فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای این انقلاب ایستاده ایم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷جانمون فدای ناموس،کشور ،خاکمون🇮🇷🇮🇷
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفقایی که از مدارا کردن نظام با بعضی ها ناراحتن تا آخر این کلیپ رو ببینند و ارسال کنند برای مخاطبینشون لطفا
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_زیارتی_ارباب
✨همین ساعت،همین لحظه، الان باید حرم بودم..
✨اگه دنیا به کامم بود، الان باید حرم بودم...
💌 بفرستید برای اونایی که این روزها دلتنگ زیارت امام حسین (علیهالسلام) هستند...
🔅السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
#به_تو_از_دور_سلام
#شب_جمعه
@mahdavieat
✨#مولاجانم
🔅نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى...
🔅جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم
فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
┏
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور می شوند.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص 117.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@mahdavieat
🔅بر چهره پر ز نور مهدی صلوات
بر جان و دل صبور مهدی صلوات...
🔅تاامر فرج شود مهيا بفرست
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات...
🔸امام صادق علیه السلام؛
« هیچ عملی در روز جمعه، برتر از #صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نیست. »
(الخصال ص۳۹۴)
با سلام خدمت شما همراهان مهدوی؛
طبق قرار هر جمعه، #ختم_صلوات داریم به نیت #سلامتی و #تعجیلدرفرج امام زمان عجل الله،
با نفس های گرمتون همراهی بفرمایید.
لطفا تعداد صلواتهای خودتون رو در ربات زیر وارد کنید👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/be1qp
با تشکر از همراهی شما بزرگواران🌹🙏
#اللهمعجللولیکالفرج
⭕️یعنی چند گرفتن رفتن سمیرم؟؟؟
دستگیری ۲ نفر از لیدرهای اغتشاشات با قومیت کرد توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) شهرستان
ماشاالله به همه سربازان گمنام✌️🇮🇷
#پایان_مماشات
@mahdavieat
🔸 گلایه امام زمان(عج) از شیعیان
✍🏻مرحوم آیت الله مجتهدی:
🔸یک روز در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان به شدت گریه می کنند. وقتی علت را از ایشان سؤال کردم،
🔺فرمودند: «یک لحظه امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کرده و فرمودند: آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه حضرت به گریه افتادم😭😭😭😭
@mahdavieat
1_1778617625.MP3
37.01M
فتنه ی فریدون ...
از تمامی اعضای محترم کانالها تقاضامندیم صوت فوق را بادقت تا پایان استماع نمایند تاانشاالله نسبت به عمق فتنه اخیر اگاهی بیشتری پیدا کنند👆وبه دیگران ارسال کنید
@mahdavieat
شب جمعه؛ شب زیارتی سیدالشهداء
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
و رحمت الله و برکاته
#شب_جمعه
شب زیارتی #ارباب
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️
فکر کردم هیچ وقت دستگیر نمیشم
حالا فهمیدم ایران پلیس داره، عدالت داره.....
دستگیری اغتشاشگر مرتبط با سرویس های جاسوسی در استان کرمان توسط سازمان اطلاعات سپاه
#پایانمماشات #لبیک_یا_خامنه_ای
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دختران همسایه بگید، حال ما خوب است؛
چون دخترانِ ایرانی حضرتِ پدر دارند..❣️
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
🍃🌹ـــــــــــــــــ
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️⛔️⭕️
🔴چرا آفکام در برابر این همه تخلف #اینترنشنال خاموش است، وقتی
رسانه ای را فقط به جرم نمایش زنان عربستانی حین رانندگی محکوم میکند؟!
⛔️چرا شبکه اینترنشنال تروریستی است؟
🍃🌹ـــــــــــــــــ
@mahdavieat
چراانقدرپرشدیمازحرفمردم؟!
مردممسخرممیکنندچادرسرمکنم . .
مردممسخرممیکنندبرممسجدنماز . .
مردممسخرممیکنندباشهداانسبگیرم . .
مردممسخرممیکنند . . .
