🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت١٠۵
بقیه پله هارو با دو اومدم پایین و به طرف قبر شهید مغفوری رفتم.
محمد پشت به من نشسته بود... همه جا تاریک بود و صدای دعای کمیلی که از مهدیه مصلی میومد سکوت شب رو میشکست... چند قدم به طرف جلو برداشتم و ایستادم.
مردد بودم برای صدا کردنش... میترسیدم... بعد شیش ماه میخواستم اسمشو صدا بزنم...
_محمد...
محمد مثل فنر از جاش پرید و به طرف من برگشت... نگاهش توی نگاهم گره خورد... دیگه
خیره شده بود به چشمام و من مست چشماش بودم... شاید این تاریکی شب باعث شد بهتر ببینم... چماش قهوه ای روشن بود نه عسلی... خدای من... چه رنگ فوق العلاده ای... یه قدم به محمد نزدیک شدم و اون ثابت سرجاش وایساده بود... چشمام پر از اشک بود و گلوم پر از بغض... فقط یه تلنگر کافی بود تا مثل بارون ببارم... صدای محمد شد همون تلنگر...
محمد: فائزه...
با صدایی که میلرزید گفتم: جانِ فائزه
محمد با صدایی پر از بغض: باهاش ازدواج... _نهههه نهههه محمد
محمد: پس چی...؟
_محمد باید بهت توضیح بدم... خیلی چیزا هست که نمیدونی...
محمد پشت کرد بهم و نشست سرمزار شهیدگمنامی که کنار شهیدمغفوری بود... با فاصله کنارش نشستم و میون گریه هام شروع به حرف زدن کردم...
_یکی بود... یکی نبود....
و شروع کردم به گفتن همه چیز...
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸?🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت١٠۶
همه چیزو براش تعریف کرده بودم و یه نفس راحت کشیدم...سرم رو بالا آوردم و به چشمای غرق اشک محمد خیره شدم
محمد: چرا... مگه این دنیا چقدر ارزش داره... لعنت به من که نفهمیدم چرا فاطمه این قدر دور و برم میچرخه این چندوقت... لعنت به من که اون مهدی عوضی میخواست زنمو ازم بگیره... آخه خدایا چرا... اونا همه به کنار... تو چرا فائزه...چرا بهم نگفتی فائزه... چرا.... فائزه چطور تونستی با یه حرف دروغ قضاوت کنی و حکم بدی... فائره چرا بهم اعتماد نداشتی...
با صدایی لرزون و کلماتی مقطع گفتم: محمد... من شرمنده ام... من... و... ببخش... محمد... من...بد...کردم ولی... ولی تو چرا... چرا بهم دروغ گفتی اون روز توی پارک... چرا توی حرم به اسم کوچیک صداش کردی... چرا... محمد: فائزه بخدا اون روز من بهت دروغ نگفتم... اون من نبودم... فائزه بخدا اون شیطان بود که بهت دروغ گفت... فائزه فقط ترسیدم ناراحت شی... زودرنج بودی فائزه... ترسیدم فاطمه از بچگی برام خواهر بود... هیچ حسی بهش نداشت... اگه گفتم فاطمه هیچ قصدو غرضی نداشتم... باورم کن...
_باورت دارم محمدم
محمد گوشه چادرمو گرفت و سرشو گذاشت روش و شروع به گریه کرد... با صدای بلند...
گریه هاش داشت قلبمو له میکرد
_محمد... تورو خدا... گریه نکن
هردو ایستادیم... این بار با کفش پلنه بلند تا وسط گردنش بودم... محمد سرشو بالا گرفت و خیره شد به چشمام... قرص ماه کامل بود و نورش افتاده بود روی صورت محمد... نور ماه خدا صورت ماه منور کرده بود... محمد جلوی گوشم
زمزمه کرد: دوست دارم فائزه...
دیوونتم محمدم..
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
May 11
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کاربر افغانستانی این ویدئو رو گذاشته و نوشته که بیست سال ما اینجوری گذشت
🔹این بلاییه که آمریکاییها سر کشور همسایهی ما آوردن! دقت کردید؟! کشور همسایه! از اون سر دنیا پاشدن اومدن تا بغل گوشمون و این جنایات رو کردند
با نگاه به این کلیپ شاید بعضی افراد از خواب پریدند.
👆👆👆
https://eitaa.com/mahdavieat
انا لله و انا الیه راجعون
عروج جهادگر بسیجی امیرحسین رادمهر عضو گروه جهادی مهدویون مدافعان حرم شهرستان شاهین شهر که امروز در ماموریت جهادی بر اثر تصادف دار فانی را وداع کردند را به خانواده ایشان و کلیه جهادگران کشور ، خصوصا جهادگران مخلص شهرستان شاهین شهر و میمه تسلیت عرض می نمائیم.
بسیج سازندگی سپاه حضرت صاحب الزمان عج استان اصفهان
بنگویر برای نتانیاهو شرط گذاشت
وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی:
🔹نتانیاهو در کرانه باختری عملیات نظامی انجام دهد.
🔹این عملیات پیش شرط بنگویر برای بازگشت به جلسات کابینه و پارلمان و رأی دادن در جلسات آن خواهد بود.
مرگ بر اسرائیل کودک کش 😡😡😡
https://eitaa.com/mahdavieat
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...
🌱سلام بر تو ای مولایم،
سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد!
🌱بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست
و چشمهایش مشتاق دیدار تو...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
❥♥مهدویت❥♥
❣#سلام_امام_زمانم❣ 🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ... 🌱سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥کارشناس شبکه سلطنت طلب: باید به جمهوری اسلامی اعتماد کنیم ، آقای خامنهای را میشناسم ، اقای خامنهای از هاشمی مدرنتر و واقع بینتر بود، ایشان وطن پرست است.
🔹شهرام همایون: اپوزیسیون جنگ قدرت دارند و هیچوقت به خواسته خود نمیرسند.
https://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت١٠٧
امروز بیست و پنجم فروردینه و قشنگ ترین روز زندگیه من و محمدم
روی صحن حرم حضرت معصومه نشسته بودیم و باباجون(بابای محمد) داشت خطلبه عقد مارو میخوند... همه چشم ها گریون بود و لبا خندون... همه میدونستن که ما برای به هم رسیدن چقدر سختی کشیدیم... چقدر اتفاق برامون افتاده و چجوری طوفان حوادس رو سر کردیم... من و همه آدمای اون جمع به این باور رسیده بودیم که تا خدا نخواد حتی یه برگم از درخت کنده نمیشه... خلق خدا هرکاری کردن برای کنارهم قرار نگرفتن من و محمد... ولی عشق من و اون آسمونی بود... دست خدا مارو بهم رسوند... رسوند تا به همه بفهمونه نگاه خدا روی تک تک بنده هاش به یه اندازس و اگه اون مقدر کنه هیچ نیرویی نمیتونه باهاش مقابله کنه... من امروز بودمو کنار محمد مدیون دستا و نگاه اونیم که شاهد گریه های دوتامون بوده...
باباجون برای بار سوم خطبه رو خوند:
برای بار سوم دوشیزه مکرمه منوره عروس خانم فائره السادات جاهد یا بنده وکلیم شما را با مهریه چهارده سکه تمام بهار آزادی ، چهارده شاخه گل نرگس ، یک سفر کرببلا به عقد آقاداماد سیدمحمدجواد حسینی در بیاروم بنده وکیلم؟
قلبم تکی سینه میکوبید و تموم بدنم از گرمای عشق میسوخت... دستم رو روی دست محمد گذاشتم و آروم زمزمه کردم:
...الهی به امید تو...
_با اجازه از محضر آقا امام زمان و بی بی حضرت معصومه... بله
صدای صلوات همه بلند شد و من و محمد به چشمای هم خیره شدیم
محمد دست منو توی دستش گرفت و رینگ ساده نقره ای رو به انگشت حلقم کرد
سرشو به سرم نزدیک کرد و از روی چادر سرمو بوسید
بعد زیارت بی بی سوار ماشین شدیم و بی خبر از همه مهمونا زدیم به دل خیابونای شلوغ قم... و حرکت کردیم به سمت جمکران بی کران انتظار... تا زندگیمونو امام زمانی شروع کنیمظبط ماشین روشن شد و صدای حامد کل فضا رو پر کرد
چه صاف و ساده شروع صد
چه عاشقونه و زیبا
حکایت دوتا عاشق
حکایت دوتا دریا
میباره نقل ستاره
از آسمون شبستون
ستاره ریسه میبنده
تو کوچه و تو خیابون
زلال آیینه نور نگین آیه نوره
همون که مهریه اش آبه
همون که سنگ صبوره
برکت این زندگی تا ابد موندگاره
آیه به آیه محبت تو سفره میباره
آسمون خونه امشب عجب نوری داره
بابارون بابارون ستاره
دامن خورشیدو ماه و گرفته فرشته
دست خدا این دویارو برا هم سرشته
ساقی و کوثر که باشن همونجا بهشته
این بهترین سرنوشته..
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت١٠٨
همونجور که با عجله داشتم بند کفشامو میبستم یه جیغ بنفش کشیدم و گفتم: محمدددددد دیر شد بیا
محمد کفشاشو پوشید و گفت: الهی فدات شم خانومم اومدم چرا این قدر عجله میکنی آخه
_محمد مراسم تموم شد زود باااااش بیااااااا
محمد با خنده دستمو گرفت و بوسید و گفت: بشین بریم فرمانده
وقتی به محل اجرا رسیدیم فوق العلاده شلوغ بود
_وای محمد...
