VID_20180329_094402_466_00.mp3
3.03M
📢 چی کار کردیم!!..
💌 یک دقیقه روایت ،
حاج حسین یکتا.
کانال شهید مهدی حسینی:
👇
☑️ @mahdi59hoseini
🌹🍃| شهید مهدی حسینی:
🌷 #خاطره 🌷
یکی از خصوصیات شهید این که همیشه به فکر همنوع خود بود،
و از کمک به فقرا دریغ نمیکردند...
ایشان از اعضای یکی از گروه های خیریه بودند،
که در بحث کمک به فقرا فعالیت میکردند.
حتی در زمانی که در جبهه مقاومت مشغول بودند،
این کار را انجام میدادند...
یادمه دوسال گذشته تماس گرفتند: برو از فلانی(دوستان خیریشون)
بسته های مواد غذایی رو بگیر و به دست صاحبانشان برسان٬
خیلی جالب بود که در اونجا هم از این امر غافل نشده بودند...
#از_امروز_شهیدانه_زندگی_کنیم ♥️
—------------------------------------------------------------------------
🌐 eitaa.com/joinchat/1350369280C96cee0f0cd
بے خبرم ز جاے #تو
یادِ تو مے وَزد ولی....🍃
#شبتون_حیدرے 🌙
#التماس_دعا ❤️
•═•••◈🍃🌙🍃◈•••═•
@mahdi59hoseini
•═•••◈🍃🌙🍃◈•••═•
💠بسم رب الشهدا والصدیقین💠
#سلام_صبحتون_شهدایی 💐
🌾لا اله الّا الله المَلک الحقّ المبین🌾
امروز پنجشنبه🔽
☀️|۱۳۹۷/۲/۶هجریـ شمسی
🌙|۹شعبان۱۴۳۹هجریـ قمری
🎄|26 Apr 2018
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌹ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اذان ظهر/۱۳:۰۲
غروب آفتاب/۱۹:۴۶
اذان مغرب/۲۰:۰۵
نیمه شب/۰۰:۲۳
🆔 @mahdi59hoseini
👆👆👆👆
گوشهای چمباتمه زدم و بیتفاوت، به بزرگترها نگاه میکردم که یک موضوعی را انداخته بودند وسط و هر کدام نظری میدادند. بچهها هم سر بزنگاه، کم مانده بود سقف را روی سرشان خراب کنند. زورم بهشان نمیرسید. با یک نیمخیز یک نیشگون از ساناز گرفتم تا شاید قائله ختم شود، ولی دهانش باز شد و شروع کرد به فریاد زدن. حرصم درآمده بود. با چه شوقی آمده بودم خانهی خاله، ولی حالا همه بودند جز همانی که میخواستم باشد. در همین خیالها بودم که چشمم روی کتابی کنج اتاق خیره ماند. کتابِ خودش بود. سمت کتاب خیز برداشتم و باتعجب به کتاب خیره شدم. روی جلد کتاب، به سختی میتوانستی عنوانش را ببینی.
جلد و صفحات، به حروف لاتین، پر بود از حرف اول اسم خودش و اسم من.
💠بریدهای از کتاب «تمنای بیخزان»
✍به قلم شیرین زارعپور.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13960215000894
📢گزارشی از کتاب(تمنای بی خزان)