هدایت شده از آقا مهدی
❞#قرارهرشبما❝
فرستـادن پنج #صلوات
به نیت سلامتی و
تعجیل در #فرجآقاامامزمان«عج»
#صلوات
#هدیہبہروحمطهرشهید
#آقامهـدی_حسینی 🌷
✅در فضای مجازی مارا دنبال کنید👇👇
⚫️ http://instagram.com/shahidmahdihoseini |اینستاگرام|
⚫️ https://eitaa.com/shahidmahdihoseini |ایتا|
⚫️ http://sapp.ir/shahidmahdihoseini |سروش|
.
آقامهدی🌹
آقا مهدی
@shahidmahdihoseini
💠بسم الله الرحمن الرحیم💠
.
«سلام من را به امام حسین(ع)برسان»
.
مطمئن بودم نمیداند خواستهام چیست و برای چه دارم از او قول میگیرم. منتظر بود بشنود. گفتم: «زن وهب روز عاشورا چی گفت؟»
این چندمین بار بود که میپرسید: «وسایلم رو آماده کردی؟ میخوام برم ها؟»
چقدر راحت این جمله را میگفت: «میخوام برم ها.»
همان لحظه دلم میخواست از دلتنگیهایم برایش بگویم، اما میدانستم فرصت خوبی نیست. او هوای رفتن به سر دارد و من در آتشم.
سر خودم را گرم کرده بودم با سحری درست کردن. صدایم کرد «بیا بشین باهات حرف دارم.»
***
مهدی حرفهایش را زده بود و من حسش را لمس کرده بودم. گفتن این حرفها برای او آسان نبود. میدانستم همانقدر که شنیدنش برای من سخت است، گفتنش برای مهدی سختتر است.
من هم حرفهایی برای گفتن داشتم که باید میشنید. گفتم: «من هم حرف دارم.»
لبخند تلخی زد و گفت: «حتماً حرفات رو گوش میکنم.»
همۀ احساسم را ریختم توی کلماتم و گفتم: «پیکرت باید سالم برگرده. من یه سنگ صبور میخوام.»
بغض دوباره امانم را برید و بهسختی ادامه دادم: «یه قولی باید بهم بدی. قولی که نباید زیرش بزنی.»
با تعجب نگاهم کرد. مطمئن بودم نمیداند خواستهام چیست و برای چه دارم از او قول میگیرم. منتظر بود بشنود. گفتم: «زن وهب روز عاشورا چی گفت؟»
نگاهش دقیقتر شد و گفت: «خب؟»
ادامه دادم: «سلام منو به امام حسین برسون. بگو یه روسیاهی که سراسر عمرش گناهه و پر از تمایلات زمینیه، یه خواستهای داره.»
لبخند پرمهرش را نثارم کرد و گفت: «و این آدم زمینی پر از گناه چی میخواد؟»
گفتم: «شهادت! دعا کن با شهادت برم مهدی.»
آمدم نزدیکتر؛ طوری که نفسهایم به صورتش میخورد و گفتم: «قول بده منو زود ببری پیش خودت. زندگی بدون تو اصلاً قشنگ نیست.»
نمیدانم چرا با اطمینان خاطر گفت: «قول میدم.»
ادامه دادم: «قبول که میخوای بری. ولی آگه رفتی، بیمعرفت نباشی منو یادت بره به خوابم نیای، منو فراموش کنی.»
خندید و گفت: «نه! میآم بهت سر میزنم.»
آهی کشیدم و گفتم: «میدونی زندگی بدون تو چقدر سخته؟»
سعی کرد دلداریام بدهد با این جملاتش و گفت: «اینهمه شهید رفتن، همسراشون چکار میکنن؟ دلت رو بذار کنار اونها. مگه نمیگی دوست داری من فدایی حضرت زینب بشم؟»
حرفهایش را با سرم تأیید کردم و گفتم: «میدونم. مُهر مدافع حرم خورده به زندگیمون. کنار عکسمون هم بخوره خیلی قشنگه. ولی قبول کن سخته برام.»
آرام با خودم زمزمه میکردم:
این گل را به رسم هدیه...
تقدیم نگاهت کردم...
📗بریدهای از کتاب «تمنای بی خزان»؛ روایتهای «زهرا سلیمانی» از رزمندۀ مدافع حرم اهلبیت (ع) شهید «مهدی حسینی» (صفحات ۱۸۴-۱۸۳ و ۱۸۸-۱۸۷)
🍁نویسنده: شیرین زارعپور
🍁نشر بیستوهفت بعثت
.
📌•آقامهدی|نـاشِر خـاطرات و زندگینامہ شُهدا🔻
🆔 @shahidmahdihoseini
🌐 instagram.com/shahidmahdihoseini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_زیارتی_حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
.
🌹 #شعرنوشت:
.
دلم خوش است که عمری به پای گلزارم
مباد آنکه برون افکنی ز گلزارم
.
💠استادسازگار💠
.
📌•آقامهدی|نـاشِر خـاطرات و زندگینامہ شُهدا🔻
🆔 @shahidmahdihoseini
🌐 instagram.com/shahidmahdihoseini
آقا مهدی
#طرح #استوری . 🌹یلدا که چیزی نیست 🌹من شبی بلند تر ازاین هم داشته ام 🌹مثل شبی که تو رفتی . 🌹به یاد هم
🍃 🌸 #خاطـره|
🖊به روایت همـــسر آقامهــــدی💠
هر وقت شب چله میشد و من می گفتم امشب شب چله هست میگفت خوب چطور می گفتم بریم وسایل بخریم و شب چله باید با شبهای دیگه مون فرق داشته باشه می خندید میگفت خانم شب چله با شبهای دیگه هیچ فرقی نداره و همه روزها روزهای خدا هستن بعد خانم راضی هستی ما بریم تو خیابون وسایل بخریم و خوشحال بیایم خونه و کسی ما رو ببینه و حسرت بخوره و منم راضی میشدم. حرفی میزد که جنسش زمینی نبود برای اهل ایمان بود.
#کاش_کمی_شبیه_شهــدا_باشیم ...😔
به یاد همه شهدای مدافع حرم که این شب یلدا کنارخانواده هاشون نیستند
🌹جهت آرامش دل خانواده های شهدا صلوات🌹🍃
📌•آقامهدی|نـاشِر خـاطرات و زندگینامہ شُهدا🔻
🆔 @shahidmahdihoseini
🌐 instagram.com/shahidmahdihoseini