eitaa logo
کانال شعر مهدی زارعی
300 دنبال‌کننده
125 عکس
38 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل مشک👇
چه جوری می تونه آخِه نباشه دل، نِگرونِش؟ سه تا بچّه ها شُ كُشتَه ن، اينه آخرين جَوونِش ولی اون ماهِ قبيلَه س، نمی شِه شب شِه، نباشه مگر اون موقع كه ديگه نباشه نام و نشونِش اگه كه لشگرِ اَبرا بيان و ماهُ بگيرن بعد از اون تيره و تاره، تا هميشه آسمونش امّا اين بچّه ها تشنَه ن، يه نفر بايد بُلَنْ شِه يكی كه زخمِ نشستن، رسيده به اُستخونش چه جوری می تونه پنهون بِشِه از نگاهِ زن ها وقتی كه قبيله: خيمه باشه، دستِ او: ستونش؟ تازه وقتی صورتِش رُ می پوشونه، بچّه ها، باز خيلی زود می شْناسن اونُ از چشای مهربو نش   يادِش اومد اون شبی كه مادرِش يكی دو جمله... ولی بغض و گريه ديگه اومد و نداد اَمونش: " گُلِ نو بهارِ عمرم، پسرم! خدا نگهدار! ديگه مادرِت می دونه رسيده فصلِ خزونش می دونی چه حسّی  دارم؟ حسِّ اون پرنده ای كه يه نفر بياد و آتيش بزنه به آشيونش …" (به خودِش اومد كه ظُهره) مثل"شير"ی كه می غُرّه رفت و زد به قلب دشمن، به"شُغالا "ی زبونش      حالا اون كنارِ نَهره، می شينه پُر كُنه مَشكُ بچّه ها تشنه ی آ بَنْ، شغالا تشنه ی خونش مشکُ ‏ٌپر كرده و می خواد که يه جرعه هم بنوشه  ولی نه، ريخته اون آبُ، هنوزم خشكه زبونش يادِ بچّه های تشنه، شونه های اونُ لرزوند شونه هايی كه زمونه نتونِس بِده تكونش پا می شه، تشنه ی تشنه، می زنه به قلبِ لشگر ولی اون مونده و مَشكِش، دشمن و تير و كمونش             دو تا دستِ خونی حالا، يه طرف افتاده و اون واسه ی رسوندنِ آب، با تمومیِ تَوونش - به دهن گرفته مشكُ، می كِشه به روی خاكا ولی فاييده نداره ديگه اين كِشون کشونش بَدَنِش، مثل يه چِشمِش، پُر شده از تير و نيزه ولی باز چِشِش به مَشكه، با نگاهِ خونْ چكونش كی ديده كه ماه با پاهاش تيرُ از چِشِش دَراره؟ كی ديده كه ماهُ از پشت بزنند و واژگونش - كُنَن و بِرَن با خنده همه جا جار بِزنَن كه هر كی كه"ما"رُ نبينه، مرگشُ می ديم نشونش؟ حالا افتاده رو خاکا، دهنش خونی و خاکی به دهن گرفته مشکُ به لبش رسیده جونش : @mahdi_zarei_shaer