💥 قوت در #فضای_مجازی حیاتی است و مدیریت بخش عظیمی از این فضای حیاتی در دست دشمن است و نتیجه اش هم #قتلگاه_جوانان و نوجوانان» است
✅ در این سو، یک عده انقلابی، برای قطع دست دشمن، #محافظه_کاری می کنند و این قتلگاه تداوم می یابد. چه سنجیده فرمود رهبرمان که «محافظه کاری قتلگاه انقلاب است»؛ به جای ترس از خدای بزرگ و فروپاشی ایمان و خانواده و حیا و از دست رفتن ظرفیت های عظیم اقتصادی، انقلابی هایی داریم که از «هیاهوی افرادی محدود با صدایی نامحدود» می ترسند.
💠 اگر فضای مجازی قتلگاه جوانان و نوجوانان است، محافظه کاران قاتلان انقلاب هستند؛ حتی اگر خودشان انقلابی باشند و متوجه نباشند. #از_خدا_بترسید و اگر به خاطر برخی از مردم از خدا نترسیدید، خدا چه بسا همان مردم را بر شما بشوراند و از همانجا، آن آبروی به ناحق جمع کرده تان را بریزد.
#تخشی_الناس!
#حکم_جهاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 صبر امیرالمومنین علی علیه السلام کی تمام شد؟!
🔹۱۰ جمادی الاول، سالروز جنگ جمل، یکی از آزمایشهای بسیار دشوار امیرالمومنین علی علیه السلام
🕌
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
📚در شهری که موش آهن میخورد، کلاغ هم کودک میبرد
بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد. بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آنها را نزد دوست خود به امانت گذاشت چون فکر میکرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمیافتد. پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهنها را از او پس بگیرد.
اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهنها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهنها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: دوست عزیز، من واقعاً متاسفم اما من آهنهای تو را در گوشهای از انبار نگه میداشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهنها را خورده است.مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیلهای او را شرمنده سازد. بنابراین گفت: بله، من هم شنیدهام که موش آهن دوست دارد، تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم.
دوست بازرگان با خود فکر کرد حالا که این مرد احمق حرف مرا باور کرده، بهتر است او را برای ناهار دعوت کنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده و تردید را از او دور کنم. بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. اما زمانی که از خانه او خارج میشد، فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد.
او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت. دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود، گفت: دوست عزیز، من شرمنده شما هستم اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم. بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: اما من دیروز، زمانی که به خانه میرفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود میبرد.دوست خائن او که پریشانتر شده بود، فریاد زد:آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم من نیست، کودکی را که وزنش ده من است، بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کردهای؟
بازرگان بلافاصله پاسخ داد: تعجبی ندارد. در شهری که موش آهن میخورد، کلاغ هم کودک میبرد
📚کلیه و دمنه
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
🌷🍃
https://eitaa.com/joinchat/2561736718Cb4478e7c55
╰┅┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅┅╯
✨🌸✨
عارفی را گفتند:
چگونه تنهایی راتحمل میکنی؟
گفت:من همنشین خدایم هستم
هروقت خواستم
اوبا من سخن بگوید
قرآن میخوانم
وهرگاه بخواهم
من بااو سخن بگویم
نماز میخوانم
https://eitaa.com/joinchat/2561736718Cb4478e7c55
✨🌸✨
✨✨✨✨✨
🍂 #رفع غم و غصهها
اگر در محنتی گرفتار باشی
۷۰ مرتبه بگو :
یا اللهُ یا محمدُ یا علیُّ یا فاطمــه
یاصاحبَالزَّمان اَدرکنی وَلا تُهلِکنی
https://eitaa.com/joinchat/2561736718Cb4478e7c55
✨✨✨