رضایمردمیارضایخدا؟
کجایکاریمشتیحرفمردموازگوشاتبریزبیرون
واسهخداتزندگیکن!
ببینخداچجوریدوستداره :)🦋☁️
🌼جَزَاکُمُ اللّٰهُ خَیْرًا🌼
«ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِِ»🖇💛.
@mahdavieat
🔴 تکذیب شهادت سومین بسیجی در مشهد
فرماندار مشهد:
🔹️در جنایت دیروز پنجشنبه آشوبگران در مشهد فقط ۲ بسیجی حافظ امنیت به شهادت رسیدهاند و شهادت یکی از مجروحان تکذیب میشود.
🔹️در حال حاضر سه مجروح این واقعه در یکی از بیمارستانهای مشهد بستری و تحت درمان هستند.
🔹️ پیگیری برای دستگیری عامل یا عاملان این جنایت ادامه دارد
@mahdavieat
#جمعههایانتظار
🍂دوباره نوبتِ دلتنگیام به جمعه رسيد
دلم هوای تو کرد و به اين بهانه تپيد...
🍂گلوی خاطره هايم گرفته ، بغض آلود
صدای زخمه ی نای ام در آسمان پيچيد...
🍂منی که گم شده ام پيش آفتاب ِحضور
منی که غايبم و نورت از کرانه دميد...
🍂نشسته بر سر راهت دو چشم يعقوب ام
که بوی پيرهنت را در اين ميانه شنيد...
🍂هلا عزيز جهان ... مسَّنا غمِ دوری
کرم نما و فرود آ به چشم های سپيد...
#اللهمعجللولیکالفرج
#جمعه
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷☫🇮🇷
🎥 آغاز مراسم تشییع شهدای حادثه تروریستی ایذه
@mahdavieat
✅خونتون پایمال نمیشه داداشا...
نوشتهی روی دیوار محل شهادت شهدای امنیت مشهد
@mahdavieat
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_سی_و_سوم
سرگشته که باشی، حتی چهارچوبِ قبر هم آرامت نمیکند و من آرام نبودم.. مثله خودم..
بعد از آخرین ملاقات با صوفی، گرمایِ جهنم زندگیم، بیشتر شد و من عاصی تر.اما دیگر دانیالی برای سرد کردن این آتش نبود، که خودش، زبانه ایی شعله ورتر از گداخته ها، هستی ام را میسوزاند. زندگی همان ریتم سابق را به خود گرفت و به مراتب غیر قابل تحمل تر...
حالا دیگر جز عربده های پر تملقِ پدرِ رجوی زده ام در مستی، دیگر صدایی به گوش نمیرسید حتی دلسوزی های مادرانه ی، تنها مسلمان ترسویِ خانه مان. زنی که هیچ وقت برایم مهم نبود اما انگار ناخودآگاهم، عادت کرده بود به نگرانی هایِ ایرانی منشانه اش.. روزها میگذشت و مادر بی صداتر از هروقت دیگر، خانه گردی میکرد.
از اتاقش به آشپزخانه، از آشپزخانه به اتاقش. بدون حتی آوایی که جنسِ صدایش را به یادم آورد. با چادری سفید بر سر و تسبیحی در دست. و سوالی که حالم را بهم میزد.( او هنوز هم رویِ خدایش حساب میکرد؟ ) حالا دیگر معنای مرده ی متحرک را به عینه میدیدم.. زنی که نه حرف میزد.. نه گریه میکرد.. نه میخندید.. و نه حتی زندگی.. فقط بود، با صورتی بی رنگ و بی حس.. و منی که در اوج انکار، نگرانش بودم...
من دانیال را می پرستیدم، اما به مادر عادت کرده بودم.. عادتی که اسمش را هر چه می گذاشتم جز دوست داشتن.آن روزها اسلام مانند موریانه، دیوارهای کاه گلی اطرافم را بلعیده
بود و حالا من بودم و زمستانی سوزناک که استخوان خورد میکرد. و من تمام لحظه هایم را به مرورِعکسهای آن دوست مسلمانِ دانیال در ذهنم میگذراندم تا انتقامِ خانه خرابی ام را از نفس به نفسش بگیرم.
