عسل عسل:
بسم الله الرحمن الرحیم
💥إنا ١💥
💥أنزلناه ٢💥
💥فی ٣💥
💥ليلة ٤💥
💥القدر ٥💥
💥وما ٦💥
💥أدراك ٧💥
💥ما ٨💥
💥ليلة ٩💥
💥القدر ١٠💥
💥ليلة ١١💥
💥القدر ١٢💥
💥خير ١٣💥
💥من ١۴💥
💥الف ١۵💥
💥شهر ١۶💥
💥تنزل ١٧💥
💥الملائكة ١٨💥
💥والروح ١٩💥
💥فيها ٢٠💥
💥بإذن ٢١💥
💥ربهم ٢٢💥
💥من ٢۳💥
💥كل ٢۴💥
💥أمر ٢۵💥
💥سلام ٢۶💥
💥هی ٢٧💥
💥حتى ٢٨💥
💥مطلع ٢٩💥
💥الفجر ٣٠💥
📌سوره «القدر» دارای ٣٠ كلمه است به تعداد جزءهای قرآن !
📌و تعداد حروف این سوره ١١٤ است به اندازه ی تعداد سوره های قرآن كريم !
📌فقط خدا ارزش این سوره و این شب را می داند و بس ، قدر قدر قرآن را بدانیم
🔴فضیلت خواندن سوره قدر🔴
🔶️امام صادق علیه السلام :🔶️
🔻هر کس سوره قدر رادر یکی از نمازهای واجب قرائت کند منادی ندا میدهد : ای بنده خدا ؛ خداوند گناهان گذشته تو را آمرزید پس اعمالت را از سر گیر.🔺️
🔶️امام رضا علیه السلام :🔶️
🔻هر مؤمنی که هنگام وضو گرفتن سوره قدر را بخواند از گناهانش خارج می شود مانند آن روزی که از مادر متولد شده است.🔺️
🔶️امام صادق عليه السلام :🔶️
🔻هرکس سوره قدر را بر آبی بخواند واز آن بنوشد خداوند نوری در چشمان او قرار دهد.🔺️
🔶️امام صادق عليه السلام :🔶️
🔻هرکس سوره قدر راهنگام خواب یازده مرتبه بخواند خداوند یازده فرشته را مآمور میکند تا او را از شر هر شیطانی حفظ نمایند.🔺️
🔶️امام صادق علیه السلام :🔶️
🔻هرکس سوره قدر را شفیع قرار دهد و از درگاه خداوند در خواستی نماید خداوند شفاعتش را پذیرفته و درخواستش را اجابت می نماید.🔺️
🟥حداقل برای یک گروه ارسال کنید و ثوابش را هدیه کنید به روح همه شهدای اسلام و اموات خودتون و سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان عج الله تعالی
#فرجه الشریف❤️
حکمت 211
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
الْجُودُ حَارِسُ الأَعْرَاضِ، وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ، وَ الْعَفْوُ زَکَاةُ الظَّفَرِ، وَ السُّلُوُّ عِوَضُکَ مِمَّنْ غَدَرَ، وَ الاِسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ. وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ. وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ، وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ. وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى. وَ کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ! تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ، وَ الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَ لا تَأْمَنَنَّ مَلُولاً.
امام (عليه السلام) فرمود:
بخشش، حافظ آبروهاست و حلم دهان بند سفيه است و زکاتِ پيروزى، عفو است ودورى و فراموشى، کيفر پيمان شکنان است و مشورت عين هدايت است و آن کس که به رأى خود قناعت کند خويشتن را به خطر افکنده است و صبر با مصائب مى جنگد و جزع و بى تابى به حوادث دردناک زمان کمک مى کند و برترين بى نيازى ترک آرزوهاست و چه بسيار عقل ها که در چنگالِ هوا و هوس هاى حاکم بر آنها اسيرند و حفظ تجربه ها بخشى از موفقيت است و دوستى، نوعى خويشاوندى اکتسابى است و به انسانى که ملول و رنجيده خاطر است اعتماد مکن
حکمت 212
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ.
امام (عليه السلام) فرمود:
خودپسندىِ انسان يکى از حسودان عقل اوست
بهترين راه آرامش:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش دستور بسيار خوبى براى تحصيل آرامش در زندگى مى دهد و مى فرمايد: «چشم خود را بر خاشاك و رنج ها فرو بند تا هميشه راضى باشى»; (أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الاَْلَمِ تَرْضَ أَبَداً).
«أَغْضِ» از ريشه «اغضاء» به معناى نزديك كردن پلك هاى چشم به يكديگر است بى آنكه كاملاً آن را ببنديم، ازاين رو آن را در فارسى به فرو بستن ترجمه مى كنند. «قَذَى» به معناى خاشاك و اشياى ريزى است كه در چشم مى افتد و چشم را ناراحت مى كند و «أَلَم» به معناى درد و رنج است. اشاره به اين كه زندگى انسان در اين جهان به هر حال آميخته با ناراحتى هايى است و شايد هيچ كس را نتوان پيدا كرد كه از چيزى ناراحت نباشد; گاه مشكلاتى براى خود مى بيند و گاه براى فرزندان و بستگان، يا دوستان، يا همشهريان، يا هموطنان و امثال آن و اگر انسان تاب تحمل هيچ مشكلى را نداشته باشد و در برابر هر مشكلى بى تابى و جزع و فزع كند، هرگز رضايت خاطر و آرامش روح پيدا نخواهد كرد، بنابراين انسان بايد صبور و شكيبا و داراى تحمل باشد تا بتواند آرامش خود را در زندگى حفظ كند و از حيات خود راضى و از نعمت هاى پروردگار خشنود باشد و گرنه اين بى تابى ها ممكن است سر از شكايت از پروردگار درآورد و سعادت انسان را بر باد دهد.
در تعدادى از نسخ نهج البلاغه مانند نسخه ابن ميثم و منهاج البراعة و همچنين علامه مجلسى در بحارالانوار كه مستقيماً از نهج البلاغه نقل كرده اند به جاى «وَالاَْلَمِ» «وَاِلاّ لَمْ» آمده است كه مفهوم جمله چنين مى شود: «چشم خود را بر خاشاك فرو بند وگرنه هرگز رضايت خاطر پيدا نخواهى كرد». اين نسخه مناسب تر به نظر مى رسد، زيرا چشم فرو بستن از قذى (خاشاك) مفهوم روشنى دارد; امّا چشم فرو بستن از اَلَم (درد و رنج) مفهوم مناسبى ندارد. انسان درد و رنج را بايد تحمل كند نه آنكه چشم بر آن فرو بندد. اضافه بر اين آهنگ جمله نيز با نسخه اخير مناسب است نه با نسخه قبل.
افزون بر این در نهج البلاغه نیز امام(علیه السلام) تعبیرى دارد که مناسب نسخه دوم است آنجا که مى فرماید: «وَأغْضَیْتُ عَلَى الْقَذى وَشَرِبْتُ عَلَى الشَّجا; چشم بر خاشاک فرو بستم و با گلویى که استخوان در آن گیر کرده بود جرعه تلخ حوادث را نوشیدم».(1)
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود شعر مناسبى از یکى از شعراى عرب نقل کرده است که مى گوید:
إذا أنْتَ لَمْ تَشْرَبْ مِراراً عَلَى الْقَذى * ظَمِئْتَ وَأیُ النّاسِ تَصْفُو مَشارِبُهُ
اگر خاشاک را در آب نوشیدنى خود تحمل نکنى همیشه تشنه خواهى ماند و کدام انسان است که همیشه نوشابه اش صاف باشد.
شاعر دیگرى مى گوید:
وَمَنْ لَمْ یَغْمِضْ عَیْنَهُ عَنْ صَدیقِهِ * وَعَنْ بَعْضِ ما فِیهِ یَمُتْ وَهُوَ عاتِبٌ
کسى که نسبت به عیوب دوستش اغماض نداشته باشد از دنیا مى رود در حالى که دائماً در حال سرزنش کردن است.(2)
در حدیثى از مستطرفات سرائر مى خوانیم که امام صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند: «أکْثَرُ أهْلِ الْجَنَّةِ الْبُلْهُ; بیشترین بهشتیان افراد کم خرد هستند». راوى عرض مى کند: منظورتان ابلهان و افراد مجنون و بیمار است؟ امام(علیه السلام) مى فرماید: «نه»، «الّذینَ یَتَغافَلُونَ عَمّا یَکْرَهُونَ یَتَبالَهُونَ عَنْهُ; منظورم کسانى است که در برابر عوامل ناراحتى تغافل مى کنند و خود را به بى خبرى مى زنند»(3). *
پی نوشت:
(1). خطبه 26 .
(2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 34.
(3). مستطرفات السرائر، ص 566
حکمت 213
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً.
امام (عليه السلام) فرمود:
چشم خود را بر خاشاک و رنج ها فرو بند تا هميشه راضى باشى.
حکمت 214
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
مَنْ لانَ عُودُهُ کَثُفَتْ أَغْصَانُهُ.
امام (عليه السلام) فرمود:
کسى که ساقه درخت وجودش نرم است، شاخه هايش فراوان است.
حکمت 215
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
الْخِلافُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ.
امام (عليه السلام) فرمود:
اختلاف، تصميم گيرى و تدبير را نابود مى کند.
ثمره شوم اختلاف:
امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى و كوتاه و پرمعنا به يكى از عواقب سوء اختلاف اشاره مى كند و مى فرمايد: «اختلاف، تصميم گيرى و تدبير را نابود مى كند»; (الْخِلاَفُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ).
همه مى دانيم اختلاف سرچشمه همه بدبختى هاست. هيچ قوم و ملتى نابود نشدند مگر بر اثر اختلاف و هيچ جمعيتى پيروز و كامياب نگشتند مگر در سايه اتفاق. كلام حكيمانه بالا دو تفسير مى تواند داشته باشد: نخست اين كه گاه مى شود عده اى مى نشينند و بر سر موضوع مهمى تصميم گيرى مى كنند; ولى ناگهان فرد يا افرادى نظر مخالفى ابراز مى كنند و تصميم گيرى پيش گفته را به هم مى زنند و كار ابتر مى ماند. همان گونه كه در داستان جنگ صفين، على(عليه السلام) و جمعى از دوستان خبير و آگاه اصرار داشتند كه جنگ به مراحل نهايى رسيده و آن را تا پيروزى ادامه دهند و غائله را ختم كنند; ولى مخالفت افرادى ناآگاه و جاهل و بى خبر اين تصميم را بر هم زد و مسلمانان با عواقب بسيار دردناك آن روبرو شدند.
تفسير ديگر اين كه اختلاف سبب مى شود كه رأى گيرى هيچ گاه به جايى نرسد و تدبيرها عقيم بماند. جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد كه اختلاف هم مانع از تصميم و تدبير باشد و هم اگر تدبير و تصميم صحيحى منعقد شد، آن را بر هم بزند.
روشن است براى انجام هر كار مهمى احتياج به فكر و انديشه و تدبير و تصميم گيرى صحيح است و اين كار تنها در فضايى ممكن است كه اختلاف در آن نباشد، بلكه تمام كسانى كه در آن تصميم گيرى شركت دارند هدفشان رسيدن به نقطه واحد و حتى الامكان دور از هر گونه خطا و اشتباه باشد. اما گاه يك نغمه مخالف كه يا بدون مطالعه اظهار شده و يا از غرض و مرضى ناشى گشته مى تواند تمام تصميم ها و تدبيرها را به هم بريزد. گاهى نيز رئيس جمعيت بر حسب تدبير خود تصميمى مى گيرد; اما مخالفت بعضى از پيروان آن را عقيم مى كند چنان كه در داستان قلم و دوات كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در آخرين لحظات عمرش درخواست كرد آن را بياورند و فرمانى درباره جانشين خود كه قطعاً على بن ابى طالب(عليه السلام) بود بنويسد و آنچه را قبلاً گفته بود تأكيد كند، مخالفت يك نفر (خليفه دوم) سبب شد كه گروه ديگرى نيز نغمه خلاف سر دهند و جلوى اين كار گرفته و حتى به ساحت قدس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اهانت زشتى شود كه شرح آن در چندين جاى صحيح بخارى و كتب ديگر حديث و تاريخ آمده است.(1)
در جنگ احد نیز همین حادثه شوم اتفاق افتاد; پیامبر(صلى الله علیه وآله) و جمعى از یاران اصرار داشتند مسلمانان در مدینه بمانند و در برابر دشمن از خود دفاع کنند، زیرا در آنجا بهتر مى شد دشمن را زمین گیر کرد; ولى گروهى از جوانان پرشور مخالفت کردند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به احترام نظرات آنها لشکر اسلام را به بیرون و در کنار کوه احد آورد و سرانجام به سبب این موضوع و پاره اى از اسباب دیگر ضربه سختى بر پیکر لشکر اسلام وارد شد.
در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «ما اخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِیِّها إلاّ ظَهَرَ أهْلُ باطِلِها عَلى أهْلِ حَقِّها; هیچ امتى بعد از پیامبر خود اختلاف نکردند مگر این که اهل باطل بر اهل حق در میان آنها پیروز شدند».(2)
در کلام حکیمانه شماره 179 نیز امام(علیه السلام) به این حقیقت اشاره فرموده بود که: «اللِّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّاْىَ; لجاجت فکر و رأى انسان را نابود مى کند».*****
پی نوشت:
(1). براى توضیح بیشتر و آگاهى از مصادر متعدد حدیث «دوات و قلم» به کتابى که به همین نام (حدیث دوات و قلم) نوشته شده، مراجعه کنید.
(2). کنزالعمّال بنا به نقل میزان الحکمة، ح 1898.
حکمت 216
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ.
ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
کسى که به نوايى رسد طغيان مى کند.
رابطه فزونى نعمت و طغيانگرى:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به وضع حال بسيارى از مردم اشاره مى كند كه از مواهب مادى سوء استفاده مى كنند، مى فرمايد: «كسى كه به نوايى رسد طغيان مى كند و برترى مى جويد»; (مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ).
«استطال» از ريشه «طول» بر وزن (قول) به معناى قدرت و برترى است و هنگامى كه به باب استفعال مى رود مفهوم برترى جويى دارد. عبارت امام(عليه السلام) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد و تمام كسانى را كه به مال يا مقام و يا هرگونه قدرت ديگرى مى رسند شامل مى شود و اين سيره اى ناپسند در بسيارى از مردم است; هنگامى كه مال و ثروت فراوانى پيدا مى كنند مى كوشند خود را برتر از ديگران نشان دهند و هنگامى كه مقامى پيدا كنند اصرار دارند ديگران را زير سلطه خود قرار دهند. همچنين هنگامى كه علم و دانشى به دست مى آورند ديگران را نادان مى پندارند و شاگرد خود مى دانند. به ويژه اگر پيش از اين محروميت هايى كشيده باشند; فقير بوده و به نوايى رسيده، ضعيف بوده و به قدرتى دست يافته، جاهل مطلق بوده و به علم و دانش مختصرى رسيده است. كبر و غرور و برترى جويى اين گونه افراد بيشتر و شديدتر است و تاريخ گذشته و حتى حوادثى كه امروز با چشم خود مى بينيم شاهد گوياى اين گفتار امام(عليه السلام) است.
در واقع مى توان گفت: اين كلام حكيمانه از آيه شريفه 6 و 7 سوره «علق» برگرفته شده كه مى فرمايد: «(كَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); چنين نيست به يقين انسان طغيان مى كند از اين كه خود را بى نياز ببيند». (1)
گرچه بعضى از مفسران، انسان را در آیه مورد نظر، خصوص «ابو جهل» دانسته اند که مرد ثروتمند و طغیانگرى بود و به مبارزه با پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) پرداخت; ولى به یقین، انسان در اینجا مفهومى کلى دارد که به گروه کثیرى از نوع بشر اشاره مى کند و ابوجهل و امثال آن مصداق هاى روشنى از آن هستند.
در کلمات قصار گذشته نیز کراراً به این حقیقت با تعبیرات دیگرى اشاره شده است; از جمله در گفتار حکیمانه 150 که در مقام موعظه به نکته هاى مهمى اشاره مى کند، مى فرماید: «لاَ تَکُنْ مِمَّنْ... إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ».
اگر غنى و بى نیاز شود مغرور و مفتون مى گردد و در گفتار 160 نیز مى فرماید: «مَنْ مَلَکَ اسْتَأْثَرَ; کسى که دستش به حکومتى رسد استبداد پیشه مى کند». و مى توان گفت: کلام مورد بحث جامعیت بیشترى دارد، زیرا کلمات گذشته یا در مورد غنى و ثروت بود و یا مقام; اما گفتار حکیمانه مورد بحث، رسیدن به هر نوع توانایى مالى و مقامى و علمى را شامل مى شود.
البته این امر در مورد افراد کم ظرفیت و بى شخصیت است که تغییر وضع زندگى آنها را به کلى دگرگون مى سازد; ولى مردان باایمان و پرظرفیت و باشخصیت اگر تمام عالم را به آنها بدهند تغییرى در زندگى آنان پیدا نمى شود. نمونه اتم آن خود امام امیرمؤمنان(علیه السلام) است. در آن روز که در گوشه خانه تنها نشسته بود و آن روز که بر تخت قدرت خلافت قرار داشت حالش از هر نظر یکسان بود; ساده زیستى، عبادات شبانه، رسیدگى به حال محرومان و دفاع از مظلومان در هر حال مورد توجه ایشان بود. دلیل آن روشن است، زیرا آنها این مواهب را مال خود نمى دانند و به عنوان امانتى از سوى خدا براى خدمت به خلق و پیمودن راه قرب حق حساب مى کنند.
از اینجا روشن مى شود دعاهاى پیوسته بعضى که به مال و مقام و قدرت برسند و مستجاب نمى شود بسا به علّت همین است که خدا مى داند اگر آنها به نوایى برسند طغیان مى کنند و استطاله و برترى جویى را پیشه مى سازند. لطف پروردگار شامل آنها مى شود و آنها را از رسیدن به این امور محروم مى سازد.
داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى که در ذیل آیه 75 سوره «توبه» آمده است نشان مى دهد که او مرد فقیرى بود و با اصرار زیاد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خواست در حق او دعا کند تا ثروتمند شود و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) خواسته او را رد مى کرد. پس از اصرار زیاد دعایى در حقش فرموده و صاحب ثروت عظیمى شد و راه طغیان را پیش گرفت، نه تنها از پرداختن زکات سر باز زد، بلکه حکم زکات را ظالمانه پنداشت و آن را شبیه جزیه یهود و نصارى قلمداد کرد و بر سرش آمد آنچه آمد.(2)
این حالت ـ همان گونه که اشاره کردیم ـ در افراد بى نوایى که به نوایى مى رسند غالباً شدیدتر است، ازاین رو در روایتى از امام کاظم(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ وَلَّدهُ الْفَقْرُ أبْطَرَهُ الْغِنى; کسى که در دامان فقر متولد شده غنا و بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد».(3)
در روایات مخصوصاً تأکید شده که اگر حاجتى داشتید هرگز به این گونه افراد مراجعه نکنید، ازاین رو همان گونه که پیش از این نیز آورده ایم در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم
که به یکى از یارانش فرمود: «تُدْخِلُ یَدَکَ فِی فَمِ التِّنِّینِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَن
ْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَکَانَ; دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است».(4)
ابن ابى الحدید در تفسیر این گفتار حکیمانه غیر از این تفسیر معروف احتمال دیگرى داده است و آن این که منظور از «مَنْ نالَ» کسى است که جود و بخششى بر دیگران مى کند و به موجب جود و بخشش راه برترى جویى را پیش مى گیرد. گرچه «نالَ» گاه به معناى بخشیدن چیزى به دیگران آمده است; ولى سیاق کلام نشان مى دهد که در اینجا منظور چیز دیگرى است.*****
پی نوشت:
(1). علق، آیه 6 و 7 .
(2). براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه ذیل آیه 75 سوره «توبه» مراجعه کنید.
(3). بحارالانوار، ج 100، ص 86.
(4). بحارالانوار، ج 75، ص 248
حکمت 219
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.
امام (عليه السلام) فرمود:
بيشترين قربانگاه عقل ها زير برق طمع هاست.
قربانگاه عقل!
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به خطرات مهم طمع اشاره كرده مى فرمايد: «بيشترين قربانگاه عقل ها در پرتو طمع هاست»; (أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ).
«مَصارِع» جمع «مصرع» به معناى محلى است كه انسان به خاك مى افتد. اين واژه در مورد شهيدان و كشته شدگان و غير آنها به كار مى رود. «بُرُوق» جمع «برق» به معناى همان برقى است كه در آسمان بر اثر جرقه هاى الكتريكى در ميان ابرهاى حامل بار مثبت و منفى ظاهر مى گردد و با صداى مهيبى همراه است كه آن را رعد مى نامند. «مَطامِع» جمع «طمع» غالباً به معناى چشم داشتن به چيزهايى است كه يا در دسترس قرار نمى گيرد و يا اگر قرار مى گيرد شايسته و حق انسان نيست. اين واژه گاه در آرزو داشتن هاى مثبت نيز به كار مى رود كه در بعضى از آيات قرآن و دعاهاى معصومان(عليهم السلام) به چشم مى خورد; ولى غالباً بار منفى دارد و به همين دليل در منابع لغت، آن را به هر نوع آرزو داشتن تفسير كرده اند.(1)
امام(علیه السلام) تشبیه جالبى در این کلام نورانى براى طمع هاى منفى بیان کرده است; طمع را به برق آسمان تشبیه نموده که لحظه اى همه جا را روشن مى کند و در شب هاى تاریک تمام فضاى بیابان با آن آشکار مى شود و شخص راهگذر گم کرده راه به شوق در مى آید و به دنبال آن دوان دوان حرکت مى کند. ناگهان برق خاموش مى شود و او در پرتگاهى فرو مى افتد.
عقل و دانش آدمى که حق را از باطل و نیک را از بد مى شناسد هنگامى که تحت تأثیر برق طمع قرار گیرد به همین سرنوشت گرفتار مى شود. در واقع طمع، یکى از موانع عمده شناخت است که در طول تاریخ بسیارى از اندیشمندان را به خاک هلاکت افکنده یا دنیایشان و یا دین و ایمانشان را بر باد داده است.
طمع آثار زیانبار فراوانى دارد; بسیارى از حوادث دردناک تاریخى بر اثر همین صفت رذیله رخ داده است. مهم ترین فاجعه تاریخ اسلام، شهادت شهیدان کربلا، از یک نظر به سبب طمع در حکومت رى از سوى «عمر سعد» واقع شد و حکومت مرگبار بنى امیه به طور کلى مولود طمع هایى بود که آنها در جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گرفتن انتقام غزوات آن حضرت داشتند.
در گفتار حکیمانه 180 خواندیم که امام(علیه السلام) مى فرماید: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ; طمع بردگى و اسارت جاویدان است». در گفتار حکیمانه 226 نیز خواهد آمد که امام(علیه السلام) طمع کار را در بند ذلت گرفتار مى بیند: «الطّامِعُ فی وَثاقِ الذُّلِّ».(2)
در غررالحکم نیز آمده است: «ثَمَرَةُ الطَّمَعِ ذُلُّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ; ثمره طمع، ذلت دنیا و آخرت است».(3)
طمع باعث ذلت و اسارت مى شود، زیرا انسان در موارد طمع غالباً به دنبال چیزى مى رود که از دسترس او بیرون است و یا حق او نیست و پیوسته تلاش مى کند و نیروهاى خود را از دست مى دهد و گاه با محرومیت از آنچه به دنبال آن بود چشم از دنیا بر مى بندد.
طمع باعث ذلت انسان مى شود، براى این که جهت رسیدن به آن از آبرو و حیثیت خویش مایه مى گذارد و در برابر هر شخصى سر تعظیم فرود مى آورد.
ازاین رو در حدیثى از امام حسن عسکرى(علیه السلام)مى خوانیم: «ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ; چه قدر زشت است براى انسان با ایمان که علائقى داشته باشد که سبب ذلت او شود».(4)
شاعر معروف فارسى زبان سعدى مى گوید:
بدوزد شره دیده هوشمند * درآرد طمع مرغ و ماهى به بند
در جایى دیگر نیز مى گوید:
قناعت سرافرازد اى مرد هوش * سر پر طمع بر نیاید ز دوش
طمع آبروى تو آخر بریخت * براى دو جو دامنى دُر بریخت ***
پی نوشت:
(1). در این مورد مى توانید به کتب لغت از جمله کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» ماده «طمع» نوشته «علامه مصطفوى» مراجعه کنید.
(2). نهج البلاغه، حکمت 226 .
(3). غررالحکم، ح 4639 .
(4). بحارالانوار، ج 75، ص 374 .
M K:
حکمت 221
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ.
امام (عليه السلام) فرمود:
بدترين توشه براى آخرت ستم به بندگان (خدا) است.
بدترين توشه راه آخرت:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به يكى از آثار سوء ظلم و ستمكارى اشاره كرده مى فرمايد: «بدترين توشه براى آخرت ستم بر بندگان (خدا) است»; (بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ).
مى دانیم دنیا سرایى است که همگان از آن براى رفتن به سوى آخرت توشه بر مى دارند و هر کسى به فراخور حال و اعمال خود توشه اى تهیه مى بیند. قرآن مجید مى گوید: بهترین توشه ها توشه تقواست «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى); و زاد و توشه تهیه کنید، و بهترین زاد و توشه، پرهیزکارى است».(1) ولى گروهى به جاى آن ظلم و ستم بر بندگان خدا را توشه این سفر سرنوشت ساز قرار مى دهند که به گفته امام(علیه السلام) بدترین توشه هاست.
زیرا گناهانى که جنبه معصیت الله دارد و یا به تعبیر دیگر ظلم بر خویشتن است با توبه آمرزیده مى شود و حتى بدون توبه امید عفو الهى و شفاعت درباره آن وجود دارد، همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: (قُلْ یَا عِبَادِى الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ)(2) زیرا او بخشنده مهربان است.
ولى آنجا که پاى ظلم بر دیگران به میدان مى آید نه با آب توبه شسته مى شود و نه با عنایت شفاعت و جز با رضایت صاحب حق نجات از عواقب آن ممکن نیست و به همین دلیل امام(علیه السلام) آن را بدترین زاد و توشه قیامت شمرده است.
شک نیست که زاد و توشه چیزى است که در راه سفر و به هنگام رسیدن به مقصد به انسان کمک مى کند و به یقین ظلم چنین موقعیتى را ندارد، بنابراین انتخاب این لفظ در اینجا نوعى کنایه بلیغ است، درست مانند این است که انسان در سفرهاى دنیا به جاى حمل مواد غذایى مشتى از سموم با خود ببرد به او مى گوییم بدترین توشه آن است که به جاى غذا سموم با خود حمل کنى.
امام(علیه السلام) در خطبه 176 نهج البلاغه بعد از آن که ظلم را به سه بخش تقسیم مى کند مى فرماید: «وَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لاَ یُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً. الْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدِیدٌ، لَیْسَ هُوَ جَرْحاً بِالْمُدَى وَلاَ ضَرْباً بِالسِّیَاطِ، وَلکِنَّهُ مَا یُسْتَصْغَرُ ذلِکَ مَعَهُ; اما ظلمى که هرگز رها نمى شود ستمى است که بندگان بر یکدیگر مى کنند که قصاص در آنجا شدید است این قصاص مجروح ساختن با کارد یا زدن تازیانه (مانند قصاص در دنیا) نیست بلکه چیزى است که اینها در برابرش ناچیز است».
درباره آثار سوء ظلم در آیات قرآن و روایات اسلامى بحث هاى بسیار وسیع و گسترده اى آمده است.
قابل توجه این که در آیه 45 سوره «انعام» درباره اقوام ظالمى که به سرنوشت دردناکى مبتلا شدند مى خوانیم: «(فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ); و (به این ترتیب،) ریشه گروهى که ستم کرده بودند، قطع شد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است».(3)
در اینجا خداوند به موجب ریشه کن کردن ظالمان حمد و ثناى خویش مى گوید و در آن روز که اعمال انسان اعم از خوب و بد هر کدام به صورت مناسبى مجسم مى شوند ظلم به صورت ظلماتى که اطراف وجود ظالم را فرا مى گیرد تجسم مى یابد همان گونه که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حدیثى فرمود: «اِتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُماتٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ».(4)
مرحوم کلینى در اصول کافى در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که هنگامى که رحلت پدرم على بن الحسین فرا رسید مرا به سینه خود چسبانید، سپس فرمود: «فرزندم من تو را به چیزى وصیت مى کنم که پدرم در آستانه شهادت مرا به آن توصیه کرد و گفت این چیزى است که پدرش (على (علیه السلام)) به آن حضرت توصیه کرده است فرمود: «یا بُنَىَّ إیّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْکَ ناصِراً إلاّ اللهُ; از ستم کردن بر کسى که هیچ یار و یاورى جز خدا ندارد بترس»(5). *
پی نوشت:
(1). بقره، آیه 197 .
(2). زمر، آیه 53 .
(3). مرحوم علامه مجلسى این مضمون را در حدیثى از رسول خدا نقل کرده که مى فرماید: «إِنَّ اللهَ یُمْهِلُ الظّالمَ حَتّى یَقُولُ قَدْ أهْمَلَنی ثُمَّ یَأْخُذُهُ أَخْذَةً رابِیَةً إنَّ اللهَ حَمِدَ نَفْسَهُ عِنْدَ هَلاکِ الظّالِمینَ فَقالَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِینَ». (بحارالانوار، ج 72، ص 322، ح 52).
(4). کافى، ج 2، ص 332 .
(5). همان، ص 331.
مرحوم کلینى در اصول کافى در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که هنگامى که رحلت پدرم على بن الحسین فرا رسید مرا به سینه خود چسبانید، سپس فرمود: «فرزندم من تو را به چیزى وصیت مى کنم که پدرم در آستانه شهادت مرا به آن توصیه کرد و گفت این چیزى است که پدرش (على (علیه السلام)) به آن حضرت توصیه کرده است فرمود: «یا بُنَىَّ إیّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْکَ ناصِراً إلاّ اللهُ; از ستم کردن بر کسى که هیچ یار و یاورى جز خدا ندارد بترس»