eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
10.1هزار دنبال‌کننده
71 عکس
13 ویدیو
5 فایل
۱. نویسنده‌ و محقق فرهنگ هستم. ۲. تنها رسانه‌ی رسمی‌ و معتبری که مواضعم در آن منتشر می‌شود، این کانال است. ۳. مسئولیت مواضعم، بر عهده‌ی خودم است، نه هیچ نهاد یا جریانی، و درج عناوین حقوقی را در کنار نامم تأیید نمی‌کنم. ۴. مستقل و غیرسفارشی می‌نویسم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 درد و داغ جبهۀ انقلاب مهدی جمشیدی [یکم]. این‌همه تاختنِ جریان‌های سیاسیِ راست و چپ به انقلابی‌ها، و به بدترین وجه، آنان را خواندن و به چوب تحقیر و ملامت راندن، صواب و صلاح نیست. رئیس‌ مجلس - که از قضا، در جایی نشسته که کمترین نسبتی با آن ندارد – آغازگر این خط غلط بود؛ وی بود که بارها، انقلابی‌های اصیل را سوپرانقلابی خواند و آنها را از خود راند. صدالبته، پاسخش را هم در انتخابات گرفت و طعم تلخِ میوۀ مشاورانِ لیبرالش را چشید. او که سعی کرد از طریق نشستن در میانۀ دو صندلی، قدرت را از آنِ خود کند، از هر دو سو، رانده شد. او اکنون نه در میان انقلابی‌ها، منزلتی دارد و نه در میان اصلاح‌طلبان. این است عاقبت وسط‌گزینی و محافظه‌کاری. دیگران نیز که تعبیر انقلابی‌نما را دربارۀ منتقدان سیاست‌های جاری به کار برده‌اند، خواسته یا ناخواسته، اصطلاح انقلابی را وارد بازی سیاسی خویش کرده‌اند و آن را به سوءفهم و کج‌روایت، آغشته ساخته‌اند. اینان از انقلابی‌ها، شعبان‌بی‌مخ‌هایی ساخته‌اند که نمی‌فهمند و نمی‌دانند و جز به زبان چماق و اهانت سخن نمی‌گویند. این منطق رسانه‌ای، خیانت به اصالت‌های انقلابی است. و اسباب تأسّف این‌که رسانه‌های متعدّد را نیز در اختیار دارند و موج می‌آفرینند. درعین‌حال، کسی چون من که – خوشبختانه - از سوی همۀ رسانه‌های اصول‌گرا، بایکوت هستم، اگر ماهی یکی دو بار در رسانۀ ملّی ظاهر بشوم، متهم و مؤاخذه خواهم شد؛ درحالی‌که رسانۀ ملّی، از یک چهرۀ بالفعل استفاده کرده و روشن است که قصد چهره‌سازی ندارد و می‌خواهد اندوختۀ طبیعی و خودجوش جبهۀ انقلاب را مصرف کند. [دوم]. جریان انقلابی، وقتی مشاهده می‌کند که هم اقتصاد و هم فرهنگ، قربانی معادلات سیاسی شده‌اند و حاکمیّت در وضع قفل‌شدگی و انقباض و فروبستگی گرفتار آمده، چاره‌ای جز نقادیِ صریح ندارد. رؤسای سه قوّه، کمترین بهره‌ای از ملکۀ عصمت ندارند که نتوان به نقد آنها پراخت. هالۀ قداست به دور آنها پیچیدن و زبان به ستایش ضعف‌های آنها گشودن، خدمت به مردم نیست و مردم از این رویکرد، خشنود نیستند. اکنون به‌جز روزنه‌ای از نقادی، امکان و مجالی برای جریان انقلابی نمانده و همین را نیز به اسم تندروی و افراطی‌گری و سوپرانقلابی و انقلابی‌نمایی و خوارج و تحجّر و رادیکال، می‌کوبند و ملامت می‌کنند. خطر اصلی این نیست که جماعتِ بسیار اندک و بی‌بدنه، خاطرات انصار حزب‌الله را در دهۀ هفتاد، زنده می‌کنند و تصوّر قشری و ساده‌انگارانه از مسائل دارند. این عدّه، نه سرآمدان و نخبگان جبهۀ انقلاب هستند و نه برآیند و برآمد آن. منِ هویّتی و انسانیِ جبهۀ انقلاب، اینان نیستند و مخالفان نمی‌توانند با ملامت و تحقیر اینان، جبهۀ انقلاب را بی‌اعتبار سازند. جبهۀ اصیل انقلاب، انسان‌های فرهیخته و فاضلی دارد که اهل فکر و علم و نظر و عقلانیّت و گفتگو و نوشتن و مباحثه و مناظره هستند و بدون شک، اکنون قوی‌ترین و جدّی‌ترین و پُرمایه‌ترین نیروی معرفتی به شمار می‌آیند. ما در مواجهات صریح فکری و نظری نشان دادیم که استدلال‌های‌مان، مستحکم و نشکن و مقاوم است و دیگری‌ها و رقیبان، هیچ‌یک از عهدۀ نقض و رد آنها برنمی‌آیند. این‌همه برجستگی و عظمت را ندیدن و جبهۀ انقلاب را به فلان شخصیّت کوته‌فکر و فلان تجمع ناچیز و ... تقلیل‌دادن، خطای بزرگِ تحلیلی است. هم بدنۀ اجتماعیِ گفتمان انقلابی، گستردگی کمّی و عمق کیفی دارد و هم چهره‌ها و متفکّران آن، توانمندترین‌ها هستند. [سوم]. ما خود را به فلان مجلس و فلان دولت گره نزده‌ایم که با آمدن و رفتن‌شان، هویّت‌مان در هم بریزد. گرانیگاه جبهۀ اصیلِ انقلاب، معرفت و اندیشه است و به سیاست نیز از این دریچه می‌نگرد. قضاوت دربارۀ کارگزاران نیز فقط‌وفقط بر اساس نظریۀ نظام انقلابی است. انتقادها و اعتراض‌های اخیر جبهۀ انقلاب به کارگزاران، بدان سبب است که گفته‌ها و رفتارشان، حاکی از میل به گذار از انقلاب به نظام است. ما متعهد به نظریۀ نظام انقلابی هستیم، نه‌فقط نظام. نظام منهای انقلاب، همان سکولاریسمِ پنهان است و بقای صورت بدون سیرت، و زوال ساخت حقیقی با وجود تداوم ساخت حقوقی. این نقطه، نقطۀ تفاوت ما با محافظه‌کاران است. مسألۀ جریان انقلابی، دفاع قاطع از استمرار روح و هویّت انقلابی در حاکمیّت است و همۀ نقدها و اعتراض‌هایش نیز به همین بازمی‌گردد. ما محتاج بازسازی انقلابی هستیم، نه انقلاب‌زدایی و عرضۀ روایت لیبرال از انقلاب و تاختن همیشگی به نیروهای انقلابی. آنان که سد راه نظریۀ نظام انقلابی‌اند، تکنوکرات‌های شبه‌انقلابی و لیبرال‌ها هستند، نه انقلابی‌هایی که می‌خواهند مفاهیم و معارف امام خمینی، اسیر مهجوریّت و نسیان نشوند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
،،،،، معاون پارلمانی دولت گفته درباره‌ی آموزش زبان محلی در مدارس، دولت حاضر به ارائه‌ی لایحه‌ی فوریتی است. در نظر این دولت، «زبان محلی»، مهم‌تر از «حجاب» است! برای «حکم خدا»، لایحه‌ی فوریتی نمی‌دهند ولی از قرآن و نهج‌البلاغه سخن می‌گویند! تضاد میان ادعای دینی و عمل سکولار، نشانه‌ی چیست؟! https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740592272270431310
