پارسال نمایندهی کارخانه آمد تا یخچالای که قسطی از مرکز خدمات خریده بودیم را نصب کند.
وقتی تمام شد، گفت: قابلای ندارد؛ دویست و پنجاه تومن.
گفتم: مگر نصباش رایگان نیست؟
گفت: چرا، این پولِ إیاب و ذهاب است، نه هزینهی نصب.
أعزّهی أصولی بحث کنند ببینیم بالأخره مقدمهی واجبْ واجب است یا نه.
شرح بدیهیات، آدم را دچارِ شَرمِ نیابتی میکند، ولی گاهی لا بدّ منه و لا مناص.
لذا
طلبهای که به درس و بحثاش أهمیت میدهد و در نمازها به واجباتاش إکتفاء میکند، قطعاً نزدِ خدا محبوبتر است از طلبهی نمازِشبخوانای که أهمیتِ کمتری به درس و بحث میدهد.
جایی که طلبه در آن ساکن است، حوزهی «علمیه» و یا مدرسهی «علوم» دینی نامیده میشود؛ ماهیتاش با دانش گره خورده است. بله، أخلاق و معنویات نیز از لوازمِ او است، چون آنجا مدرسهی علومِ «دینی» است و دانشآموزاناش باید متدیّن و متخلّق به أخلاقِ دین باشند.
أما این برتری و أهمیتِ إهتمام به درس و بحث، زمانای واضحتر میشود که خودش از مصادیقِ «أخلاقِ دینی» باشد؛ واضح است که دانشاندوزی و مطالعه و درس و بحث و کارهای علمی، جزوِ واجباتِ شرعیِ طلبه هستند. پس طلبهای که درس نمیخوانَد مثلِ طلبهای است که نماز نمیخوانَد.
ولی این بدیهی بهقدری مغفول مانده است که ما از شنیدن و خواندنِ «طلبهی بینماز» خیلی ناراحت و مشمئز میشویم، ولی وقتی «طلبهای که چندان به درس أهمیت نمیدهد» را میشنویم بعید نیست بپرسیم «تقوا و دیانتاش چطور است؟»، که گویا دیانت برای یک طلبه بدونِ درسخواندن نیز ممکن است بهدست بیاید.
«نشستِ صمیمیِ مدیرِ مرکزِ فلان، با فلانیها»
انگار بقیهْ توی نشستهایشان همدیگر را گاز میگیرند مثلا.
یا مدیرهای دیگر توی نشستها یک شلاق میگیرند دستشان و هر یک از حضّار که حرفِ نامُساعد بزند را با شلاق میکوبند توی سر و صورتاش.
شبهای پاییز واقعاً طولانی هستند پسر.
.
بله؛ طولانیبودناش صبح روز شنبه ساعت هفتونیم که رفتی لیستِ حضور و غیاب را بگیری، واضحتر و ملموستر میشود.
و إلی الله وجّهتُ وجهي و وکّلت أمري
گفتم: فردا ۳۹سالِ قمری را تمام کرده، و واردِ ۴۰سالگی میشوم.
گفت: وااااای، یعنی من که دوماه [صحیحاش ۴۶روز است البته] از تو بزرگتر هستم، دوماه است که چهلسالهام؟
یعنی یکدهه از تو بزرگتر هستم؟ یک دهههههه؟
گفتم: برادر، همهاش دوماه است، نه یکدهه.
گفت: نه، تو درک نمیکنی؛ الآن من، به إعتباری از إعتبارات، یکدهه از تو بزرگتر هستم.
ساکت شدم. چون بهنظرم راست میگفت.
راستی،
صدای بیلِ گورکَنها را میشنوی مهدي؟
مهدي عاملي [کانال]
. فِرّوا إلی الحسین، زِ غربت و غوغای این جهان
روحي فِداكَ؛ عرَفْتَ أمَ لم تَعرِفِ ..
یکی از آن بدیهیاتِ پیشگفته، این است که از روشنترین معانیِ ما علی المحسنین من سبیل (توبه،۹۱) این است که نباید کسی را بهخاطرِ خوبیای که کرده است سرزنش کرد.
زندگیِ بشرِ قرنِ 21 بهقدری غریبانه شده است که حقیقةً بنيآدم أعضای یکدیگر شدهاند.
مهدي عاملي [کانال]
روحي فِداكَ؛ عرَفْتَ أمَ لم تَعرِفِ ..
زیٖرِ شَمْشیٖرِ غَمَت رَقْصکُنٰانْ بٰایَد رَفْت ..