🕊✨🕊✨
#سیره_شهید 🌷
رو سینه و جیب پیراهنش
نوشته بود:
آنقدر غمت به جان
پذیرم حسین
تا عاقبت قبر تو را
به بر بگیرم حسین...
بهش گفتند:
محمد چرا این شعر رو
روی سینهات نوشتی!؟
گفت:
میخوام اگه که قراره شهید بشم
تیرِ دشمن درست بیاد بخوره
وسط این شعر وسط سینه و قلبم...❤️
بعد از عملیات والفجر هشت
بچهها دنبال محمد میگشتند
تا اینکه خبر اومد محمد
به شهادت رسیده و
درست تیر خورده بود
وسط این شعر
#شهید_محمد_مصطفیپور 🌹
@mahdii_hoseini
#سیره_شهید🌷
خیلی وقت شناس بودند، صادق و راستگو بودند، خوش برخورد و خوش اخلاق بودند، همیشه خوش رو بودند که همه دوستانشون بعد از شهادت بیشتر از خوش رویی ایشون می گفتند: چقدر خوش رو بودند! چه قدر شوخ بودند و سر به سر بقیه می گذاشتند و... برخودش با دوستان همکاران و خانواده با همه اینجوری بود.
#شهید_قربان_محمد_دروگرنیت
🌱| @mahdihoseini_ir
#سیره_شهید🌹
حاجی مدتها بود که سری به ما نزده بود، برای همین، به اندیمشک رفتیم. صبح زود با ابراهیم به محل کارش رفتم. ظهر که برگشتیم خانه، مادر ابراهیم برای بچهاش کباب درست کرده بود. کباب را جلوی ابراهیم گذاشت، ولی ابراهیم نخورد. گفتم: چرا نمیخوری؟
گفت: من کباب بخورم، درحالیکه بسیجیها نان خالی هم گیرشان نمیآید.
نخورد. کمی استراحت کرد و رفت سر کارش. کفشهایش آنقدر پاره بود که قابلاستفاده نبود. نهتنها از کفشهای دولتی استفاده نکرد، بلکه کفشی که خودم برایش خریده بودم هم نپوشید، آن را به یک بسیجی داد که کفش گیرش نیامده بود. میگفتم آخر پسر، مثلاً تو فرماندهای، کمی به خودت برس!
اما انگارنهانگار...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت|
#روایت_پدر_معزز_شهید
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
🌱یکی از خصوصیات شهید این که همیشه به فکر همنوع خود بود، و از کمک به فقرا دریغ نمیکردند. ایشان از اعضای یکی از گروه های خیریه بودند که در بحث کمک به فقرا فعالیت میکردند. حتی در زمانی که در جبهه مقاومت مشغول بودند، این کار را انجام میدادند.
🌱یادمه [یکبار] تماس گرفتند گفتند: برو از فلانی (دوستان خیریشون) بسته های مواد غذایی رو بگیر و به دست صاحبانشان برسان.
خیلی جالب بود که در اونجا هم از این امر غافل نشده بودند...
#شهید_مهدی_حسینی
#سیره_شهید🌱
#آقا_مهدی
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir