4_5898005221518346771.mp3
6.99M
◀️ بسیار شنیدهایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشیم...
❓ مگر حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای امامش چه کرد؟
❓❓منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمیدانیم؟
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#فاطمیه
#امام_زمان
#معرفت_امام
#سخنرانی_کوتاه
#استاد_شجاعی
#استاد_رفیعی
@mahdimontazeremast
🥀یاد غریب🥀
🔷او دختری مسیحی بود، در کشور انگلیس زندگی میکرد، در آنجا با جوانی آشنا شد و شخصیت او را بسیار پسندید. مدّتی گذشت، روزی از روزها آن جوان به او چنین گفت: «من دوست دارم با شما ازدواج کنم، ولی این ازدواج یک شرط دارد». او با شنیدن این سخن خوشحال شد و پرسید: «چه شرطی؟ » آن جوان گفت: «من مسلمان هستم و شیعه. شرط من این است که تو هم این آیین را برگزینی».
آن دختر در جواب گفت: «به من فرصت بده تا درباره آیین شما تحقیق کنم».
🔷بعد از آن بود که او شروع به مطالعه درباره مکتب تشیّع نمود، همه سؤلاتی را که به ذهنش میرسید با آن جوان مطرح میکرد و پاسخ آن را میشنید. او فهمید که شیعیان بر این باورند که حضرت مهدی علیه السلام حجّت خداست، او زنده است و بیش از هزار سال عمر کرده است، برای او سؤل بود که چگونه یک نفر می تواند این قدر عمر کند.
🔷به هر حال او سرانجام تصمیم گرفت شیعه شود و این موضوع را به آن جوان خبر داد، مراسم ازدواج برگزار شد و آنان زندگی مشترک خود را آغاز کردند.
🔷سالهای سال گذشت، ایّام حجّ نزدیک بود، این زن و شوهر با هم از انگلیس همراه با کاروانی به عربستان سفر کردند تا حجّ واجب خود را به جا آورند. وقتی آنان به شهر مکّه رسیدند برای طواف خانه خدا به مسجدالحرام رفتند، دیدن کعبه برای او جذابیت و معنویت عجیبی داشت. بعد از چند روز، همراه با شوهرش به سرزمین عرفات رفت. بعد از آن، به سرمین «منا» رفت، همان جایی که همه حاجیان روز عید قربان در آنجا به جایگاه شیطان، سنگ میزنندسپس گوسفند قربانی میکنند.
🔷وقتی کاروان آنان به چادرهای «منا» رسید، همه برای سنگ زدن به جایگاه شیطان حرکت کردند، او در مسیر راه و در آن جمعیّت زیاد، کاروان را گم کرد و از شوهرش جدا شد. او زبان عربی بلد نبود، از هر کس که سراغ میگرفت، نتیجه ای در پی نداشت. هوای گرم و تشنگی او را به تنگ آورد. با اضطراب و وحشت در گوشه ای نشست و نمی دانست چه باید بکند.
🔷دیگر وقت زیادی تا غروب آفتاب نمانده بود، او آرام آرام اشک میریخت، نمی دانست سرانجامش چه خواهد شد، او اعمال روز عید قربان را هم انجام نداده بود، از شدّت نگرانی، گریه اش قطع نمی شد، همین طور که گریه میکرد، ناگهان تو را در مقابل خود دید، او تو را نمی شناسد و خیال میکند یکی از حاجیان هستی. تو با زبان انگلیسی به او سلام میکنی و میگویی: چه شده
است؟ چرا اینجا نشسته ای و گریه میکنی؟ او هم ماجرا را بیان میکند، به او میگویی: «برخیز با هم برویم به جایگاه شیطان سنگ بزن! وقت زیادی نمانده است! ».
🔷او از جا بلند میشود و همراه تو حرکت میکند در میان انبوه جمعیّت به راحتی نزدیک جایگاه شیطان میشود و سنگ میزند، سپس او را به چادر کاروانش میبری، او تعجّب میکند، از جایگاه شیطان تا چادر کاروان راه زیادی بود، او با خود فکر میکند که چطور ممکن است به این زودی به چادر کاروان برسد.
🔷وقتی به چادر میرسد، او از تو تشکّر میکند، و از این که به تو زحمت داده است عذرخواهی میکند، تو به او میگویی: «وظیفه من است که به شیعیان خود کمک کنم، در طول عمر من نیز شک نکن، سلام مرا به همسرت برسان! ».
🔷بعد از خداحافظی او وارد خیمه میشود، شوهرش خیلی نگران او بود، با دیدنش خوشحال میشود و وقتی ماجرا را میشنود از خیمه بیرون میرود، ولی دیگر دیر شده بود و اثری از تو نبود.
او تازه تو را میشناسد، اشکش جاری میشود و یقین به زنده بودن تو پیدا میکند. [۱]
----------
[۱]: . کتاب میر مهر نوشته پورسید آقایی ص ۳۵۳.
📚 #یاد_غریب
✍مهدی خدامیان ارانی
#غِربت_امام
#محبت_مهدوی
#امام_زمان
@mahdimontazeremast
☀️عصر ظهور،عصر تجلی حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
🌷 تصرف حضرت زهرا سلام الله علیها برای بازگرداندن عالَم به مدار حق بود؛ اما بهدنبال دولت مستعجل نبودند؛ میدانستند که باید قرنها بگذرد تا عالَم به مدار ولایت باز گردد.
🌷حضرت «صدیقه طاهره(س) دنبال دولت مستعجل نبودند؛ کمااینکه سیدالشهدا(ع) دنبال تغییر موازنه قدرت در شرایط تاریخی سال ۶۱ هجری نبودند و نمیخواستند حکومت را در سال ۶۱ هجری بگیرند؛ چون حضرت میدانستند بعد از شهادت ایشان هم مردم آمادگی ندارند و دنبال امام سجاد(ع) نمیآیند؛ چطور قبل از شهادت ایشان تحمل حکومتشان را بکنند؟
🌷همچنانکه در روايات، اشاره شده، حضرت دنبال اقامه تاریخی حکومت حق هستند که در ظهور و رجعت اتفاق میافتد؛ دنبال ارتقاء وجدان بشر بودند و میخواستند اخلاق بشر را به جایی برسانند که تحمل ولایت کفر را نکند و جز ولایت حق را تحمل نکند.
🌷حضرت صدیقه طاهره(س) هم همینگونه بودند؛ میدانستند دیگر کار تمام شده و باید قرنها بگذرد تا عالم به مدار خودش باز گردد. تصرف ايشان برای بازگرداندن عالم به مدار حق بود؛ لذا مزد ایشان ظهور امام(عج) است. یکی از وعدههایی که خدای متعال به ایشان داده است این است که ظهور حتماً اتفاق میافتد. تلقی بنده از قرآن این است که عصر ظهور، عصر تجلی حضرت زهرا(سلام الله علیها) از ورای امام زمان(عج) است که فرمود: «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ».
#استاد_میرباقری
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#امام_زمان
@mahdimontazeremast
🌾قسم به تمام نیمکت های
بارانخوردهٔ شهر
که جای خالی
تو را به خیال آمدنها
و ماندنهای توهمی و
پوشالی نمیدهم؛
💔 تنها و خسته از نبودنها
روی آخرین نیمکت دنیا
به انتظارت نشستهام...
💚 برگرد ای طبیب دردهای عالم
سلام مولانا مهدی...
#سلام
#دلنوشته_مهدوی
#امام_زمان
@mahdimontazeremast
🌷امام مهدی شناسی ۱۲۸۸🌷
🍀صفات امام
✨فضلیت و سابقه نیک
💠حضرت علی علیه السلام در نامه ای به معاویه مینویسد: «متی کنتم یا معاویةُ ساسةَ الرّعیة و وُلاةَ امرِ الاُمّة بغیر قَدم سابق و لا شَرَف باسِق» ای معاویه! شما را به سیاست و زمامداری مردم چکار؟ تو که نه دارای سابقه خوبی هستی و نه شرف و فضیلت بلندی داری.
آری امام نباید کوچک ترین سابقه سوئی داشته باشد.
💠 یکی از صفات امام، زهد و بی علاقگی به دنیاست.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: «واللّه ما کانت لی فی الخلافة رغبة» به خدا سوگند! من میل و رغبتی به خلافت ندارم.
💠و درباره لباس وصله دار خود میفرماید: «واللّه لقد رَقَّعتُ مدرعتی هذه حتی استَحیَیتُ من راقعها»
به خدا سوگند! آن قدر این لباس را وصله زدهام که دیگر از وصله زننده آن خجالت میکشم که به او مراجعه کنم.
در جای دیگر میفرماید:
«انّ اللّه فَرَض علی ائمة العدل ان یُقدّروا انفسهم بِضعَفَةِ الناس»
✨حق گرایی و حق مداری
💠 همانا خدا واجب کرده که امامان بر حق و عادل، زندگی خود را ساده بگیرند تا همگام با محرومان جامعه بوده و بدینوسیله تسکین و دلگرمی برای فقرا باشند.
💠 حضرت علی علیه السلام میفرماید: از هنگامی که حق به من معرفی شد تاکنون شک و تردیدی برای من پیدا نشده است. «ما شَککتُ فی الحق مذ اُریتُه»
💠 و میفرماید: تاکنون نه خود گمراه شدهام و نه کسی به واسطه من گمراه شده است. «و لا ضَللتُ و لا ضُلَّ بی»
💠 حضرت علی علیه السلام میفرماید: «مَن نَصب نفسه للناس اماماً فلیبدء بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه»
کسی که خود را امام مردم قرار میدهد باید از خود شروع کند و روش تربیتی او عملی باشد قبل از آنکه از طریق زبان تربیت کند.
✨ بی تکلّفی
💠 خداوند به حضرت رسول صلی الله علیه وآله میفرماید: به مردم بگو: «و ما أنا من المتکلّفین» من اهل تکلّف و مشقّت نیستم و تصنّع در کارم نیست.
💠 نشانه تکلّف آن است که انسان حاضر نیست دعوت افراد گمنام را بپذیرد یا از کار خلاف خود عذرخواهی کند یا چیزی را که نمی داند با شهامت بگوید نمی دانم یا جایی که لازم است مشورت کند.
💠 کسی که اهل تکلّف است نسبت به کوچک ترها ظالم و نسبت به بزرگ ترها شخصیّت زده است. امّا امام بی تکلّف ترین و متواضع ترین افراد است.
هنگامی که مردم برای استقبال از حضرت علی علیه السلام به دنبال او میدویدند، حضرت آنان را منع کرد. همان گونه که پیامبر اجازه نمی داد مردم پیاده راه بروند در حالی که آن حضرت سواره هستند.
💠امام نیز بتواند مردم را زیر پوشش محبت خود به اسلام جذب کند.
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «بعثتُ بمداراة الناس» من مبعوث شدم که با مردم مدارا کنم.
💠 همچنین فرمود: «انّ اللّه امرنی بمداراة الناس کما امرنی باقامة الفرائض» خداوند به من امر کرده که با مردم مدارا کنم، همان گونه که امر نموده واجبات و نمازهای واجب را انجام دهم.
💠 و در جای دیگر فرمودند:
«انّا معاشر الانبیاء اُمرنا ان نکلّم الناس علی قدر عقولهم»
📚 #امامت
✍ #استاد_قرائتی
#مهدی_شناسی
#قسمت_1288
#امام_زمان
@mahdimontazeremast
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏪دفاع از امام زمان مرد و زن نداره...
#استاد_شجاعی
#مهدیاران
#امام_زمان
#فاطمیه
#سخنرانی_کوتاه
@mahdimontazeremast
https___vesal.co_FTP_files_tracks_11_track_IqsKSGeKlZ7Cox9p2RZe9mCT6a3HUI_320.mp3
8.97M
🌷فاطمیہ افسانہ نیست
فاطمیہ تاریخ ماست
گرفتن حق علۍ
شرو؏ راهـش کربلـاست🌷
#محمدحسین_پویانفر
#فاطمیه
#مداحی
#امام_زمان
@mahdimontazeremast
🥀یاد غریب🥀
🔶او راننده کامیون بود، در مشهد زندگی میکرد، قرار شد باری را به یکی از نقاط کوهستانی که جاده ای فرعی داشت، ببرد، در آن جاده رفت و آمد زیادی نمی شد. وقتی او از شهر خارج شد، برف شروع به باریدن کرد. هوا بسیار سرد شد و طوفان آغاز شد.
🔶بعد از مدّتی، برف جاده را بست، او دیگر نه راه پیش و نه راه برگشت داشت.
