🌱
این طفل سیزده ساله (قاسم) در کنار مجلس نشسته است. وقتی که اباعبدالله این مژده را میدهد که فردا همه شهید میشوند، او با خود فکر میکند که شاید مقصود، مردان بزرگ باشد و ما بچهها مشمول نباشیم. یک بچه سیزده ساله حق دارد چنین فکر کند. نگران است، مضطرب است. یکمرتبه سر را جلو آورد و عرض کرد: «یا عَمّا! وَ انَا فیمَنْ یقْتَلُ؟» آیا من هم فردا کشته خواهم شد یا کشته نمیشوم؟
حسین بن علی نگاه رقّت آلودی کرد. فرمود: پسر برادر! من اول از تو سؤالی میکنم. سؤال مرا جواب بده، بعد به سؤال تو پاسخ میدهم. عرض کرد: عمو جان بفرمایید!
فرمود: مرگ در ذائقه تو چه طعمی دارد؟ فوراً گفت: عمو جان! «احْلی مِنَ الْعَسَلِ» چنین مرگی در کام من از عسل شیرینتر است (یعنی من که میپرسم، برای این است که میترسم فردا این موهبت شامل حال من نشود).
فرمود: بله فرزند برادر! تو هم فردا شهید خواهی شد اما بعد از آنکه مبتلا به یک بلای بسیار سخت و یک درد بسیار شدید میشوی. ولی اباعبدالله توضیح نداد که این بلا چیست. اما روز عاشورا روشن کرد که مقصود اباعبدالله چیست....😔😭
#استاد_شهید_مرتضی_مطهری
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
راوی میگه دیدم، قاسم وقت رفتن
پوشیده بود ای وای، تنها یک پیراهن
راوی میگه دیدم، مولا چه غمگینه
وقتی قاسم رو اسب، با سختی میشینه😔
«وای، امانتی مجتبی
وای، ای وای»
راوی میگه دیدم، بین اون جمعیت
قاسم از رو مرکب، تا افتاد با صورت
حمله کردن سمتش، وقتی که ضربه خورد
دیدم اومد مولا قاسم رو با خود برد
راوی میگه دیدم توو آغوش مولا
پاهاشو میکشید قاسم روی خاکا
😭😭😭