بنظرت میتونیم حامدو ببینیم
محمد: معلومه که میتونیم ببینیم عزیزدلِ محمد
_آخه تو این شلوغی چجوری ببینیم...
محمد: من حتی بهت قول میدم باهاش عکسم بگیریم. خوبه زندگیم؟
_راس میگی محمدم
محمد: معلومه که راس میگم خانمم
_ممنون آقایی
از ماشین پیاده شدیم و به بدبختی از بین جمعیت عبور کردیم و رفتیم داخل تا مراسم شروع شه... جمعیت فوق العلاده زیاد بود... حامد روی سن اومد من و محمد همزمان لبخند زدیم یکی یکی آهنگ هایی که میخوند برای من و محمد و پر از خاطره بود و باهاش همخونی میکردیم... به خودم که اومدم چشمام خیس اشک بود
محمد چشمامو بوسید و باهم از سالن بیرون رفتیم.به پیشنهاد محمد توی ماشین نشستیم تا دور حامد خلوت شه و سوار ماشین شه که بره
تقریبا یک ساعت طول کشید و حامد سوار ماشین شد و حرکت کرد.
محمد پشت ماشینش راه افتاد.
یکم که دور شدیم حامد با صدای بوق ممتد محمد بغل پارک کرد و ماهم پشت سرش
با هیجان هردو از ماشین پایین اومدیم و به طرف ماشینش رفتیم.
_سلام آقای زمانی
محمد: سلام آقا حامد
حامد: سلام وای سکته کردم گفتم معلوم نیس چیشده یه ماشین از موقع حرکت دنبالمه داشتم اشهد میخوندم گفتم الانه که ترورم کنن
من و محمد خندیدیم و از قرار عاشقمون به حامد گفتیم.
حامد: خب زوج عاشق افتخار یه عکس به ما میدید؟
محمد: بابا شما بخدا مردمی ترین خواننده دنیایی داداش
من و محمد کنار حامد وایسادیم و یه رهگذر ازمون عکس گرفت
حامد با کلی شوخی و خنده روی یه برگه نوشت:
*تقدیم به زوج عاشق ایستاده
آقامحمدجواد و فائزه خانم
~ حامد زمانی
💠پایان💠
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
May 11
💔زاهدی گفتا چه داری آرزو...
گفتم حرم..
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
#امام_حسین علیه السلام
#یاحسین علیه السلام
#سلامصبحبخیر
#مولایمن
🌿آقا مرا کنار خودت جای می دهی؟
لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن
🌿یک روز، نه! ثانیهای، لحظهای فقط
چشم مرا مسیر قدمهای ماه کن
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
صبحتون مهدوی
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی:
اگر کسیصدای رهبرخود را نشنود
به طوریقینصدای امامزمان خود
را هم نمیشنود...
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️❤️
https://eitaa.com/mahdavieat
نماینده رفسنجان: قالیباف هم خبر داشت از شاسی بلندها / خودش با نحوه واگذاری آنها موافقت کرد/ اشتباهی کردند که نمیتوانند جمعش کنند
حسین جلالی:
🔸 رییس از این مسائل باخبر بوده؛ قطعا جناب رییس با واگذاری خودروها به این سبک موافقت کرده است؛ مگر میشود که در مجلس، زیرمجموعه رییس چنین کاری انجام دهد و رییس خبر نداشته باشد؟ اگر آقای قالیباف بگوید من از این موضوع خبر نداشتم، فاجعه است که در زیرمجموعهاش چنین حرکتی صورت گرفته، اما خبر نداشته است.
https://eitaa.com/mahdavieat
❌⭕️❌
🔴 به شما ربطی نداره ❗️❗️❗️
🔻ماشین خودمه، هر چقدر میخوام سرعت میرم. به شما ربطی نداره.
🔻بدن خودمه، هر چقدر میخوام تو مترو، اتوبوس، فروشگاه و ... سیگار می کشم. به شما ربطی نداره.
🔻آپارتمان خودمه، هر چقدر که بخوام توش سر و صدا می کنم. به شما ربطی نداره.
🔻آپارتمان خودمه می خوام توش یه گله گوسفند داشته باشم. به شما ربطی نداره.
👈 هر وقت این حرف های عجیب و غریب رو قبول کردید، ادعای اون بی حجاب و بدحجاب رو که میگه بدن خودمه به شما ربطی نداره رو هم قبول کنید.
⚠️ تو همه اینها #ضرر و #اضرار به مردم و جامعه وجود داره. وقتی پای ضرر زدن به مردم و حقوق می رسه، دیگه برای خودمه معنی نداره. هر چیزی که خدا بهت میده، در برابر اون مسئولیت هم برات میذاره.
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat