سه پیشنهاد اخلاقی به آقای خاتمی
پیشنهاد اول: در اعتراضات خیابانی شرکت کنید
به آقای خاتمی پیشنهاد می کنم در اعتراضات خیابانی کنار مردم باشند تا از نزدیک شعارها را بشنوند. برای او و جریان متبوع وی خوب نیست که پیشنهادشان برای خروج از وضع موجود تا این میزان متفاوت از خواست مردم باشد. واقعن تصور کردید مردم برای تغییر نگاه رسانه ملی، عفو عمومی، رفع حصر و یا برگزاری هیات منصفه به خیابان آمدند؟
پیشنهاد دوم: به دولت #خیانت نکنید.
پیشنهاد می کنیم که #مرد باشید و جاخالی ندهید. کسی که امروز باید پاسخگو باشد شمائید. مشکلات پیچیده اقتصادی بر گرده دولتی است که با پروژه "تکرار می کنم" شما به قدرت رسیده است. ناکارآمدی مجلس نیز؛ خواب غفلت آلود شورای شهر هم.
امروز، روز تبری شما از دولت نیست. بایستید و پاسخو باشید.
پیشنهاد سوم: صادق باشید.
هرچند ژست انتقاد شما از دولت پسندیده نیست، ولی حداقل در همین انتقاد ساده هم صادق باشید. چطور ممکن است به دولت انتقاد کنید ولی راه کارتان برای عبور از وضع موجود، رفع حصر و عفو عمومی و غیره باشد. چطور ممکن است از دولت انتقاد کنید اما اصلاح طلبان مجلس حاضر نباشند سوال از رئیس جمهور را امضا کنند؟
@mahdian_mohsen
بدحجابِ انقلابی...
یکی از دوستان تماس گرفت که خانمی تمایل دارد در منطقه بشاگرد درمانگاه بسازد و دنبال یک گروه جهادی است.
در محل کار خیر وعده کردیم. خانمی 30 تا 35 ساله که به جهت حجاب از منشی ها و کارمندهاشان بدتر بود به استقبال آمد. به دل گفتم آخه من به اینجا چه کار؟!
معطل نکردم؛ از بشاگرد گفتم. اینکه فلان روستا خوابگاه نیاز دارد و ... که پرید میان صحبتم: "راستش من تمایل دارم در روستای اهل سنت یک درمانگاه یا مدرسه بسازم"
در دلم گفتم ای داد بیداد. بازهم ژست های روشنفکری. گفتم مختارید اما چرا؟ خیلی ساده گفت: "به دو دلیل. اول اینکه شیعه باید به اهل سنت محبت کند و دوم هم اینکه بسیاری ازین تکفیری ها از مناطق سنی نشین فقیرند. اگر ما کمک کنیم، تکفیری ها کمتر می توانند آنجا فعال شوند."
احتمالن حیرت من در آن لحظه حدس زدنی است.
گذشتیم. تا اینکه گفت: "راستش ماجرا فقط همین هم نیست. من احساس می کنم حقی گردنم است."
با تردید از گفتن یا نگفتن ادامه داد: " مدتها پیش فرصتی پیش آمد کربلا روم. از سفر که برگشتم خواب عجیبی دیدم. یک نفر در خواب اسم دو نفر نیازمند را آورد که لازمست توسط من عازم کربلا شوند. هر دو را می شناختم. صدایشان زدم و ماجرا را شرح دادم؛ که یکی از انها با اشاره به دیگری گفت فلانی اهل سنت است و کربلا نمی رود. گفتم اشکال ندارد. هر طور خواستید خرج کنید...پول را دادم و هردو اتفاقن راهی کربلا شدند... نمی دانم در کربلا چه گذشت اما هرچه بود نفر دوم شیعه برگشت."
حرفی نمانده بود؛ جز شگفتی و بهجت درونیم.
اجرائی تر سخن گفتیم تا اینکه رسیدیم اینجا: "من از روزی که این شرکت تولیدی را تاسیس کردم با همکاران عهد بستیم 3 درصد درآمد شرکت -و نه سود- را خرج کار خیر کنیم."
در ادامه از قرار دیدنی شان گفت: " با همکارها قرار گذاشتیم که این کار خیر جمعی است. همه با هم شریکیم. این بچه ها می دانند که هرچه بیشتر کار کنند، بیشتر به دیگران کمک می کنند. همین قرار باعث شده با انگیزه بیشتری کار کنند."
عجب؛ یک کار خیر جمعی و روش اخلاقی و انسانی برای رشد بهره وری در تولید.
بیرون از شرکت با خودم گفتم:"اگر بدحجابی نقص است، ظاهرگرایی هم نقصی بزرگی است. چه بسا امثال این خانم که از امثال من متدین ترند و انقلابی تر"
برای قضاوت بدحجابی لازم نیست نقص را نبینیم؛ اما به داشته ها و شاخص های مهمتر آدمها توجه کنیم... جامعه ما متدین است.
@mahdian_mohsen
با این دولت چه کنیم؟
اول از همه شهادیتن؛
این دولت، انحرافی ترین دولت بعد از انقلاب است. به چه سبب؟ همه دولت ها، انحرافات و ناکارآمدی هایی داشته اند اما این دولت که شکل تمام یافته دولت سازندگی در دهه 70 است، یک ویژگی کلیدی دارد و آنهم دولت لیبرال هم در سطح "گفتمانی و اعتقادی" است و هم "سبک زندگی و رفتاری". این ویژگی سیاسی-معرفتی، انقلاب را از انقلاب تهی می کند و تنها صورتی باقی می ماند بی سیرت.
اما...
شرایط کشور را چطور می بینید؟
این دولت چه میزان در بهبود وضع موجود می تواند موثر باشد؟ فرض کنیم دولتی که تا دیروز کار نمی کرده است امروز بخواهد کار کند. مثلن 5 درصد فعالتر شود. سوال این است که آیا فعال شدن 5 درصد ظرفیت، به همین میزان کارآمدی ایجاد می کند؟ خیر.
اما...
چرا دولت کار کند باز هم جواب نمی گیرد؟
هر دولتی برای پیشبرد فعایت های خود نیازمند اعتبار لازم برای پای کار آوردن سرمایه اجتماعی است. جامعه ابتدا باید اعتماد کند تا بعد با تصمیمات دولت همراه شود. در غیر این صورت چه اتفاقی می افتد؟ همه تصمیمات حکومتی از اتاق جلسه که خارج شود، از سوی جامعه بدل می خورد.
مثال بزنیم.
به نظر شما وقتی دولت در بازار طلا، سکه می فروشد انتظار دارد چه اتفاقی بیافتد؟ قیمت طلا به جهت افزایش عرضه کاهش یابد. اما چرا به عکس قیمت سکه باز هم افزایش می یابد؟ همین مثال درباره ارز هم وجود دارد. چرا جامعه معکوس رفتار می کند؟ چون این دولت اعتبار لازم برای اخذ تصمیمات مهم را ندارد و هر تصمیمی بگیرد جامعه بدل آنرا می زند. در اقتصاد به این تناقض می گویند تعارض "انتظارات عقلایی" دولت با "انتظارات تطبیقی" جامعه. انتظارات تطبیقی می گوید جامعه بر اساس شناختی که از سابقه دولت دارد تصمیم می گیرد و نه صرفا اعتبار عقلی تصمیمات روی کاغذ.
اما...
چرا دولت اعتبار تصمیم گیری ندارد؟
هر دولتی از جهت سرمایه اجتماعی با 3 متغیر می شناسیم. یکم وضعیت رقیب. دوم وضعیت هواداران متعصب. سوم وضعیت طرفداران عادی.
نسبت دولت با رقیبش روشن است. رقیب این دولت بعد از ناتوانی های گسترده دولت و شکست برجام دست برتر دارد.
طرفداران عادی که یک روز به این دولت رای داده بودند با فشار اقتصادی موجود به شدت ناامید و مایوس شدند.
و اما از همه مهمتر هوادارن متعصب و جانفداها هستند که روزگاری اصلاح طلب ها بودند و آنها نیز به جهت ضعف دولت حاضر نیستند مسئولیت این دولت را بپذیرند.
چنین وضعیتی به شدت به اعتبار این دولت لطمه زده است.
اما...
با این اوضاع دولت بماند یا برود؟
با همه اشکالات گفتمانی و ضعف های کارآمدی، سوال اینست که این دولت باید به پایان برسد یا خیر؟ نظر خودمان محترم؛ اما اینجا جائیست که می توان به تشخیص ولی فقیه رجوع کرد.
اگر فهممان از اراده ولی فقیه این است که دولت برود، خواندن " چه باید کرد؟" در ادامه این متن توصیه نمی شود. اما اگر برداشت شما از اراده رهبری، ماندن و ادامه کار این دولت است آنگاه سوال این است که نقش ما چیست؟
و اما...
چه باید کرد؟
وظیفه جریان انقلاب به جهت وظیفه انقلابی و ملی اش ساخت اعتبار برای این دولت است. توجه شود که ساخت اعتبار فراتر از رعایت انصاف در برخورد با دولت است. امروز نیاز این دولت برای هراقدامی داشتن اعتبار است. اعتبار را باید ساخت، هرچند سخت است.
