eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.7هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 بدنم رو به سختی تکون دادم و باچند بار پلک زدن چشامو باز کردم. متعجب به دور و برم نگاه کردم، نا آشنا بود. یکم که بو کشیدم متوجه بوی الکل شدم و سرم رو توی دستم دیدم. توی درمانگاه بودم. نمیدونم چند دقیقه گذشت که در باز شد و یه پرستار وارد شد، به طرفم اومد و گفت _بالاخره چشماتو باز کردی. آروم گفتم _کی منو آورده اینجا؟ پرستار اومد کنارم و آمپولی توی سرم زد. کارش که تموم شد گفت _نمیدونم کی آوردت اینجا. دم در گذشته بودنت، با دیدن وضعیت و شرایطت سریع بستریت کردیم. _ چند وقته که من اینجام؟ پرستار نگاهم کرد و گفت _یه روزه که بیهوشی قبلاً سابقه قلب درد یا شوک عصبی داشتی؟ _بله یه بار تقریبا سه سال پیش... _شماره خانواده ات رو میدی؟ باید تماس بگیریم باهاشون. هر چقدر گشتیم کنارت کیف و گوشی ندیدیم. چیزی ازت دزدیدن که حالت بد شد یا وسط خیابون بی دلیل بیهوش شدی؟ _دزدیدنم... شماره خونه رو بهش دادم و قبل از بیرون رفتنش بهش گفتم که با پلیس هماهنگ کنه و قصد شکایت کردن دارم. مامان که اومد بهش همه چیز رو توضیح دادم و شکایت نامه ای تنظیم کردیم. وقتی که شرایط بهتر شد به مامان گفتم _به آترین خبر دادی که حالم خوبه؟ مامان در جوابم گفت _نه نتونستم. آترین توی پروازه و داره میاد ایران... با شنیدن حرف مامان تپش قلب گرفتم. کمی با مامان صحبت کردم که دکتر اومد و گفت _حالت چطوره؟ _ممنون خوبم. کی مرخص میشم؟ _باید ازت خون بگیریم. تا جواب آزمایش بیاد اینجا هستی. مامان هول کرده پرسید _آزمایش چی آقای دکتر؟ برای دخترم مشکلی پیش اومده؟ _مربوط به قلبش هست. الان نمیتونم چیزی بگم، بعد از نوار قلب و جواب آزمایش بهتون میگم. مامان حسابی ترسیده بود ولی من اصلا این تو فازا نبودم. تمام فکرم پیش آترینی بود که به خاطر من داشت میومد ایران . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
тαѕмαℓαя ıи ı α ç νє αяZυℓαя ıи ı тαкιρ єт ! قَلاده هاشونو باز كنيد بِرن دنبالِ لياقتِشون! @mahee_man
ڪاش از آسمانِ خدا ڪمے عشق مے بارید دلمان ڪمے عشق مے خواهد نه باران... @mahee_man
دلِ من ڪعبہ ے عشق است گر تــــღـــو طوافش بڪنی...√ @mahee_man
بدترین دردو فردے بهت وارد میڪنه ڪه دردتو واسش توضیح دادی.✨ @mahee_man
ᵉᵛᵉⁿ ʷʰᵉⁿ ʸᵒᵘ ˡᵃᵘᵍʰ , ᵗᵉᵃʳˢ ʷᵉˡˡ ᵘᵖ ⁱⁿ ʸᵒᵘʳ ᵉʸᵉˢ حتے وقتے میخندے هم اشک تو چشات جمع میشه!🤍 @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 بعد از گرفتن آزمایش خون و نوار قلب، مامان رفت بیرون و من انقدر خسته بودم که خوابم رفت. با حس نوازش دستم آروم چشمامو باز کردم. سمت چپم رو که نگاه کردم با دیدن آترین یه لحظه نفس کشیدن برام سخت شد. آترین کنار تخت من نشسته بود و دستمو نوازش میکرد و من باورم نمیشد. چشمامو دو سه بار باز و بسته کردم ولی بود. خود خودش بود. بعد از دو هفته ندیدنش، حالا اینجا کنارم بود. لب زد _خوبی؟ سرمو تکون دادم. بغض کردم. لبخند زدم. یه قطره اشک از چشمم خارج شد ولی لبخندم پاک نشد‌. قطره دوم، سوم... با یادآوری دادش، التماس و خواهش کردنش اشکام با شتاب اومدن پایین. با یادآوری اینکه آترین گفت همه کسشم لبخندم بین اشکام پررنگ تر شد. زل زده بودم توی چشماش ولی تار میدیدم. عصبی شده بودم. اشکام نمیذاشتن درست چشماشو ببینم. نگاهم کشیده شد به دست آترین که از روی دستم اومد روی صورتم. با انگشتش نرم اشکام رو پاک کرد و گفت _خوبی تابان؟ اذیتت کرد؟ به سختی با صدایی که به خاطر گریه خش دار شده بود گفتم _خوبم... چرا اذیتم کرد. دست آترین مشت شد و گفت _میکشمش! دستمو روی دستش گذاشتم و گفتم _وقتی زنگ زد به تو و حالتو بد کرد اذیت شدم! وقتی ازش خواهش کردی اذیت شدم! وقتی جوری داد زدی که حنجره ات درد گرفت اذیت شدم! وقتی دیدم دوری و کاری از دستت بر نمیاد اذیت شدم! اون منو اینجوری اذیت کرد. با تو... آترین گفت _تمام حرفامو شنیدی؟ _صدای نفس کشیدنت رو هم شنیدم. دیگه چیزی نگفت. منم چیزی نگفتم. شب رو توی بیمارستان بستری موندم و آترین رو به بدبختی فرستادیم خونه. نمیدونستم چرا نگهم داشتن... صبح پرستار اومد بالای سرم و گفت _عزیزم قلبت درد نداره؟ دیشب تا حالا اذیت نشدی؟ برای نفس کشیدن به قلبت فشار نیومد؟ متعجب گفتم _نه. چیزی شده؟ بی جواب سرمم رو چک کرد و رفت. یکم که گذشت مامانم با گریه وارد شد. با ترس گفتم _مامان جان؟ چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ حال بابا خوبه؟ آترین کجاست؟ در همون حین . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
از مرد خاطره میمونه از نامرد تجربه....
ᶳᵒ ˡᵘᶜᵏʸ ᵗᵒ ʰᵃᵛᵉ ʸᵒᵘ خیلے خوشبختم ڪه تو رو دارم! ♡
𝗔 𝗤𝗨𝗘𝗘𝗡 sʜᴏᴜʟᴅ ʙᴇ ғᴏʀ ʜᴇʀ ᴋɪɴɢ; ɴᴏᴛ ᴛʜᴇ ᴡʜᴏʟᴇ ʀᴏʏᴀʟ ᴄᴏᴜʀᴛ یه ملڪه بایدمال‌شاهش‌باشه‌نه‌ڪل‌دربار...! ‌‌‌
♡ مـــاهِ مــن ♡
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 #پارت_154 بعد از گرفتن آزمایش خون و نوار قلب، مامان رفت بیرون و من انقدر خست
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 با گریه گفت _دکتره میگه... میگه تو باید... _ای بابا مادر من، زهر ترک شدم بخدا. بگو ببینم چی شده؟ با گریه ادامه داد _باید عمل کنی! _عمل چی؟ چی شده؟ چرا باید عمل کنم؟ عصبی ادامه دادم _مامان نظر چیه درست بهم توضیح بدی؟ بی جواب از اتاق رفت بیرون. هیچی از حرفاش نفهمیدم... منتظر چشم به در دوختم تا اولین نفری که وارد میشه سوال جوابش کنم. بلاخره انتظارم به پایان رسید و در باز شد اما! این دفعه آترین اومد داخل. با دیدنش تپش قلبم رفت بالا و فراموش کردم چقدر سوال تو ذهنمه. با ذوق بهش نگاه کردم ولی با دیدن حال گرفته اش ترسیدم. آروم گفتم _چرا پکری؟ چی شده؟ خانواده ات رو دیدی؟ آترین اومد کنارم نشست. دستمو گرفت توی دستش و گفت _نه عزیزم چیزی نشده، یکم گرفته ام به خاطر اینکه تو یه عمل خیلی کوچیک داری. _من؟ عمل چی؟ مامان هم با گریه اومد یه کلمه عمل گفت و رفت. ماجرا چیه؟ _هیچی عزیزم فردا صبح یه عمل کوچیک قلب داری، به خاطر اینکه دو سه سال پیش یه شوک خیلی بد بهت وارد شده و اثر بدی روی قلبت داشته. سه روز پیش هم که به خاطر شوکه شدن بیهوش شدی باعث شده این عمل صد درصد بشه. نگرانی هم نداره مادرت زیادی شلوغش کرده. _این عمل واجبه؟ قلبم چشه؟ یه طور خاصی نگاهش رو بهم دوخت و گفت _واجبه... چیز خاصی برای دونستنت نیست عزیزم. یه عمل دو سه ساعته هست و تموم. چند روز بعدش هم که مرخص شدی و کارای بیمارستان تموم شد برمیگردیم کانادا. دیگه هم نمیذارم تنها بیای! _میخوای بری خانوادتو ببینی؟ _الان تو الویت منی. بعدش هم برای دیدن پدر و مادرم و در آوردن پدر علیرضا یه سر میرم. به هیچ وجه از این موضوع نمیگذرم... دلم به وجودش گرم شد. لبخندی زدم و عاشقانه به چشماش نگاه کردم . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
" وقتے فڪرت جاے احساستو میگیره یعنے قلبت خستس!! @mahee_man