شد و ملت ایران با نیروی بیشتر و روحیه تازه‌تر حرکت در میدان پیشرفت کشور را ادامه خواهد داد.» 🔹اگر مروری بر این حوادث فتنه‌گون و اغتشاشات خشن و تروریسم کور بیاندازیم، هم عمق طراحی‌ها و تلاش‌های خباثت‌آلود دشمن عنود انقلاب اسلامی را می‌بینیم و هم استیصال و روند نزولی آشوب‌طلبان در کف خیابان را در می‌یابیم؛ چرا که راهبرد اولیه دشمنان انقلاب مهار ایران اسلامی از طریق مانع‌سازی برای پیشرفت کشور و روند قدرت‌یابی آن در عرصه‌های گوناگون بود تا هم با دستان برتر در مذاکره حاضر شوند و هم مسئولان و ملت ایران را دچار اشتباه در محاسبه نمایند. 🔸این مأموریت به عهده رسانه‌ها گذاشته شده بود تا وضعیت را چنان سیاه و بن‌بست القاء و اغواگری نمایند که هیچ راهی برای مردم نماند جزء اینکه خودشان به کف خیابان بیایند و پایان نظام اسلامی را رقم بزنند. 🔹اجرای کار برنامه‌ریزی و مرحله‌بندی شد و تاکتیک‌ها و شگردهای بی‌شمار همچون جنگ شناختی‌ـ رسانه‌ای، پمپاژ حجم باورنکردنی از دروغ، فریب و اغواگری، اهتمام به گردهمایی مردم ایران با اسم رمز اعتراض به وضعیت اقتصادی و نابرابری‌های اجتماعی در فاز اول در دستور کار قرار گرفت، اما آن طور که در نقشه راه طراحی شده از قبل بود موفقیت چشم‌گیری به دست نیاوردند. 🔸فعال‌سازی مرحله دوم در دستور کار عمله‌جات میدانی قرار گرفت؛ این مرحله خون گذاشتن روی دست نظام از طریق انتقام گرفتن از مردمی که به زعم آنها با وجود داشتن اعتراض به میدان‌داری اجیرشده‌های استعمار به کف خیابان نیامدند. 🔹این روند به لحاظ زمانی و گستره جغرافیایی طولانی شد و فراگیری در شهرهای زیادی داشت اما با وجود تحمیل هزینه‌های فراوان جانی و مالی به مردم و کشور طرفی نبستند بلکه مردم را بیشتر عصبانی کردند. این روند نزولی و قهقرایی اغتشاشات در کنار مطالبه جدی برای پایان مماشات و آغاز برخورد قاطع قضایی و امنیتی با معاندان و تحریک‌کنندگان نشانه‌هایی از نزدیک شدن به پایان شرارت‌هاست. ✍🏻فتح‌الله پریشان : @mahdavieat
🇮🇷 🖼 | خدمتگزار ملت 🍃🌹🍃 | | @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🇮🇷🌹🍃 پیشرفت در روزهای شرارت دشمن 🔹از درمان سرطان خون با روش ژن‌درمانی تا راه‌افتادن پالایشگاه فراسرزمینی در هفته‌های آشوب در کشور چیزی که رسانه ها اجازه نمیدهند دیده شود. @mahdavieat
🇮🇷 🖼 | مقتدر مظلوم 🍃🌹🍃 | | @mahdavieat
دبل‌ها در تسخیر 🔹سایت آماری اوپتا: طارمی با به ثمر رساندن ۲ گل مقابل انگلیس به اولین بازیکن آسیایی تاریخ تبدیل شد که در مقابل یک تیم اروپایی دبل کند. 🔹مهدی همچنین به نخستین بازیکن ایرانی تبدیل شد که توانسته در یک دیدار جام جهانی ۲ گل به حریف بزند. پ ن: اراده الهی را جدی بگیرید😊 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــ @mahdavieat
سیاست‌گذاری‌های خوبی در یک‌سال اخیر در موضوع آب رقم خورده است 🔹️نماینده مردم نجف‌آباد و تیران و کرون در مجلس شورای اسلامی: در یک سال اخیر سیاست‌گذاری‌های خوبی در موضوع آب انجام شده که اولین مورد آن خط انتقال آب از دریای عمان و خلیج فارس به اصفهان است که ۸٠ کیلومتر آن انجام شده است. 🔹️در حال حاضر استان‌های اصفهان، یزد، چهارمحال و بختیاری و کرمان با پیشنهاد دولت به توافق خوبی رسیدند تا همگی از سد خرسان آب ببرند و نکته قابل توجه این است که این سد ۴٠٠ مگاوات برق و امکان تأمین برق پروژه را دارد. 🔹️ در طرح مذکور اصفهان ۵۶٠ میلیون متر مکعب آب می‌برد و این مقدار ۲٠٠ میلیون متر مکعب بیشتر از انتقال آب از بهشت‌آباد است، خاطرنشان کرد: اقدام سوم نیز آبرسانی از تونل گلاب یک و ۲ برای آب آشامیدنی اصفهان است که خط اول آن تابستان امسال در نجف‌آباد به بهره‌برداری رسید. 🍃🌹ـــــــــــــــــــ @mahdavieat