با این مقدمه دقیقن چه باید کرد؟ یعنی انتقاد نکنیم؟
انتقاد کنیم، اما توجه داشته باشیم خروجی انتقاد ما باید ترمیم اعتبار این دولت و بازگشت اعتماد باشد. این حرف یعنی از " رعایت انصاف در نقد" نیز باید فراتر رفت، بلکه باید نقد ما چنان دلسوزانه و همراه با راهکار باشد که در نهایت مخاطب احساس کند دولت مستقر اعتبار لازم برای برداشتن گام های بلند اجرائی را داراست.
و اما...
یعنی با دولت یکی شویم؟
مهمترین نگرانی اینست که پس اختلافات و مرزبندی های ما با دولت چه می شود؟ اختلافات گذشته مان را چه کنیم؟ مردم درباره همراهی ما با دولت چه فکر می کنند؟
راه اینست که اعتبار سازی در حوزه سیاست های اجرایی، باید همراه با نقد گفتمانی دولت در جهت حفظ مرزبندی ها باشد.
نقد گفتمانی کمک می کند ضمن حفظ مرزبندی های کلان، حمایت ما از دولت برای برداشتن گام های بلند برای حل مشکلات کشور، یک انقلابی تراز را در حافظه تاریخی مردم تصویر بسازد.
@mahdian_mohsen
معتاد امروز هیئت حاج منصور...
کوچه پس کوچه های سعدی و چهارراه استانبول، خیلی تنگ و خلوته. خیلی وقت ها بعداز ظهرهم پاتوق یک مشت معتاد میشه. اتفاقن امروز یک معتاد دیدم که داخل یکی ازین کوچه بیتوته کرده بود...
از قضا امروز عرفه بود و صدای دعای حاج منصور هم طنین انداز کوچه های حوالی صنف لباس فروش ها. لم داده بود و توی خماری دعا گوش می کرد. به دل گفتم قسمتش این بوده که امروز دعای عرفه در جمع اهل ندبه باشه....
و یاد یک قصه واقعی افتادم....
لات و لوت های یک محله که همه جور گناه کرده بودن، تصمیم می گیرن یک تفریح جدید کنن و قرار می گذارن که یک آخوند رو ببرن خونه فساد. توی خیابان یک روحانی مسن رو می بینن و بهش می گن که دنبال عاقدن و تقاضا می کنن که همراهشون بشه.
روحانی بی خبر و خوشدل هم قبول می کنه. اما به محض اینکه وارد خانه می شه خانمی را می بینه با لباس ناجور و سربرهنه و آرایش غلیط . داستان را متوجه می شه و می خواد برگرده که بزرگ لات ها می گه: اگر می خوای زنده بمونی امشب را با ما باش. بالای مجلس بشین و مارا تماشا کن. پیرمرد رو بر صندلی می شونن و اشرار هم دور تا دور کف می زنن و شعر می خونن.
خانوم رقاص هم تنبک زنان و عشوه کنان نزدیک پیرمرد میشه و این شعر رو زمزمه می کنه : گرد تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...
و همین مصرع را هی تکرار می کنه و به قصد جسارت نزدیک تر میشه...
پیرمرد روحانی که دیگه تاب نمیاره از جا بلند میشه و دستاشو بلند می کنه و عباشو تکون میده و محکم و و پرقدرت فریاد می زنه: ...تغییر دادم....
و چند لحظه سکوت بهت آلود...
همه به زانو می افتند. رو به قبله سجده می کنند و عذرخواهی و گریه...
اما روحانی خوشدل که این صحنه رو می بینه مورد تفقدشون قرار میده و تک تک شون رو نصیحت می کنه و توبه می ده....
آن روحانی هم کسی نیست جز علامه برجسته و عارف وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بید آبادی رضوان الله تعالی
عزیز خوش ذوقی می گفت این قصه را که برای اولین بار شنیدم در دلم گفتم: خدایا همه این ماجرا یک طرف؛ اما این لات و لوت ها اون روز چه کار خیر و با برکتی انجام بودن که قسمت شون دم مسیحایی این عارف شد و سرنوشت شون توبه شد و پاکی....
معتاد امروز هیات حاج منصور هم...
من و شمایی که با این همه گناه مجلس و محفل های معنوی نصیب مان می شود نیز....
@mahdian_mohsen
کشکول|محسن مهدیان:
نقش بانک ها در حاکمیت زدایی سیاسی
سهم بخش های مختلف از تسهیلات بانکی را از جهت توصیه تحریمی ریچارد نفیو تحلیل کنید؛ خواهید دید که ابعاد ماجرا به جهات اقتصادی سیاسی بسیار تکان دهنده است.
حدود 70 درصد سپرده های بخش خصوصی، نزد بانک های خصوصی است و این درحالیست که نسبت تسهیلات به سپرده ها در بانک های خصوصی 200 درصد است. با این تعریف عملکرد بانک های خصوصی در پرداخت تسهیلات و هدایت پولی و اعتباری در اقتصاد بسیار کلیدی است.
به تعبیر دیگر مهم این است که بانک های خصوصی با پرداخت تسهیلات، اقتصاد را به چه سمتی هدایت می کنند . مهمتر اینکه حاکمیت اقتصادی اگر نقص های خودش را هم بگیرد، بازهم اقتدار لازم برای اصلاح وضع موجود را ندارد، چون پول نزد بانک هاست و دلیلی ندارد مطابق تدبیر دولت رفتار کنند. تا جائیکه قائم مقام بانک مرکزی تنها کاری که از دستش ساخته است توصیه های اخلاقی است نه نقش آفرینی حاکمیتی: " انتظار داریم بانکهای خصوصی در اجرای طرح رونق تولید عملکرد و مشارکت بهتری داشته باشند."
آیا شرایط کشوری به نحوی است که با توصیه به اخلاق و تقوا کارها پیش رود؟ نمونه دیگر وزیر معزول کار است که پیشتر به جهت تخلفات عدیده در صرافی های خصوصی گفته بود: "به شرکت های پتروشیمی توصیه می کنیم ارزشان را در اختیار صرافی های دولتی قرار دهند." آیا وظیفه دولت توصیه اخلاقی است؟ مساله اینجاست که حاکمیت اقتصادی با این وضعیت سوداگرانه، اقتدار لازم را هم ندارد و ناچارست به نصیحت اکتفا کند.
نمونه این وضعیت مربوط به نحوه توزیع تسهیلات توسط بانکها به بخش های مختلف اقتصادی است. همه شعارهای مربوط به حمایت از تولید یک طرف، قدرت بانک ها در هدایت اقتصاد به سمت بخش های غیرمولد نیز یک طرف.
مطابق گزارش اخیر بانک مرکزی، سهم پرداخت تسهیلات صنعت و معدن از 33 درصد در سال 84 روند کاهشی داشته و در 4 ماهه نخست امسال به 28 درصد رسیده است. این وضعیت در بخش کشاورزی بدتر است و تسهیلات بانکی از 16 درصد در سال 84 به 6 درصد در 4 ماه اول امسال می رسد که نسبت به مدت مشابه سال قبل نیز 5.3 درصد کاهش داشته است.
این درحالیست که امروز از هرصنعت گری سوال شود، مشکل تولید را کمبود اعتبار می داند. با این توضیح در شرایطی که کشور در طوفان سهمگین نقدینگی قرار داد، مضحک نیست که صنعتگر ما گرفتار نقدینگی باشد؟
در همین دوره تنها دو بخش خدمات و بازرگانی، 57 درصد تسهیلات بانکی را به خود اختصاص داده اند و در هر دو بخش نیز نرخ تسهیلات با رشد به ترتیب 15و 10 درصد همراه بوده است.
طبیعی است تا زمانی که هزینهی فرصت دلالی، رباخواری، تکیه بر واردات، پایین باشد نمی توان انتظار اقتصاد مقاومتی و رونق تولید داشت.
بدتر اینکه همین میزان تسهیلات به بخش تولید نیز کاملن نامرتبط به بخش های اشتغال زا توزیع می شود. چه انکه در حالی که 80 درصد اشتغال های جدید در بنگاه های کوچک ایجاد می شود، 90 درصد تسهیلات را تنها 6 درصد سپرده گذاران دریافت می کنند و سهم بنگاه های کوچک از همین تسهیلات نیز کمتر از 10 درصد است.
حالا این آمار را بگذارید در کنار توصیه ریچارد نفیو طراح تحریم های ایران که می گوید: "...هدف اصلی تحریم ها مشاغل حوزه تولید است تا اشتغال در بخش های غیرنفتی را محدود سازد... سپس ادامه می دهد: برای ما مسئلهی خیلی مهمی است که چه کنیم تا فرصتهای شغلی مولّد هر چه بیشتر در ایران کاهش پیدا کند چراکه آدم های شاغل همراهی بیشتری با حکومت دارند.
@mahdian_mohsen
از صف های دهه 60 تا صف های امروز
صف ایستادن در دهه 60 تنها برای نان و نفت نبود. بسیاری از نیازهای مردم در صف ها ارائه می شد. حتا خرید روزنامه و سیگار. سهمیه ها نیز به قاعده جمعیت و بدون بازار سیاه، متفاوت بود. مثلا به گزارش کیهان وقت، سهمیه سیگار امام زاده قاسم 6 بسته ومحله دارآباد 3 بسته بود.
ایستادن در صف الگوی اقتصادی و پیوند دهنده اجتماعی میان مردم بود. ایستادن در صف قواعدی داشت و احکامی بر آن حاکم بود. مثلا خروج از صف تقریبا ناممکن بود مگر برای آنانکه از ابتدا به این الگو تن نداده بودند و بدلیل توان بالای اقتصادی زندگی مستقلی داشتند. البته این افراد به سرعت در بین مردم حذف و تحقیر می شدند و در متن مردم قرار نداشتند. خلاصه اینکه کسی در صف تخلف نمی کرد. کسی خارج از صف نمی امد و مردم بدون کنترل بیرونی نظم این صف ها را خودجوش حفظ می کردند.
صف خود به خود یک سامانه کنترلی درست کرده بود که نه تنها انظباط صف، بلکه نظام اقتصادی در جامعه را هم سامان بخشیده و نوعی کنترل در مصرف غیرضرور و تظاهری ایجاد کرده بود. نظام کنترلی صف که ابتدا ساختاری بود بعدها به نظم خودجوش آگاهانه در دیگر بخش های زندگی تبدیل شده بود.
اما امروز صف ها تنها وتنها به قاعده سوداگری قابل تحلیل است. صف هائی که اخلال گر نظم اقتصادی است و آدم ها در صف ارز و طلا و خودرو می ایستند تا رندی کنند و میانبر بزنند که از روزگار عقب نمانند و به دولت رخ نشان دهند.
ریشه این تفاوت را باید در رابطه مردم با حاکمیت تحلیل کرد. وقتی مردم رابطه شان با حاکمیت را تقویت کنند و اعتماد دوسویه ایجاد شود، سرمایه ای شکل می گیرد که می تواند کاستی های اقتصادی را تبدیل به یک داشته اجتماعی کند.
دفاع مقدس قدرت وحدت آفرینی و تبدیل کمبودها به یک سرمایه قابل اعتنا داشت. امروز هم تحریم ها نیازمند چنین بستر و شرایطی است.
مردم ما همان مردمند؛ رابطه این مردم با یکدیگر نیز همانست. تنها تفاوت امروز و دیروز در رابطه مردم با حاکمیت است که یکروز سرمایه دولت بودند و امروز آسیب دولت.
این دولت بماند یا نماند، تا این بی اعتباری ترمیم نشود، آب از آب تکان نمی خورد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
@mahdian_mohsen
تهش چی میشه؟
رفتم داروخانه برای کودک خردسالم شیرخشک بگیرم، خانم متصدی باحال زار می گوید: "می شه کمتر ببرید؟" می پرسم چرا؟ ادامه می دهد: "آخه باید به بقیه هم برسه"
مانده بودم همیاری اش را تبریک بگویم یا شایعه پذیری اش را تذکر؟
این بنده خدا مقصر نیست. اما چه اتفاقی افتاده که انقدر شایعه، باور پذیر شده است. احتمالن شما هم تائید می کنید که شایعه در جامعه روز به روز بیشتر می شود.
اما ازدیاد شایعه ها به چه دلیل است؟ شبکه های اجتماعی؟ شبکه های اجتماعی علت نیستند، شبکه های اجتماعی خود ماهستیم. باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی افتاده است که این حجم از شایعه باورپذیر شده است؟ سوال نگران کننده تر اینجاست؛ چرا انقدر که شایعه باور می شود سخن و مواضع رسمی باور نمی شود؟
یک نمونه شایعه را ملاحظه فرمائید؛ درحالیکه در تولید بزنین خودکفا شدیم و اخیرن خبر دستیابی به تکنولوژی جدید تولید منتشر شده است، کافی بود یک شایعه ساده با موضوع افزایش قیمت بنزین و خبر کمبود آن باعث شود در برخی شهرهای کشور شاهد صف های طولانی بنزین و آتش سوزی در برخی خانه ها باشیم. واقعن چرا؟
یک نماینده می گوید از 11 میلیارد دلار ارز تخصیصی تنها دو و نیم میلیارد آن افشا شده و از جزییات باقی خبری نیست؛ رسانه مینویسند 9 میلیارد ارز دولتی گم شد. در خبر نمانیم؛ ریشه توزیع گسترده این اخبار، باور پذیری انهاست.
اما آیا مردم ایراد دارند؟ منکر نقد اجتماعی نیستیم. اما حداقل در اینجا ماجرا متفاوت است. مساله در تخریب اعتماد اجتماعی است. دولتی که اعتبارش را از دست دهد کم کم مرجعیتش ویران می شود. چنین دولتی با هر نوع مدیر و مسوولی دیگر رسمیت ندارد و مردم در کنار اخبار رسمی هر شایعه ای را هم باور می کنند.
چرا؟ چون با حجم بالای کتمان کاری ها و عدم شفافیت و نامحرم دانستن مردم، همیشه یک پشت پرده ای وجود دارد که مردم از آن مطلع نیستند و هر شایعه می تواند حکم یک پشت پرده منتشر نشده باشد.
تهش چی میشه؟ پاسخ به این سوال مهم نیست؛ به خود سوال باید توجه کرد.
"تهش چی میشه" نتیجه تفوق شایعه بر اخبار حقیقی است. هیچ چیز قابل اعتماد و اتکا نیست.
"تهش چی میشه" نتیجه شرایطی است که آینده قابل پیش بینی نباشد و در نتیجه مردم بر اساس منافع کوتاه مدت شان تصمیم می گیرند و برای جا نماندن از قافله روزگار دنبال راه های میانبرند.
عدم پیش بینی آینده، یعنی اضافه شدن هزینه های غیر قابل برآورد که در اقتصاد از آن به هزینه مبادله نام می برند.
در چنین شرایطی مردم بر اساس شناخت و حافظه تاریخی شان از دولت و مسئولین تصمیم می گیرند نه ظاهر تصمیمات دولت. به این می گویند تناقض انتظارات تطبیقی مردم با انتظارات عقلایی دولت.
نتیجه این می شود که دولت ارز و طلا می فروشد که قیمت پائین بیاید ولی مردم با رجوع به حافظه تاریخی شان بدل می زنند و ارز و طلا می خرند و باز قیمت ها بالا می رود.
مردم بیش از سختی های حقیقی، گرفتار بی اعتمادی به مسئولین اند و همین باعث می شود کارهای مثبت را هم نبینند و با تصمیمات درست هم همراهی نکنند..."تهش چی میشه،" نتیجه چنین شرایطی است.
یا بفکر اعتبار از دست رفته مسوولین باشیم یا مسوول بااعتبار بیاریم.
@mahdian_mohsen
چرا فریادهای آقای حضرتی شنیده نشد؟!
آقای الیاس حضرتی در دفاع از استیضاح آقای کرباسیان در مجلس فریاد می زدکه" دستمان تنها به وزیر اقتصاد رسیده است واگرنه باید رئیس جمهور را استیضاح می کردیم..."
اما این صدا با همه بلندی اش، به گوش ها نرسید و البته دلنشین هم نبود. اما چرا؟ چرا اصلاح طلب ها نمی توانند حساب شان را از امروز دولت جدا کنند؟
پاسخ خیلی روشن است.
یکم. این دولت تنها وتنها با حمایت همه جانبه و بلاشرط اصلاح طلب ها به قدرت رسیده است. همین جناب حضرتی در ایام انتخابات اعلام کرد که "تمام قد" در حمایت از روحانی هستیم؛ آنهم "بدون هرگونه شرطی". حافظه آقایان اگر کوتاه مدت است، البته حافظه رسانه ای کشور پاک شدنی نیست. بگذریم که همین آقای حضرتی چند ماه بعد و در شروع بروز چالش های اقتصادی، چون فکر نمی کرد یکروز کارد ها به استخوان برسد، اینطور گفت: " اصلاح طلب ها در سختی ها نیز در کنار دولتند" حالا چه اتفاقی افتاده است؟ بله امروز روز سختی است؛ بمانید و سفره تان را جدا نکنید.
دوم. ممکن است سوال شود که " حمایت کردیم؛ مثل خیلی ها. انتخابات ، انتخابات است. مگر اصولگراها از احمدی نژاد برائت نکردند؟" سوال دقیقی است. بله اصولگراها حق داشتند اعلام برائت کنند؛ چون احمدی نژاد نفاق داشت. ظاهر آنروزش را چه کسی تصور می کرد با چنین باطنی همراه باشد؟ طبیعی است که با گذشت زمان و روشن شدن حقیقت عقب نشستند.
اما آقای روحانی چی؟ الحمدالله از ویژگی های ممتاز آقای روحانی این است که همین بوده و همین است. با همین شعارها و همین تیم و همین برنامه. همان روزها دلسوزان هشدار دادند این تیم و این برنامه و این راهبرد تهش چالش های تودرتوی سهمگین است. اما اصلاح طلب ها با چشم باز حمایت کردند؛ پس باید بایستند و همراهی کنند.
سوم. ممکن است مثل بسیاری از سلبریتی ها پشیمان شوند و سوال کنند که " خب قبول. آنروز اشتباه کردیم و امروز متوجه شدیم. نمی شود اعلام برائت کرد؟" پرسش درستی است. اما حرف نهائی اینست که در همین حرف نیز بی صداقتی است.
امروز اگر از دولت اعلام برائت می کنند و رگ گردن شان در مجلس بیرون می زند، باز هم از درد مردم نیست؛ متوجه شدند که از این دولت آبی گرم نمی شود و دیگر حاضر نیست برای آنها هزینه دهد. حاضر نیست مطالبات حداکثری آنها را دنبال کند. نمونه اش سخنان آقای خاتمی و توصیه هایش به دولت؛ از رفع حصر گرفته تا آزادی زندانیان و غیره.
همین امروز که آقای حضرتی در مجلس از درد مردم می گفت و حسابش را از دولت جدا می کرد، محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در سرمقاله روزنامه اعتماد می نویسد که باید حسابمان را از دولت جدا کنیم چون آقای روحانی حرف ما را گوش نداده است. حالا به چه حرفی: عمل به وعده هایی مثل رفع حصر و افزایش آزادی های مدنی و رعایت گسترش حقوق شهروندی و غیره..
مشکلات مردم چنین فهرستی دارد؟ با این بهانه ها می خواهید حساب تان را از مردم جدا کنید؟ امروز هم صداقت ندارید.
چهارم. ممکن است گفته شود: " گذشته را که باختیم. باید برای انتخابات آینده فکری کرد..." بله. اگر این را بگویند صادقانه است. همین را بگویند.
@mahdian_mohsen
پلنگ های شاخ دار علیه ستاره ها
سخنان آقای کیانیان درباره اینکه "در این 40 سال حتا یک روز خوش هم ندیدم" را چطور تحلیل کردید؟
انتشار برنامه ریزی شده جشن عروسی خانم پاکدل و آقای کاظمی را چطور؟
پیشتر فیلم های عروسی آدم های مشهور، در شبکه های زیرزمینی و قاچاقی منتشر می شد و حالا خود عروس و داماد فیلم شان را منتشر کردند تا در معرض قضاوت باشند. تا انجا که یک سلبریتی دیگر می نویسد: "آقای کاظمی این خانم خیلی از سرت زیاده و به عروس خانم هم می گوید کاش کمی بیشتر صبر می کردی." به همین اندازه زشت و زننده.
.
📌همه آسیب های دنیای سلبریتی به کنار، اما امروز ماجرای غم انگیز تری در حال شکل گیری است که ایندو خبر را هم باید در همین درگاه تحلیل کرد.
در روزگاری بسر می بریم که خود سلبریتی ها نیز کم کم مسخ خواهند شد و تغییر شکل می دهند.
.
📌روزگاری که پلنگ های شاخ دار علیه ستاره ها برمی خیزند.
این افراد که به شاخ ها و پلنگ های اینستاگرام شهره اند همه امتیازشان را از هنجار شکنی می گیرند. اساسن لاکچری ها، خالکوبی ها، مو هدهدیها و پورشه سوراها ورقاصه ها نسل جدید سلبریتی ها را شکل می دهند.
این افراد از هیچ قاعده هنجاری پیروی نمی کنند و همه هنرشان فاصله گرفتن از ارزش های نهادینه شده اجتماعی است.
.
📌دنیای امروز دیگر دنیای ستاره ها هم نیست؛ دنیای اغوا گری است. ستاره بودن یعنی توانایی و استعداد درخشان و خارق العاده در یک هنر داشتن. اما اغوا گری نیاز به هیچ مهارتی جز شورشی بودن ندارد؛ شورش علیه فرهنگ مسلط جمعی. فالش زنی شهرت زاست.
هیچ کس نمی داند تتلو با این همه توهین و تحقیر و بدریختی و غیره چرا شهرت پیدا می کند؛ هیچ نیست جز شورش گری.
.
📌و اما آسیب بزرگ اینجاست که جریان سلبریتی سنتی ما چاره ای ندارد جز حرکت در مسیر پلنگ های شاخ دار. در غیر اینصورت از شهرت می افتند. امروز کیانیان نیز مجبور است نقد وضع موجود را با تعابیری شبیه تتلیست ها بیان کند.
.
📌تا دیروز مهمترین آسیب سلبریتی ها این بود که زندگی شان الگوی بخشی از جامعه می شود اما امروز ماجرا بسیار غم انگیز ترست چون خود سلبریتی نیز مجبورند برای شهرت بیشتر، زندگی نمایشی پیدا کنند و اینبار زندگی نمایشی آنها به جامعه منتتقل می شود. مثل مراسم عروسی خانم پاکدل و اظهارت اخیر آقای کیانیان. نمایشی از مفهوم شروریت.
@mahdian_mohsen
نظام در دوراهی روحانی
بعد از ادبار و روی برگردانی مجلس از رئیس جمهور، ماندن یا نماندن روحانی ابعاد متفاوتی به خود گرفته است.
نتیجه سوال از رئیس جمهور به شکل بی سابقه ای اعتبار دولت را کاهش داد. نمایندگان در نهایت آرامش و بدون جنجال و فارغ از هرگونه سیاسی کاری به 80 درصد سخنان رئیس جمهور اعتنا نکردند و از کنارش گذشتند. حتا سخنان وحدت بخش آقای روحانی نیز باور نشد.
ماجرا اما بدین جا نیز ختم نشد. بعد از جلسه مجلس، در بسیاری از رسانه ها نظرسنجی ساده ای با عنوان "میزان رضایت شما از سخنان آقای روحانی" برگزار شد که در جمله موارد با فاصله معنادار 80 به 20 مردم معترض بودند. ازین نیز فراتر است. تنها قانع نشدن نیست. مزاح های بی جا و دفاع های ناروا از برجام و گوشه و طعنه زدن های انتخاباتی و غیره مخاطب منتقد را عصبی کرد. آقای روحانی به نظر می رسد هنوز دریافت دقیقی از اعتبار دولت نیز مردم ندارد.
خلاصه اینکه سوال فیزیکی مجلس از رئیس جمهور، استیضاح دولت در ذهن مردم بود و حکم بی کفایتی برپیشانی این دولت.
آقای احمدی نژاد در بدترین حالت که سال 91 بود و اقتصاد به اوج تحریم های بحرانی رسید، با همه شوربختی و ریزش اعتبار، جمعیت قابل اعتنایی طرفدار متعصب و محبوبیت قابل توجهی در میان مردم داشت. اما امروز آقای روحانی منفورترین دولت بعد از انقلاب شده است. منتقدین دولت بعد از تحقق عینی هشدارهای گذشته، امروز دست برتر دارند و الحق شرافت بخرج می دهند که برخ دولت نمی کشند.
از طرفی جریان اصلاحات به کل سفره اش را جدا کرده است و نمی خواهد با سقوط این دولت هوار شود. حضرتی بر سر رئیس جمهور فریاد می کشد و به تعبیر مرعشی بی اعتبارترین دولت تاریخی انقلاب بنام آقای روحانی خورده است. و از همه مهمتر و در نهایت اینکه مردم بعد از فشارهای بی امان اقتصادی، عصبانی و به غایت ناراضی اند.
با این مقدمه ماندن یا رفتن روحانی را یکبار دیگر مرور کنید. داستان رقابت سیاسی و انتخاباتی نیست. به این فهم روحانی باید بماند و البته با ترمیم کابینه و اصلاح برخی سیاست ها توان عبور از چالش های امروز را خواهد داشت؛ اما به شرطی که اعتبار اجتماعی داشته باشد. ماجرا تاحدی متفاوت از اظهارنظرهای سیاسی است. ماندن یا نماندن روحانی را باید از منظر سرمایه اجتماعی و اعتبار دولت ارزیابی کرد. این دولت با این سطح از اعتبار قدم از قدم نمی تواند بردارد. کارشناسی ترین تصمیم با نخبه ترین کابینه نیز بدون اعتبار اجتماعی مورد اعتنا قرار نمی گیرد. بهترین سیاست، بدل می خورد.
باید چاره ای اندیشید؛ اما ابتدا سوال را درست طرح کنیم. پیشتر می گفتیم دولت بماند یا نه؟ و البته پاسخ منطقی این بود که بماند. اما امروز در دوراهی این سوال ساده قرار نداریم. انتخاب گزینه "ماندن دولت" مستلزم ساخت و ترمیم اعتبارست و لاغیر. این مهم نیز به سادگی نیست؛ فداکاری و ازخودگذشتگی و اغماض و تغافل و کف نفس و... می خواهد.
بنابراین 2 راه بیشتر پیش رو نیست. یا به فکر اعتبارسازی باشیم، یا جایگزین بااعتبار پیدا کنیم. این مسیر یکطرفه است و راهی جز این نیست. نگهداری این دولت بدون ساخت اعتبار، ظلم به مردم و تبدیل چالش به بحران است.
@mahdian_mohsen