اما دانیال را دیگر بی تقصیر نمیدانستم. اگر او نمیخواستم زندگیم مان حداقل، همان جهنمِ دلنشینِ سابق بود. با همان مادرانه های، زنِ ایرانیِ خانه مان...
حالا دیگر قاعده ی تمام شده ی زندگیم را میدانستم. دانیالی که نبود.. و دوست مسلمانی که چهل دزد بغداد را شرمنده کرد...و در این بین نگرانی ها و مهربانی های عثمان، پوزخند بر لبم می نشاند.
مدتی گذشت با مستی های بی خبرانه پدر.. سکوتِ آزار دهنده مادر.. قهوه ها وملاقاتهای عثمان. عثمانی که وقتی از شرایط و حالات مادر برایش گفتم با چشمانی نگران خواست تا برای معالجه نزد پزشک ببرمش و من خندیدم..عثمانی که وقتی با دردهای گاه و بی گاه معده ام مواجهه میشد، با نگرانی، عصبی میشد که چرا بی اهمیت از کنارِ خودم میگذرم و من میخندیدم.. عثمانی که یک مسلمان بود و عاشقِ چای… و من متنفر از هر دو.. و او این را خوب میدانست..
آن شب بعد از خیابانگردی های اجباری با عثمان، به خانه برگشتم.. همان سکوت و همان تاریکی..
برای خوردن لیوانی آّب به آشپزخانه رفتم که صدای باز و سپس کوبیده شدنِ در خانه بلندشد. پدر بود. مثله همیشه مست و دیوانه. خواستم به اتاقم بروم که صدایش بلند شد، کشدار و تهوع آور ( سااارا.. صبر کن) ایستادم. نگاهش کردم.
این مرد، اسمم را به خاطر داشت؟ تلو تلو خوران دور خودش میچرخید:(دختر.. چقدر خوشگل شدی .. کی انقدر بزرگ شدی؟) دست به سینه، تکیه زده به دیوار نگاهش کردم. این مرده چهار شانه و خالی شده از فرطه مصرف الکل، هیچ وقت برایم پدری نکرد.. پس حق داشت که بزرگ شدنم را نبیند.جرعه ایی دیگر از شیشه اش نوشید:( چقدر شبیه اون مادر عفریته ای.. اما نه.نیستی.. تو مثه من سازمانو دوس داری نه؟؟ مثه من عاشق مریم و رجوی هستی..) تمام عمرش را مدام در صورت خودش تف انداخت.. سازمان.. قاتلی که برادر و آسایش و زندگی و زنو بچه اش را یکجا از او گرفت.. دانیال چقدر شبیه این مرد بود، قد بلند و هیکلی، او هم ما را به گروه و خدایِ قصابش فروخت
تعادل نداشت:(سارا.. امروز با چندتا از بچه های سازمان حرف زدم.. میخوام هدیه ات کنم به رجوی بزرگ.. دختر به این زیبایی، هدیه خوبی میتونه باشه.. اونقدر خوب که شاید رجوی یه گوشه چشمی بهم بندازه..)
تهوع سراغم را گرفت. انگار شراکت در ناموس از اصول مردانِ این خانه بود. حالا حرفهای صوفی را بهتر باور میکردم. پدری که چوب حراج به زیبایی های دخترش بزند، باید پسری مثله دانیال داشته باشد. جملات صوفی در گوشم تکرار شد. جملاتی که از نقشه های دانیال برای رستگاریم در جهاد نکاح میگفت.. انگار پدر قصدِ پیش دستی کردن را داشت..
مست وگیج به سمتم می آمد و کریه میخندید.. بی حرکت و سرد نگاهش کردم. چرا دختران مردی به نام پدر را دوست دارند؟ چه فرقی بود میان این مرد و عابرانِ تا خرخره خورده ی کنارِ رودخانه؟؟
هر چه نزدیکتر میشد، گامی به عقب برنمیداشتم. ترسی نمانده بود تا خرج آن لحظات کنم...
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
🆔👉🏻 http://eitaa.com/mahdavieat