. 🔴ای کسانی که هنوز کف خیابان هستید، از کسانی که شما را تحریک به اغتشاش می‌کنند ولی خودشان از ترس گونی حتی برای پوشش اخبار قطر نزدیک ایران نمی‌‌شوند، الگو بگیرید!!!😉 همانا این برای شما بهتر است اگر تعقل کنید.😅 @mahdavieat
♨️دیگر نیازمند نشدم... 🔸شخصی از اهل علم می‌گفت: در کربلا یا نجف که بودیم، گاهی در مضیقه قرار می‌گرفتیم به‌حدی که آب و نان نداشتیم. خانواده می‌گفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه. من می‌گفتم: این کار را نمی‌کنم و اگر اصرار بکنید، می‌گذارم و از خانه بیرون می‌روم. 🔸 آن شخص می‌گفت: شب خواب دیدم کسی در می‌زند. عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بود. دستش را بوسیدم. وارد خانه شدند و مقداری نشستند و هنگام تشریف بردن دیدم چیزی زیر تشک گذاشتند. پس از تشریف بردنشان در عالم خواب نگاه کردم ببینم چه گذاشته‌اند، دیدم یک فلس عراقی را گذاشته‌اند، [که کوچک‌ترین واحد پول عراق و أَقَل ما یباعُ وَ یشْتَری بِهِ (کمترین مبلغی که می‌توان با آن چیزی را خرید و یا فروخت) است که شاید فقرا هم آن را قبول نکنند] از خواب بیدار شدم و بعد از آن خواب دیگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله صد یا هشتاد تومان رسید و وضع ما رو به بهبودی رفت. 👌ما که چنین ملاذ و ملجئی (تکیه‌گاه و پناهگاهی) داریم، چه احتیاجی به دیگران داریم؟! 📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۹ @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞از آقای خامنه ای سوال می شود بعد از شما چه بر سر این انقلاب و این نظام با اینهمه دشمن خواهد آمد ؟ 👈ایشان چنین پاسخ میدهند .. @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام امام زمانم❤️سلام عشق جانم السلام علیک یاصاحب_الزمان_ دلی دارم ڪه رسواے جهان اسٺ گرفتار مهدی یوسف زهراست نگاهم سوے طاووسی بهشتی اسٺ ڪه نامش مهدے صاحب زمان است 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 سلام صبحتون بخیر ورحمت صبحتون پراز عطر ونام ویاد آخدای مهربون صبحتون پراز لبخند حضرت عشق صبحتون مهدوی صبحتون شهدایی ❤️ دار وندارم،سلام @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️ روایت دایی پیرفلک از محل شهادت و نحوه به شهادت رسیدن وی 🍃🌹ـــــــــــــــــــ @mahdavieat
مدتی گذشت و حالِ مادر روز به روز بدتر میشد.سکوت.. خیره شدن.. چسبیدن به اتاق و سجاده.. نخوردنِ غذا.. همه و همه عثمان را نگرانتر از قبل میکرد. و من را بی تفاوتتر از سابق... عثمان مدام در گوشم از دوستِ روانشناسش میگفت و وضعیت بد مادر. و من فقط نگاهش میکردم. نگرانی برای دیگران در خانواده ی ما بی معنی ترین حس ممکن بود.. اینجا ما حتی نگران خودمان هم نمیشدیم. تا اینکه یک روز بی خبر از همه جا و دلزده از فضای سنگین خانه و خاطرات دانیال به رودخانه و میله های سردش پناه بردم. هنوز هم دانیال حل نشده ترین معمای زندگی آن روزهایم بود و کینه ایی شتری از جوانی مسلمان که این معما را در دامنِ جهنمِ خاموشِ زندگیمان گذاشته بود. افکاری پاشیده و بی نظم که بی انسجامش چنگال میکشید بر تکه ی یخ زده ی قلبم. حوالی عصر به خانه برگشتم. برقهای خانه روشن بود. و این نشان از حضور عثمان میداد. آرام وارد خانه شدم. صدایی ناآشنا و مردانه به گوشم رسید. تعجب کردم. آنجا چه خبر بود؟ بی سرو صدا به سمت منبع صدا رفتم از جایی داخل آشپزخانه. کنار دیوار ایستادم و گوش کردم. عثمان با مردی حرف میزد. مرد مدام از شرایط بد روحی مادر میگفت و با اصطلاحاتی که هیچ از آنها سردرنمیآوردم برای عثمان توضیح میداد که مادر باید به ایران برود. و عثمان با لحنی عصبی از او میخواست تا راه حل دیگری پیدا کند. راهی که آخرش به رفتن از این شهر منتهی نشود. اما مرد پافشارانه تاکید میکرد که درمان فقط برگشتن به سرزمین مادریست و بس. و این عثمان را دیوانه میکرد. ناراحت بودم. از اعتمادی که به عثمان پیدا کردم، از غریبه ایی که در خانه بود و از تجویزی که برای مادر داشت.. ایران ترسناکترین نقطه ی زمین بود. پر از مسلمان.. غوطه ور در کلمه ی خدا..  آنجا ته ته دنیا بود.. تصور سفر به آن خاک بعد از سالیان، با توجه به شرایط تبلیغاتی دولتهای غربی علیه این کشور و تصویری که پدر برایم ساخته بود، غیر قابل باور می نمود.. حتی اگر میمردم هم پا به آنجا نمیگذاشتم. هر چند که در آخرین سفر، جز زنانِ چادر به سر و مردانِ ریش دار، تجربه ی بدی در ذهنم نماند اما از آن سفر سالها میگذشت و شرایط بسیار تغییر کرده بود. حالا منشا اصلی خون ریزی و مرگ و زن کشی در دنیا، ایران بود. تا زمانی که پدر زنده بود جنایات و هرج و مرجهای ایران مدام از طریق تلوزیون و برشورهای سازمان در خانه دنبال میشد. هر چند که هیچ وقت برایم مهم نبود اما خواسته و ناخواسته به گوشم میرسید... صدای عثمان کمی بالا رفت: (تونمیفهمی دارم چی میگم.. انگار یادت رفته که قبل از اینکه اینجوری دربه در بشم، منم رشته ی تو رو خووندم.. پس یه چیزایی حالیمه.. انقدر جریانو پیچیده نکن.. سارا نباید از اینجا بره.. اینو بکن تو کله ات.. هر درمانی .. هر تجویزی.. هر چی که فکر میکنی درسته باید همینجا انجام بشه..  تو همین شهر..) مرد با لحنی پر آرامش جواب داد: (آروم باش پسر.. تو انگار بیشتر از اینکه نگران این خوونواده باشی، نگران خودتی.. اگه درسایی که خووندی یادت مونده باشه، الان باید بدونی که اون زن بیشتر از هر چیزی به دوری از اینجا و رفتن به خاک خودش احتیاج داره.. تو منو آوردی اینجا که مشکل اون زنو حل کنم یا به فکرِ علاقه ی تو باشم؟؟ ) روی زمین چمپادمه زدم. پس حرفهای صوفی در مورد عثمان کاملا درست بود. کاش دنیا چند لحظه ساکت میشد. صدای گام های تند و سپس ایست عثمان را شنیدم:( سا.. سارا.. تو اینجایی؟؟ ) پیشانی به زانوام چسباندم. دوست نداشتم چشمانِ تیره رنگش را ببینم. مسلمانها، همه شبیه به هم بودند. در هر چیزی به دنبال منفعت خود میگشتند.. محبتهای این مرد هم به خاطر خودش بود نه مهربانی های یک انسان یا مسلمانِ ترسو.. عثمان رو به رویم زانو زد. صدای قدمهای آن مردِ روانشناس را شنید. در جایی در کنارِ عثمان ایستاد. بی حرف.. بی کلام.. حرکت محتاطانه و آرام دستان عثمان را روی انگشتانم حس کردم:( سارا جان.. از کِ.. کی اینجایی؟ منظورم اینکه کی اومدی؟) چقدر صدایش ترسیده و دستپاچه به نظر میرسید... نفسهایش تند بود و عمیق.. سکوت کرد. احساس کردم مردِ روانشناس بازوی عثمان را گرفت و از جا بلندش کرد:(میشه یه لیوان آب برامون بیاری؟؟) عثمان اعتراض کرد:( آخه.. ) مرد ایست داد:(هیییییس.. ممنون میشم..). رفت . با بی میلی و این و آن پا کردنی کوتاه.. مرد درست رو به رویم، تکیه زده به دیوار نشست: (ببخشید که بی اجازه وارد خونت شدیم.. تو الان میتونی با پلیس تماس بگیری و یا حتی از هر دومون شکایت کنی.. یا اینکه.. ) مکث کرد.. طولانی (یا اینکه به چشم یه دوست که اومدیم اینجا تا کمکت کنیم، نگاهمون کنی.. باز هم میل خودته..) راست میگفت.. میتوانستم شکایت کنم.. اما.. عثمان مهربانی هایش هرچند هدفدار، اما زیاد بود.. ولی من کمک نمیخواستم... ✍ ادامه دارد .... 🕊 💚🕊 🕊💚👉http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا