eitaa logo
مجنون‌الحسـ¹²⁸ــین
609 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
865 ویدیو
8 فایل
بِسمِ‌نَامَتَ‌یا‌اللّٰه . شهیدبزرگواری‌مــےگفت: هـروقت‌نـمره‌مـا،پیـش‌خــدابیست‌شـد، آن‌مـوقـع‌شھیدخـواهیم‌شـد . آغازمون : ⁵ / ³ / ¹⁴⁰³ کپی: چرا‌که‌نه‌،باذکر‌صلوات‌حلالت‌باشه‌مومن‌‌ گاهی‌هم‌شدفورارد‌کنید🤍 شرط؛فَلِذا‌از‌کل‌کانال‌کپی‌نشه‌!
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا در مشکلات آه میکشیم❓ " آه " از اسماء خداست ... 🌾 ﻗَﺎﻝَ ﺃَﺑُﻮ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ: 💠 ﺇِﻥَّ ﺁﻩ ﺍﺳْﻢٌ ﻣِﻦْ ﺃَﺳْﻤَﺎﺀِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﺰَّ ﻭَ ﺟَﻞَّ ﻓَﻤَﻦْ ﻗَﺎﻝَ ﺁﻩ ﻓَﻘَﺪِ ﺍﺳْﺘَﻐَﺎﺙَ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﺗَﺒَﺎﺭَﮎَ ﻭَ ﺗَﻌَﺎﻟَﻰ💠 💠ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : " ﺁﻩ " ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺁﻩ ﺑﮕﻮﯾﺪ ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺍﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . 🌷🍃 ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺁﻫﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ 🍃🌷 📚منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛جلد ‏90 ؛ صفحه 393 و معانی الخبار صفحه
-ماگنه‌کارولی‌مالِ‌حسینیم‌همه♥️
• خسته‌ازتموم‌آدمای‌دنیا محتاج‌بوسیدن‌ضریح‌حسینم‌من【😭】 ‌‌ ‌‎‌‌
خوشا به حال کسی که تمام خلوتش را شما پُر کرده اید.. + صاحب دل های بیقرار!. 💙
یه‌حدیثی هست‌که‌میگه : اِنَّ‌الحسینَ‌مِصباحُ‌الهُدی‌و‌سَفینةُالنَجاة' میگه‌که‌امام‌حسین‌‌کشتی‌نجات ِ‌ نه‌کشتی‌نجات ِ‌منو‌تو‌نه(: کشتی‌نجات ِ‌همه‌ست، همه‌ی‌اونایی‌که‌کسی‌رو‌به‌جز‌امام‌حسین ندارن،پناهشون‌امام‌حسینِ اونایی‌که‌وقتی‌دلش‌میگیره‌ شونه‌ای‌پیدا‌نمی‌کنن‌واسه‌دلِ‌شکستشون(: اون‌گنه‌کارایی‌که‌اعتبار‌و‌ابروشون‌رو‌ امام‌حسین‌خریده‌و‌خریداره‌ .. اصن‌امام‌حسین‌کشتی‌نجات ِ‌همه‌عالمه آی‌اونایی‌‌که‌امام‌حسین‌رو‌ندارین‌تو‌زندگیتون ازمنِ‌بنده‌یِ‌حقیر‌‌اینو‌به‌یادگار‌داشته‌باشین اینو‌بدونین‌که‌ : همه‌میرن‌،بخدا‌همه‌میرن‌، اون‌کسی‌که‌برامون‌میمونه‌امام‌حسین'ع' -همه‌میرن‌تو‌میمونی‌برام‌حسین‌جان🫀-
خانوم‌سه‌ساله؛! یه نگاهی بهمون بنداز و گره‌های زندگیمونو با دست‌هایِ کوچیکت باز کن🥲 ما دلمون از دنیا گرفته . . نزار اربعین بشینیم کنجِ‌خونه ، کربلا رفتن بقیه رو تماشا کنیم . .💔 ما چشم‌ِامیدمون به همین شعره؛ گر دخترکی پیشِ پدر ناز کند گره‌ِ کرب‌وبلایِ همه را باز کند❤️‍🩹!
مجنون‌الحسـ¹²⁸ــین
کجایی ای امیدِ قلب هایِ تاریک🫀:)؟
آن هم فدای زهرا ...
آقا من امروز شیش یا هفت پارت از رمان ناحله رو بزارم قول میدین لف ندیدن؟؟؟😁 قول دادم نمیتونم بزنم زیر قولم باید بزارم😂 اینجوری شما هم کیف میکنید😂
💗رمان ناحله💗 +این بشر با این اخلاقش اخر روح الله رو هم مثل خودش میکنه‌ . از حرفش خندم گرف. چقدر محمد سخت گیر بود. نمیدونم میتونستم با اینا کنار بیام یا نه... ولی تنها چیزی ک میدونستم این بود ک اخلاقش خیلی برام شیرین بود. ریحانه ادامه داد: +بیا بریم خونمون بعد از شام زنگ‌بزن بیان دنبالت. _نه اصلا امکان نداره. این دفعه تا تو نیای من نمیام‌خجالت میکشم عه‌ . +نه دیگه فک کردی زرنگی!!! الان اینجا نزدیک خونه ی ماس. باید بیای. وگرنه باهات کات میکنم همینجا برای همیشه. خواستم بلند بخندم که سعی کردم جلوی خودمو بگیرم. _خدایی نمیام خونتون نزاشت حرفم تموم شه‌ دستمو کشید و منو با خودش برد. دلم میخواست از خواستگاری داداشش بپرسم و بگم عکس دختره رو بهم نشون بده. ولی روم نمیشد. دیگه در مقابلش مقاومت نکردم. اتفاقا دوست داشتم که برم خونشون. فرصت خوبی بود که ازش حرف بکشم‌. تو راه راجع ب درس و انتخاب رشته حرف زدیم تا رسیدیم‌ . خونشون سه تا خیابون پایین تر از پاساژ تندیس بود . ____ چند دقیقه ای بود ک رسیده بودیم خونشون. با مامان تماس گرفتم و گفتم که خونه ریحانه اینام.که قرار شد بعد از اذان بیاد دنبالم‌ . با باباش سلام علیک کردم و تو اتاقش منتظر نشسته بودم تا ریحانه لباساشو عوض کنه. این دفعه محمد نبود .اصلا نبود. میخواستم بحث خواستگاریو پیش بکشم و بازش کنم ولی هم روم‌نمیشد هم نمیدونستم باید چی بگم‌و چجوری رفتار کنم که ضایع نباشه و ریحانه نفهمه. داشتم تو ذهنم یه جوری جمله بندی میکردم که ریحانه گفت +بیا بریم پیش بابام تنهاس میخام قرصاشو بدم. چادرمو رو سرم مرتب کردمو دنبالش رفتم. دوباره با همون صحنه مواجه شدم. لنگه ی شلوار خالی باباش. دلم میخاست ازش بپرسم چی شده  که فکر کنم از نگاهم فهمید برای همین گف +تو جبهه جامونده. با این حرفش با فاصله نشستم نزدیکش.