🗒 از نسل دوم به نسل سوم: درس‌هایی از زیست‌جهانِ حسن عباسی مهدی جمشیدی ۱. امروز برای دومین بار، جلسه‌ای با استاد حسن عباسی داشتم. همچون جلسه‌ی اول، سه ساعت به طول انجامید. من در پیِ شنیدن تجربه‌ی مواجهات فکری و فرهنگی ایشان در دهه‌های هشتاد و نود بودم و می‌خواستم دریابم چه پاره‌هایی از این تجربه، همچنان به کار امروز و اکنون می‌آید و می‌توان آنها را بازسازی و بازآفرینی کرد. ایشان نیز در انتقال تجربه و گفتن از گذشته، کمترین بخل و خِسّتی نداشت، بلکه برعکس، بر این باور بود که باید اکنون نقش یک «شبکه‌سازِ انسانی» را در جبهه‌ی انقلاب ایفا کند. جبهه‌ی انقلاب، تکّه‌تکّه است و مفصل‌بندی نشده است. نه محور و مداری در میان است و نه تقسیم‌کاری. نه قوّه‌ها شناخته شده‌اند و نه فعلیّت‌ها، به‌جا و هم‌افزا به کار گرفته می‌شوند. در جایی باید این عناصرِ جداافتاده و گسسته، به یکدیگر پیوسته شوند و حس و حیاتِ جبهه‌‌ای و تشکیلاتی پدید بیاید. حسن عباسی، به این درک مهمِ تاریخی و انقلابی رسیده که باید استعدادهای جوان و نوپا را به صف کرد و یک خط تولیدِ منسجم برای تفکّر و فرهنگ انقلابی ایجاد کرد؛ و نه‌فقط درک، بلکه گام‌های بزرگی نیز برداشته است. زیرپوستی و نامحسوس، در حال شبکه‌سازیِ انسانی است و جریان تجدّد، زمانی با چشمان خویش خواهد دید که این لایه‌های انسانی، ریشه دوانده‌اند و تناور شده‌اند. باید این احساس مسئولیّتِ او را نسبت به نسل سوم و چهارم انقلاب ستود. ۲. حسن عباسی معتقد است که نسل سوم انقلاب به دلیل حضور نداشتن در انقلاب و جنگ، «علم مبارزه» را نمی‌داند. تعبیر علم مبارزه، در درجه‌ی اول مرا به یاد مارکسیست‌های ایرانی می‌اندازد که این اصطلاح را فراوان به کار می‌بردند. البته مقصود ایشان، امر دیگری است. بسنده‌کردن به محتواهای تخصصی خطاست، بلکه باید شیوه‌ی جنگیدن را نیز آموخت. ما در معرکه‌ی یک نبردِ تمدّنی به سر می‌بریم و خواه‌ناخواه باید آداب و قواعد نزاعِ تمدّنی را بدانیم. باید برای این تقابل تاریخی، طرح داشت و فارغ از درون‌مایه‌های خاص، معادلاتِ صوری و برون‌معرفتی را آموخت. من در تجربه‌ی مواجهاتم، پاره‌ای از این قواعد را آموخته‌ام و می‌دانم که چگونه باید حریف‌ها و طرف‌های مقابل را ضربه‌فنّی کرد. این، حاصل خودِ مواجهه و برآمده از متن تقابلِ عینی است. در صحنه و عرصه بودن و واقعیّت تضادگونه را لمس‌کردن، خودش درس‌آموز است. من اکنون در وضعی قرار گرفته‌ام که هویّت معرفتی و فکری‌ام، تکوین یافته و می‌دانم که چه می‌خواهم و چه نمی‌خواهم. یک دهه است که همه‌ی زندگی‌ام، آغشته به مبارزات سخت شده است. ۳. حسن عباسی با «کلمات» آغاز کرده و معتقد است که باید در مفاهیم، بازاندیشی کرد. این موضع، درست است. عالمِ تاریخیِ ما، محتاج رجعت به کلمات وحیانی است و اگر چنین شود، تمامیّتِ این عالم، مستقر می‌شود. استقرارِ بیرونی و تحقّقِ عینی، وابسته به بازسازیِ زبان است؛ البته مقصود از زبان، معانی و معارف است و نه صورت‌ها و الفاظ. ما به مدرنیته‌ی ایرانی یا اسلامی، هیچ اعتقادی نداریم، چون ذات تجدّد را طاغوتی می‌انگاریم و به این واسطه، هرگونه تلفیق و ادغام، التقاط خواهد بود. باید بنیان‌برافکنی کرد و به کلماتِ طیّبه بازگشت. چشم‌اندازی که فروتر از این باشد، تحوّل تمدّنی را در پی نخواهد داشت و تنها به بازتولید وضع کنونی خواهید انجامید. همه‌ی چرخش‌های دیگر، وابسته به این گام بنیادی هستند: چرخش از ذهن‌گراییِ انتزاعی و مدرسی به عین‌گراییِ جامعه‌اندیش و نظام‌پرداز، چرخش از علمِ قشری و تجربه‌بسنده به ذکر و فکر و حضورِ باطنی، چرخش از یونان‌مآبی متقدّم و متأخّر به توحید محضِ قرآنی، چرخش از عقلِ ابزاری و این‌جهانی به اشراقِ قدسی و معنانگر، چرخش از دیانتِ فردی و اقلّی به دیانتِ ساختاری و پهن‌دامنه و ... . همه‌ی بزرگانی که می‌شناسم، چنین باوری دارند و برخی نیز بخش عمده‌ی توان خود را صرف این امر کرده‌اند، به‌خصوص سیّداحمد فردید که این باب را گشود و پس از او، هیچ‌کس در گستره‌ی وی، به این مسأله اهتمام نورزید. استاد شهیدمان، آیت‌الله مطهری نیز معتقد به این منطق بود، از جمله این‌که می‌گفت تجدّد به‌طور عامدانه، دوگانه‌‌ی سود/ارزش را مطرح کرده تا از ارزش‌ها، اعتبارزدایی کند، درحالی‌که در ادبیات قدمای ما، کلمه‌ی خیر به‌جای سود استفاده شده است. گفتنی‌های دیگری نیز دارم که بیرون از فرصت و حوصله است. سلام و رحمت خدا بر پدر نیروهای فکری و نظری جبهه‌ی پساانقلاب، علامه‌ محمدتقی مصباح. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🗒 انقلاب کنونی و آرمان‌شهر غایی: غلبۀ غیب در عهد تاریخیِ جدید مهدی جمشیدی [یکم]. تجربۀ انباشتۀ نظری و معرفتی نشان می‌دهد که جنبۀ تقدیری در حیات و استمرار این انقلاب، بسیار برجسته است؛ چنان‌که امام خمینی در تبیین رویدادهای تاریخی این انقلاب، همواره به ملکوت ارجاع می‌داد و حتی اصل انقلاب را «هدیۀ الهی» و «تحفۀ غیبی» می‌خواند و تصریح می‌کرد که در پشت‌صحنۀ این انقلاب، دست تدبیر الهی در میان است. مرتضی مطهری نیز از «بُعد معنویِ تاریخ» سخن می‌گفت و حسین کچویان نیز تعبیر «فلسفۀ دینیِ تاریخ» به کار می‌برد. چه مطهری و چه کچویان، هر دو به طرح جدیدی از فلسفۀ تاریخ دست یافته‌اند و بر این باور هستند که باید ساختارشکنی نظری را به سطحی کمتر از فلسفۀ تاریخ، فرو نکاست. این استنادات و ارجاعات به این معنی است که از نقطه‌ای به بعد، پای تبیین‌های این‌جهانی می‌لنگد و دیگر نمی‌توان به پوستۀ ظاهری و نمودهای عینی، اشاره کرد و بر اساس اقتضای آنها، فهم موجّه عرضه داشت. حقایق بیرون از نظم اجتماعیِ اینجایی و زمینی، تدبیر را در اختیار دارند و سرنوشت را به سوی تقدیر تکوینی و قدسی سوق می‌دهند. ظهور و تداوم معمایی این انقلاب، ریشه در این امر دارد و بدین جهت است که تحلیل‌های مادّی و معطوف به محسوسات، قادر به فهم نیستند و ناکام می‌مانند. این جامعه، خودبنیاد نیست و نمی‌توان در چهارچوب عوامل مادّی و ظاهری‌اش، دربارۀ فرجام آن قضاوت کرد. ارادۀ الهی، این تاریخ را به حرکت درآورده و به سوی یک مقصد خاص، پیش می‌برد. تحلیل‌های این‌جهانی، همۀ متغیّرهای سیاسی و اجتماعی را در نظر می‌آورند و ربط‌های علّی می‌سازند و شرایط و امکان‌ها و امتناع‌ها را می‌یابند، اما باز دچار انسداد می‌شوند و اتّفاق، چنین نیست که آنها در نظر گرفته‌اند. این مسیر تاریخی، عناصری دارد که به چنگ چنین تحلیل‌هایی نمی‌افتد. این تاریخ، سکولار نیست و امر قدسی و ملکوتی در آن، بسیار غلیان و جوشش دارد و تدبیر خودش را بر سلوک رویدادها و زنجیرۀ رخدادها، حاکم می‌گرداند. [دوم]. این انقلاب، همچون یک گشودگی برای تاریخ قدسیِ فردا است. حد وجودی این انقلاب، منحصر به عالم سیاست نیست، بلکه باید آن را یک انقلاب تاریخی دانست. تاریخ به تمامیّتش رسیده است و اکنون یک تحوّل بنیادین در راه است. تاریخ، ورق خورده است و عهد نو، آغاز شده است. سخن اصحاب شهودِ حقایق قدسیِ تاریخ این است که انقلاب، متّصل به عهد نهایی خواهد بود. این انقلاب، حلقۀ وصل میان دیروز محمّدی و فردای مهدوی است. آن تاریخ قدسیِ موعود، محتاج زمینه و بستر است و این انقلاب، در حکم همین مقدّمه است. چیدمان تاریخیِ جهانِ کنونی، دستخوش دگرگونی‌های بزرگ شده و می‌رود که مناسبات، زیرورو بشوند و نظم دیگری سربرآورد. پس ما در وضع برزخی به سر می‌بریم؛ جایی میان برافتادن تاریخ طاغوتی و برآمدن تاریخ الهی. این رویداد، در حال وقوع است و قطعه‌های آن، اگر در درون یک بافت تاریخی قرار داده شوند، دلالت بر این معنا دارند. این احساس و ادراک، در درون جان‌های آشنا به غیب و سیراب از شهود و سلوک، پدید آمده و می‌توان به آیندۀ نزدیک، امید بست. [سوم]. دشواری‌ها در درون این عالَم انقلابی خواهند بود، اما به گسستگی و زوال نخواهند رسید. انقلاب خواهد ماند؛ هرچند تنش‌ها و تکانه‌ها، رنجوری‌های دردناک به همراه خواهند داشت. شاید بر حجم تضادها و کشمکش‌های داخلی نیز افزوده شود و عقبۀ اینجاییِ عالَم تجدّد، آخرین تلاش‌هایش را برای استحالۀ انقلاب، به انجام برساند. این تکه‌های پایانی، تعیین‌کننده خواهند بود و کسانی از مسیر حق، جدا خواهند شد. موقعیّت کنونی، به‌شدّت آمیختۀ با پالایش درونی و ریزش‌ها و افول‌ها و سقوط‌هاست. چاره‌ای جز این نیست که در متن عینیّت‌ها، ابتلائات بر سر راه قرار بگیرند و اصحاب مؤمن و مستقیمِ عهدِ نهایی، برگزیده شوند. پس این ریسمان، شاید به باریکی یک تار مو برسد، اما پاره نخواهد شد. برکندن انقلاب، میسّر نخواهد بود و این مقدّمۀ تاریخی، برچیده نخواهد شد، اما موقعیّت‌های انتخابی، کسانی را دچار زوال و فروافتادن خواهند کرد و صف‌ها بر اساس ماهیّت‌ها، تفکیک خواهند شد. اینک، زمانۀ جدایی و انفکاک و تصفیه است و باید برای دورۀ تاریخی جدید، انسان‌هایی که ایمان‌شان ریشه در استقامت دارد، بازشناخته شوند. به‌ناچار، جهان اجتماعیِ انقلابی، باید متلاطم و موج‌خیز باشد تا ضمایر آشکار گردند، اما این تکانه‌ها و ابتلائات، خودِ انقلاب را با شکست و فروپاشی روبرو نخواهد کرد. انقلاب، از جای دیگری تدبیری می‌شود؛ جایی که بازی عصیان‌گونۀ معادلات و مناسبات ظاهری را در هم می‌ریزد و در لحظۀ نهایی، ورق را به نفع تداوم حیات انقلاب برمی‌گرداند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
،،،،، تقدیر عالم در شب قدر نهاده شده، و شب قدر نیز در ماه رمضان. پیش و پس این ماه، همچون مقدمه‌ و مؤخره برای آن لحظه‌ی حضور و حیات است. باید چشم امید داشت به اولیای الهی که راز و نیازشان در این شب‌های ملکوتی، تقدیر انقلاب و اصحابش را در این دوره‌ی شدائد و مضلات فتن، اتصال قریب به عهد موعود قرار بدهد. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740941340268731610
،،، ارجاع رهبر انقلاب به سنت سیاسی-فرهنگی دهه‌ی شصت در زمینه‌ی مشروط‌بودن حضور قاریان مصری در ایران به نتراشیدن ریش و تصریح به حرمت ریش‌تراشی و اینکه محاسن، ظاهر و شکل اهل صلاح است‌ و به‌حتم باید رعایت شود، حاکی از تداوم حساسیت و قاطعیت ایشان نسبت به نمادهای فرهنگی اسلام و انقلاب است. 🖇 افزوده: ۱. صلاح در برابر فساد است و اختصاص به باطن و نهان ندارد، بلکه جنبه‌ی بیرونی و ظاهری نیز دارد. مؤمن حقیقی، هم در ظاهر و هم در باطن، اهل تعبّد و انقیاد و تکلیف نسبت به حکم شرع است. ۲. موج تجدّد رضاخانی -لعنةالله‌علیه- جامعه‌‌ی ایران را از لحاظ بافت هویتی و معنایی، آنچنان دستخوش انحطاط و افول کرد که ما از سنّت‌های اصیل خویش دور شدیم. انقلاب، بازگشت به همین خویشتن هویّتیِ گمشده و مهجور بود. اما پس از دهه‌ی شصت، به‌تدریج نیروهای تکنوکرات و لیبرال، از نمادها و ظهورات اسلامی و انقلابی عبور کردند و این وضع، همچنان ادامه و بسط یافت. ۳. روشن است که برخی لایه‌های اجتماعی، مسئولیت خاص و تشدیدشده دارند، از جمله نیروهای فرهنگی و فکریِ منتسب به دین و انقلاب. نباید از ظواهر و اَشکال عبور کرد و دیانت را تنها به درون، ارجاع داد. ۴. همچنین باید اشاره کرد که بسیاری از اصحاب قدرت و سیاست در دولت‌ها، شکل صالحانه ندارند و در علن و عیان، مرتکب حرام شرعی می‌شوند. این تجاهر در سطح رسمی و حکومتی، اسباب تأسف است. ۵. البته حتی لایه‌هایی از انقلابی‌ها یا شبه‌انقلابی‌ها نیز اهتمام به ظواهر اسلامی را تنگ‌نظری و جمود و تحجّر و خشک‌اندیشی می‌دانند. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1740976808506277075
،،،،، یک مسأله؛ ۱. تداوم کشف حجاب ۲. و در نتیجه، عادی‌سازی اجتماعی ۳. و آن‌گاه، فروپاشی اقتدار است، و مسأله‌ی دیگر؛ ۱. گسترش کشف حجاب ۲. و شکل‌گیری یک لایه‌ی اجتماعی بزرگ ۳. و آن‌گاه، امتناع مواجهه است. ازاین‌رو، مخالفت شورای‌عالی امنیت ملی، معقول و منطقی نیست.‌ دست‌کم باید اجرای پلکانی را برمی‌تابیدند. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741154031661483415
،،،، رئیس‌جمهور گفته قانون حجاب را به دلیل اینکه به معنی ایستادن در برابر مردم است، اجرا نمی‌کنم. او در مقام سخن، به «حق» و «عدل» ارجاع می‌دهد، اما اینک در مقام عمل، «عرف» را معیار می‌انگارد؛ آن هم عرفِ سکولارِ اقلّی را. می‌دانستیم که مبنای نظری لیبرال‌های اصلاح‌طلب، «دموکراسی سکولار» است. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741231121111018940
،،،،، حضور اهل فسق و هرزگی و بی‌بندوباری در مراکز دولتی و تظاهرشان به کشف حجاب و بی‌عفتی، دل مؤمنان را خون کرده. قانون‌شکنی رئیس‌جمهور و چراغ سبز او به جریان لاابالی‌گری، بر حجم لجن‌پراکنی‌ها و گستاخی‌ها افزوده. علمای قم! بزرگان جبهه‌ی انقلاب! حرمت و اعتبار شریعت اسلام در عرصه‌ی عمومی، از دست رفته است... 🖇 افزوده: با بیست‌ونه‌ زنی که در زمستان سال نودوشش، کشف حجاب کردند نیز برخورد قضائی شد، ولی اثر نبخشید و سرانجام، این دمل چرکین، ترکید. امروز در تهران، شاید در حد بیست درصد کشف حجاب در خیابان مشاهده می‌شود. این وسوسه، ریشه و زمینه دارد و همچون بیماری واگیردار است؛ عوام را فریب می‌دهد و در عمق جامعه پیش می‌رود تا تبدیل به یک جریان و موج اجتماعی شود. می‌خواهند حاکمیت را در برابر جماعت انبوه قرار بدهند تا مواجهه، ممتنع شود. همه‌ی تحرکات، مهندسی‌شده و معطوف به براندازی هستند. فرهنگ، مقدمه است برای فروپاشی سیاسی. تعلل‌ها ‌و تأخیرها، عفونت را وسعت بیشتر می‌بخشد و همه‌ی پیکر را آلوده می‌سازد. خاستگاه اصلی فتنه‌ی هویتی، در درون خود نظام است؛ نیروهای استحاله‌شده‌ای که نقش خواص جلّال را ایفا می‌کنند. اینان اگر هم در قدرت رسمی نباشند، بازوهای رسانه‌ای دارند و در حال ذهنیت‌سازی هستند. عنان و زمام ذائقه‌ی جمعی را به دست گرفته‌اند و می‌خواهند میوه‌ی نافرمانی فرهنگی را در قلمرو سیاست بچینند. https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741279088329135887
،،،، والله دروغ می‌گویند؛ به اسلام، ایمان ندارند. ما از سادگی‌مان فریب اینها را می‌خوریم. آرزوی‌شان لغو احكام اسلام است؛ «اصلاحات» را این می‌دانند. باید ببینیم فكر و سیاست‌های‌شان چیست. این برنامه‌ها با اسلام می‌سازد؟! گیرم کسی دو متر پارچه هم دور سرش ببندد. علامه مصباح، ۱۳۸۰/۳/۱۵ https://B2n.ir/y77820 https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1741345964720503889
🗒 غرق گذشته برای تنفّس اکنون مهدی جمشیدی ۱. در فیلم «در سایه‌ی سرو»، دختر، هویت جهانی‌شده دارد؛ یعنی اینجایی نیست. از اینجایی‌بودن او، تا حد بسیار زیادی نشانه‌زدایی شده و همین نشان می‌دهد که جهانی (تجددی) شده است. البته اندک نمادهایی از سنت بومی و محض به چشم می‌خورد، اما روشن است که این بقایا، در حکم میراث فرهنگی هستند و کارکرد هویتی ندارند. اینجایی‌بودنِ رقیق و سست وی، چیزی شبیه عواطف و رسوم قومی و ملی است که همچون پوسته و عادات‌واره هستند. ۲. او فقط با عصبانیت روانشناختی پدرش درگیر نیست، بلکه مسأله، گذشته‌ی آرمانی و ایدئولوژیک است که همچنان سایه‌ی خویش را گسترده و زندگی را به محاق برده است و تا غرق نشود، زندگی در تعلیق خواهد بود. باید از آن گذشته رها شد تا طعم زندگی را چشید. زندگی، مشروط به این نفی و انکار شده است. آن گذشته‌ی آرمانی، جنگ و ایدئولوژی است که تاریخش سپری شده اما سایه‌اش برقرار مانده است. حال و هوای پدر، حاصل همین گذشته است و گویا جنگ، هیچ نتیجه‌ای جز این تلخی مستمر نداشته است. فیلم، در ستایش صلح است و در مذمت جنگ، و می‌خواهد بگوید نسل جدید که زخم‌خورده از جنگ است، فقط به زندگی می‌اندیشد. ۳. این فیلم، مبتنی بر گونه‌ی دیگری از طرح استعمار است که کمتر روایت شده است. کسانی که بر اساس اشکال رایج استعمار قضاوت می‌کنند، گمان می‌کنند که این اثر، خارج از طرح استعمار است. در این روایت جدید، میان ما و استعمار، هیچ فاصله‌ای نیست و ما طرح استعمار را به‌صورت تشدیدشده، درونی کرده‌ایم. این انسان، جهانی (تجددی) شده و دغدغه‌هایش عام و انسان‌گرایانه است. ۴. پدر در این اثر، به صورت ذاتی، خبیث و خشن نیست، بلکه هرچه هست، ته‌نشست‌های ایدئولوژی است که او را به زنجیر کشیده است. او اگرچه می‌خواهد اما نمی‌تواند به خود واقعی‌اش که مستقل از ایدئولوژی است بازگردد. او به سبب تعلقاتش به گذشته‌ی تاریخی و هویتی، ازخودبیگانه شده است. پدر، دیگر جایی در زیست‌جهان جدید ندارد و به‌ناچار، باید برود تا امکان زندگی فراهم آید. او مزاحم و مانع است، چون نمی‌تواند خودش را از گذشته‌اش تهی کند. این اثر، دفاع مقدس را این‌چنین تباه و سیاه بازنمایی می‌کند و ارثیه‌ی جنگ را در بیماری عصبی پدر، منحصر می‌سازد. فرورفتن لنج در عمق آب، غرق‌شدن همه‌ی خاطرات و ارزش‌ها و آرمان‌های دفاع مقدس است تا بتوان به زندگی بازگشت. باید میان جنگ و زندگی، یکی را انتخاب کرد؛ این معادله، دو برنده ندارد. آری، با مجموعه‌ای از دوگانه‌های سکولاریستی مواجه هستیم که در لایه‌ی پنهان اثر، نهفته شده‌اند: «جنگ/ صلح»، «خشونت/ احساس»، «ایدئولوژی/ زندگی»، «آرمان/ واقعیت»، «فروپاشی/ نجات»، «مهاجرت/ مبارزه»، «تداوم/ گسست» و ... . ۵. کشف حجاب کارگردان این اثر، به زبان صریح، هم‌داستانی او را با جریان زن، زندگی، آزادی می‌رساند. افسوس که ذهنیت کودکان و نوجوانان، به دست کسانی افتاده که حتی در حد التزام به حجاب نیز، تقیّد و تعهد ندارند و در عمل نشان می‌دهند که هویت تجددی دارند و پیاده‌نظام طرح استعمار هستند. استعمار می‌خواهد با تولید آثار ضدجنگ، نسل جدید ما را به سوی انفعال و وادادگی سوق بدهد تا زمینه‌ای برای بسط و استیلای بی‌هزینه‌ی خود فراهم کند. می‌خواهند هویت اسلامی و انقلابی ما را _ که در دفاع مقدس، تجلی یافت _ در عمق دریای تجدد جهانی‌شده، غرق کنند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60