ساعتی گذشت، موتور کامیون هم خاموش شد. تلاش کرد تا شاید بتواند مشکل را برطرف کند، امّا کامیون روشن نشد، در مسیر جاده هیچ ماشین دیگری به چشم نمی آمد. هوا تاریک شد، او از شدّت سرما مرگ را در جلوی چشم خود دید. با خود فکر کرد که راه چاره چیست؟ الان چه باید بکنم؟ در یک لحظه، به یاد آن روزی افتاد که به مجلسی رفته بود، سخنران در بالای منبر چنین گفت: «هر وقت در تنگنا قرارگرفتید و از همه جا ناامید شدید
امام زمان را صدا بزنید و از او یاری بخواهید». اینجا بود که به تو توسّل پیدا میکند، اشکش جاری میشود و از تو یاری میطلبد و میگوید: «یا صاحب الزمان ادرکنی! » سوز سرما و طوفان بی داد میکرد، ناگهان شیطان این فکر را به ذهن او میاندازد: «از کسی کمک میخواهی که وجود خارجی ندارد! ».
🔶ولی او فهمید که شیطان در این لحظه آخر عمر برای فریب او آمده است. او ناراحتی اش بیشتر شد، زیرا ترسید که بی ایمان از دنیا برود، برای همین از ماشین پیاده شد، دست هایش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا! اگر نجات پیدا کنم و دوباره زن و بچهام را ببینم، قول میدهم که از گناهان دوری کنم، به نماز اهمیّت بدهم و همواره آن را اوّل وقت بخوانم».
🔶او با خدا این پیمان را بست، دست هایش را به صورتش کشید، نگاهش به مسیر جلو افتاد، برف هنوز به شدّت میبارید، ناگهان دید که تو از دور به سوی او میروی، او تو را نمی شناسد، در دستان تو چند آچار است.
🔶او خیال میکند که تو راننده ای هستی که برای کمک آمده ای. تو جلو میروی و سلام میکنی، او جواب میدهد، به او میگویی:
-- چرا اینجا ایستاده ای؟ -- چند ساعت است ماشین خاموش شده است و روشن نمی شود.
-- من ماشین را راه میاندازم، تو برو پشت فرمان! استارت بزن! تو به سمت جلو ماشین میروی، کاپوت ماشین را بالا میزنی، نگاهی به موتور میکنی و میگویی: «استارت بزن! ».
🔶اینجاست که ماشین روشن می شود، تو نزدیک در ماشین میآیی، او هنوز پشت فرمان است، به او میگویی:
-- حرکت کن و برو! -- هنوز برف میآید، راه بسته است، میترسم دوباره در جاده بمانم! -- نه. تو به سلامت به مقصد میرسی. نگران نباش! -- آیا ماشین شما خراب شده است؟ میخواهید به شما کمکی بکنم؟ -- نه.
-- اجازه بدهید مقداری به شما پول بدهم.
-- به آن نیازی ندارم.
-- آخر این که نمی شود. شما به من کمک کردید، من از اینجا حرکت نمی کنم تا به شما خدمتی بنمایم. من یک راننده جوانمردم.
-- راننده جوانمرد چگونه است؟
🔶 -- اگر کسی به راننده جوانمرد کمک کند، او آن کمک را حتماً جبران بکند. من باید لطف شما را جبران کنم، وگرنه از اینجا نمی روم.
-- خوب. حالا اگر میخواهی خدمتی به من کنی، به آن پیمانی که با خدا بستی عمل کن! -- کدام پیمان؟ -- این که از گناه دوری کنی و نمازهایت را اوّل وقت بخوانی! وقتی او این سخن را میشنود، تعجّب میکند، چگونه است که تو از پیمانی که او با خدا بسته بود، باخبر بودی! او لحظه ای به فکر فرو میرود، در این
🔶هوای سرد، در وسط این کوهستان، تو کیستی و از کجا آمدی، از کجا به راز دل او آگاهی داری؟ در ماشین را باز میکند و پیاده میشود، امّا دیگر تو را نمی بیند. اینجاست که اشک او جاری میشود و افسوس میخورد که چرا تو را نشناخته است، او به تو توسّل پیدا کرده بود، از همه جا دل بریده بود و تو را صدا زده بود و تو هم به یاری او آمده بودی.
🔶او به سوی مقصد حرکت میکند و سپس به مشهد بازمی گردد، زندگی خود را تغییر میدهد، از گناه فاصله میگیرد و همواره نمازهایش را اوّل وقت میخواند. او بر پیمان خود وفادار میماند.
📚 #یاد_غریب
✍مهدی خدامیان ارانی
#غِربت_امام
#محبت_مهدوی
#امام_زمان
@mahdimontazeremast