eitaa logo
ماهـ‌ِ پنهان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
61 فایل
﷽ تِب فراق تو بیچارهـ کرد دنیـا را بدۅن تو به دل ما قرار بی‌معناسـت🌱💙 . . •کپی کن رفیق🙃باید مبلغ دین باشیم به هر نحوی💛 . •پای مکتبِ حـاج قاسـم:)🌿 •| @deltange_o_o |•
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❤عاشقان رهبࢪ❤
『🌿』 . چادر‌سرت‌کن !! نه‌از‌روی‌اجبار‌و‌صورتی‌با‌هزار‌قلم‌آرایش.. نه‌از‌روی‌زیباتر‌شدن‌ِچهره‌ات‌با‌هزار‌عشوه... نه‌از‌روی‌خاص‌بودن‌با‌جلب‌ِنگاه‌ِشهوت‌آلود .. از‌روی‌اینکه‌،یادگار‌ِحضرت‌ِمادرھ(:🧡🌱' ‌ Γ○🌸@ashganrahbar🌸○Γ
╚» 🌻💚 «╝ °| مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست|°🧡🍂 🕊 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╚» 🌻💚 «╝ خدایا❣ نمۍ‌دانم چرا آنقدر بزرگ نشده‌ام، که تو را تنہا در مواقع سختی نخوانم؟🙃 💛 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
ماهـ‌ِ پنهان
╚» 🌻💚 «╝ می‌خواهید برای اینکه سرتان گرم شود فیلم شهادت آقای یاسینی را برایتان بگذارم من اول متو
╚» 🌻💚 «╝ این فکرها ذهنم‌ را درگیر کرده بود که شهید یاسینی فرمودن راستی خانم............. از این سوغاتی ها حتما به خانم ها............... بدید.( نام سه نفر از آشنایان را بردن) . پاسخ دادم چشم حتما. همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم ‌به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر میکردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز (که زحمت زیادی برای من کشیده بود ) تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن. یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم. همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم. گویا کسی بیدارم کرد .نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان میداد. نمیدونستم چه موقعی از روز هست. هفت صبح یا عصر؟🤔 دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود. کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.😶 بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام. هنوز گیج بودم. بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم. دهانم خوش بو و معطر شده بود.🥰 کمی مزه مزه کردم. حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم😳 خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد. تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد. بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم. هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. خدایااااااا چه اتفاقی افتاده. شهدا؟؟؟؟ 🤔 شربتی که خوردم🤔 شربت شفا!!!!!!! کمی روی تخت جا به جا شدم.... ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
╚» 🌻💚 «╝ بہ‌ٺو از دوࢪ سݪام...💔 ✌️🏻 🕊 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
ماهـ‌ِ پنهان
╚» 🌻💚 «╝ آدم کہ عاشق میشود فکر خطر نیست در عاشقے اصلاً ضرر مد نظر نیست . . دربدرۍ دارد بہ دنب
╚» 🌻💚 «╝ ☂ ماتِشنِهِ‌ی‌عِشقیم‌وشنیدیم‌کِه‌گُفتَند... رَفع‌عَطَش‌عِشق فَقَط‌نامِ‌حُسَین‌اَست ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╚» 🌻💚 «╝ حَنینی اِلَیڪَ یَقتُلُنی... جانم به لب رسید از این فراق حسین:)😢 💔 ─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─ @Mahepenhanamm
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماباید از دینداریمون لذت ببریم🧡🍂 ✍🏻 ☆⇨.. @Pooyagirls ..⇦☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا