منطقه قرمز ۱۳
☀️توی بخش ما خلاف قاعده، چند اتاق مخصوص خانمها بود. سه اتاق خانومونه بقیه اتاقها هم آقایون.
☀️روز اول که اومده بودم، مسوول پرستارها به مافوقش میگفت: آقا ما نیاز به پرستارهای خانم داریم. بعد برگشت به من گفت درسته حاج آقا؟ شما بهتر میدونید که باید پرستار خانمها، خانم باشه دیگه.
☀️آقا همین قضیه باعث اتفاقات جالبی شده بود که من از رفیق طلبه ام شنیدم و خیلی برام شیرین بود. این قضیه رو علی محمدی راد برام تعریف کرد.
☀️میگفت یه پیرمرد و یه پیر زن رو آوردن برای بستری. اولش دیدیم پیرمرده خودش داره میاد گفتیم همراه بیماره و بر میگرده. بعد دیدیم نه. این خودش هم بیماره. هر دو کرونایی. زن و شوهر بودن. جفتشون رو اوردن توی همون بخش.
☀️پیرمرده شروع کرده بود داد و بیداد که اینجا که مردونه است نباید خانمم بیاد اینجا. پرستارها براش توضیح داده بودن که اتاق خانمها جدا است. راضیش کرده بودن.
☀️یه مدت که گذشت، پیر مرد رفته بود پیش یکی از پرستارها که ببخشید میشه منو ببرید تو اتاق خانمم، کنارش باشم؟
پرستاره با تعجب نگاهش کرده بود که آخه حاجی جون! اون اتاق خانمهاس!
☀️این رفیقمون میگفت، یه بار یه پرستار اومد گفت: بیمار تخت فلان نیست. کجاست؟ دنبال کرده بودن دیده بودن یواشکی و یاالله گویان رفته بوده تو اتاق خانمها کنار تخت خانمش...
☀️خلاصه این دو تا شده بودن ضرب المثل پرستارها، میگفتن همون دو تا مرغ عاشق. پیرمرد گاهی یواشکی میآمد دم در اتاق و دید میزد خانمش رو و بهش روحیه میداد.
☀️یه چیزی بگم؟ احساس میکنم عشق زورش بیشتره. از بیماری، از بلا، از استرس و از درد. عشق عجیب چیزی است. شنیدید قیامت همه از هم فرار میکنن؟ اینها آدمهایی هستند که خودخواه بوده اند در دنیا نه عاشق. و الا عاشقها قیامت با همن. شفیع همن. رفیق همن. دستگیر همن. عشق سن و سال نمیشناسه شرایط نمیشناسه. و مردم ایران یه ویژگی مهم دارن ؛ اون هم اینکه بدجوری عاشق پیشه اند.
🆔 @mahfa110
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت100
نجوای حضرت علی علیه السلام:
آی! ای زمین! این امانت، دختر رسول خداست که به تو میسپارم.
و الله که این دستهای رسول خداست، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّهِ.
خوش به حال تو فاطمه جان! بسم اللَّه الرحمن الرحیم. بِسْم اللَّه وَبِاللَّه وَعَلی مِلَّةِ رَسُولاللَّه. مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّه.
صدیقه جان! تو را به کسی تسلیم میکنم که از من به تو شایستهتر است. فاطمه جان! راضیام به آنچه خدا برای تو خواسته است.
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری.
شما را از خاک آفریدیم، به خاک برمیگردانیم و بار دیگر از خاک بیرون میآوریم.
فاطمه جان! همه تن، چشم انتظار آن لحظهی دیدارم.
ای خشتها! میان من و فاطمهام جدایی میاندازید؟
دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمیتوانند جدایمان کنند.
اما بر تو مبارک باد فاطمه جان! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
✨السّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّه عَنّی وَعَنْ اِبْنَتِک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ اِبْنَتِکَ وَحَبیبِکَ وَقُرَّة عَیْنِکَ وَ زائِرک
سلام من و دخترت به تو ای رسول خدا!
سلام دخترت به تو! سلام محبوبت! سلام نور چشمت و سلام زائرت.
سلام آنکه در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است.
ای رسول خدا کاسهی صبرم در فراق محبوبهات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید.
جز گریه چه میتوانم بکنم ای پیامبر خدا؟!
گریه بر مصیت سنت توست، من در مصیبت تو هم جز گریه چه توانستم بکنم؟
تو سر به سینهی من جان دادی، من با دست خودم چشمهای تو را بستم، تو را غسل دادم و کفن و دفن کردم. سر تو را من بر لحد نهادم.
در برابر تقدیر، جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
انا لله و انا الیه راجعون.
ای پیامبر خدا! اکنون امانت به صاحبش رسید و زهرا از شر غم و ستم خلاصی یافت.
و برای من از این پس چه زشت است چهرهی زمین و آسمان بدون حضور زهرا.
اما اندوهم ای رسول خدا جاودانه است و چشمانم بیخواب و شبهایم بیتاب.
غم پیوسته، همخانهی دل من است تا خدا خانهای را که تو در آنی نصیبم کند.
ای رسول خدا! دلم خون و خسته است و غصهام دائم و پیوسته.
چه زود خدا میان ما جدایی انداخت. من از این فراق فقط به خدا میتوانم شکایت کنم.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
⚫️اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
✍🏻 #به_قلم_سید_مهدی_شجاعی
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🆔 @mahfa110
با عرض سلام و ادب خدمت اعضای محترم کانال مهفا۱۱۰، و با آرزوی شفای عاجل و کامل برای بیماران مبتلا به #ویروس_کرونا و دعا برای دفع این بلا و تشکر از زحمات کادر درمانی در همه مراکز درمانی کشور عزیزمان #ایران، طبق معمول روزهای #جمعه، مباحث #آدینه_رضوی را با عنوان #انتظار_عامیانه_عالمانه_عارفانه تقدیم میکنیم.
🆔 @mahfa110
#آدینه_رضوی_۲۵۸
📘📘📘انتظار عامیانه،عالمانه،عارفانه
بعد از درک ظلم، باید درک صحیحی از عدالت هم پدید بیاید.اجرای عدالت به معنای واقعی کلمه، مستلزم «فراگیر» و «پایداربودن» آن اســت. فراگیر بودن عدالت، نه تنها موجب دشمنی های
فراوان منفعت طلبان و ظالمان «کلان» میشود، بلکه از ناحیۀ کسانی هم که تحمل از دست دادن منافع «اندک» خود را ندارند، مورد عناد قرار میگیرد. عدالت تنها در صورت فراگیر بودن، پایدار خواهد ماند. اجرای عدالت در بخشی از امور، تنها به روشن شدن آدرس عدالت طلبان حقیقی می انجامد که نتیجۀ طبیعی آن، قرار گرفتن این عدالت طلبان در مقابل حملات ناجوانمردانۀ ظالمان خواهد بود؛ همان اتفاقی که در كربلا افتــاد. حادثۀ کربلا در حقیقت،انتقامی بود که از عدالت
علی(ع) گرفته شد.
🆔 @mahfa110
منطقه قرمز ۱۴
🔺دو تا بیمار بودن که اون قدر که من از حرفهای پرستارها متوجه شدم هر دوشون شبیه هم بودن به لحاظ میزان پیشرفت بیماری. اما رفتارهاشون با هم متفاوت بود.
🔺یکیشون ترسیده بود. هر چقدر هم دیگران تلاش میکردن ترسش کمتر بشه فایده نداشت. از ترس کل بخش رو روی سرش گذاشته بود. خیلی عذر میخوام اما دیدم که از ترس خودش رو خیس کرد. واقعا پرستارها و همه رو کلافه کرده بود.
🔺یه بیمار دیگه بود که حال او هم بد بود. فکر میکنم از اولی بدتر هم بود اینو از نوع حرفهای پرستارها میفهمیدم. ولی یک روحیه لات منشی داشت. پیرمرد بود. دکمه های پیرهنش رو باز میکرد تا آخر که راحت تر باشه.
🔺روی تخت هر طور میخواست میخوابید. پرستارها میگفتن دستگیره کنار تخت رو نخوابونید که موقع خواب از روی تخت نیفتید. این منو که میدید میگفت بخوابونش. میخواست راحت لم بده. من هم براش میخوابوندم ولی یک سره حواسم بود که نیفته. عمده کارهاش رو خودش انجام میداد ولو به سختی. خلاصه احساس میکردم با شجاعت مقابل بیماریش ایستاده.
🔺 عقل در تقابل با بیماری، مجاهدت و شجاعت و امید رو توصیه میکنه تا ترس و انفعال. ترس عاقلانه صرفا تبدیل به احتیاط و مراقبت میشه همین. بعدا دیدم ترسهای بیهوده مخصوص بیمارها هم نیست.
🔺طرف پرستار بود وسط درگیری بود اما واقعا ماجرا براش بزرگتر از حالت عادی بود. خودش با عوض شدن شیفت اومده بود و نمیدونست من شیفت قبل هم اینجا بودم جلوی چشمم تعداد فوتی های شیفت قبل رو چند برابر بیشتر به خودم میگفت. خواستم بگم خوب من هم اینجا بودم چرا دروغ میگی. دیدم طرف واقعا ترسیده. پشت همه حرفهاش ترس رو میشد دید.
🔺 در مقابل یکی بود یک هفته به خانواده اش سر نزده بود یک سره کار میکرد. روز اول با او مقابل شدم وقتی حرف میزد آروم میشدی از بس عاقل و شجاع و امیدوار بود. بعد دیدم تقریبا اکثر پرستارها اینطورین. این حال عادیشونه.
🔺خلاصه این روزها بعضی تحلیلها و اخبار و عکس العملها رو که میبینم یاد اون بیمار میافتم که خودش رو از ترس خیس کرده بود.
🆔 @mahfa110
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت101
نجوای حضرت علی علیه السلام:
اگر بمانم، به دشمن چه بگویم؟ که قبر فاطمه اینجاست؟!
نه میروم ولی:
نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ
یالَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرْات
پرندهی جانم زندانی این آشیان تن شده است، ای کاش جان نیز همراه این نالههای جگر سوز درمیآمد.
بعد از تو زندگی بیمعنی است، حیات بیروح است و دنیا خالی است و من فقط گریهام از این است که مبادا عمرم طولانی شود.
زندگیام ادامه بیاید.
فشار زندگی پس از تو بر من سنگین است و کسی که چنین باری بر دوش دلی دارد، روی خوشی نمیبیند. من چگونه ترا که پدر مهربانیهایم بودی فراموش کنم، انگار من شدهام مامور زنده کردن آنهمه غصههایم.
میان هر دو یار، روزی فرقتی هست، اما هیچ چیز به قدر جدایی تحملش مشکل نیست. هر چیز جز فراق، تحملش آسان است. اینکه من بلافاصله بعد از محمد، فاطمه را از دست دادهام، خود دلیل بر این است که دوستی دوام ندارد.
فاطمه جان! چطور بگویم؟ فراق تو سخت است، سختترین است، تاب آوردنی نیست.
تحمل کردنی نیست. کارم شده است گریه حسرت آمیز و شیون حزن انگیز، گریه برای دوستی که خود به بهترین راه پا گذاشت و مرا تنها گذاشت.
ای اشک همیشه ببار! ای چشم هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست، غم یکی دو روز نیست، غم جاودانه است.
دوستی که هیچکس جای او را در قلبم پر نمیکند، یاری که هیچ دیاری به قدر او عشقم را معطوف خود نمیکند، یاری که از پیش چشم و کنار جسم رفته است اما از درون قلبم هرگز.
فاطمه جان! عزیز دلم! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم، به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمیشنوم.
چه شده است ترا فاطمه جان که پاسخ نمیدهی؟ آیا سنت دوستی را فراموش کردهای؟
فاطمه جان! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمیکردی.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
⚫️اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
✍🏻 #به_قلم_سید_مهدی_شجاعی
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🆔 @mahfa110
#شکرانه_رضوی_۱۱۰۵
امروز آخرین شنبه سال ۱٣٩٨/۱٢/٢۴
پرودگار مهربانم،
امروز آخرین شنبه سال است و این روز را مانند یک غنچه ی ناگشوده با نام و یاد خودت آغاز می کنیم و تنها به لطف و مهر خودت امیدواریم که روزهای آینده مان را همچون گلی زیبا از این غنچه شکوفا کنی و عطر رضایت مندی و ایمان را بیش از پیش در زندگی مان احساس کنیم، تنها خودت می دانی چه پیشامدهای خوشی می تواند در انتظارمان باشد،
پس همه ما به تو امیدواریم.
روزگارانتان به رنگ خدا و برای خدا.
#خدایا_شکرت...
🆔 @mahfa110
#گوهرانه_رضوی_۱۱۰۵
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند:
لِکُلِّ شَیْءٍ أسَاسٌ وَأسَاسُ الإِسْلامِ حُبُّنا أهْلَ البَیْتِ؛
هر چیزی اساس و پایهای دارد و اساس اسلام، محبت ما اهل بیت است.
کافی، جلد ٢، صفحه ۴۵
🆔 @mahfa110
با توسل به امام عصر ارواحناه فداه برای رفع همّ و غم و گرفتاری دعا کنیم.
حضرت امام رضا علیهالسلام میفرمایند:
اذا نزلت بکم شدیده فاستعینوا بنا؛
🔹هرگاه برای شما پیشآمد دشواری روی داد از ما کمک و یاری بجویید.
📚 مستدرک الوسائل، جلد ۵، صفحه ۲۲۹
🆔 @mahfa110
منطقه قرمز ۱۵
🔻روز اول از مسوولین بیمارستان پرسیدم اگر بخوام چند شیفت پشت هم کار کنم، جایی هست برای استراحت؟ گفتند بله.
🔻اون روز از صبح تا شب تو بیمارستان بودم. واقعیتش نه تونستم چیزی بخورم نه آبی بنوشم. نمیدونم به خاطر صحنه های درد و رنج بیماران بود که میل به خوردن و نوشیدن نداشتم یا اینکه ترس از مبتلا شدن به ویروسی که تاثیرش رو میدیدم یا به دلیل گرمایی که به خاطر پوشیدن لباسها تحمل میکردم. آخرش یکی از پرستارها گفت اگه به خودت نرسی نمیتونی ادامه بدی ضعیف میشی. خلاصه شب تصمیم گرفتم برم توی استراحتگاهی که قولش رو گرفته بودم.
🔻آدرس اونجا رو پرسیدم گفتند اون طرف بیمارستانه. پشت درختها و باغچه ها. شب توی تاریکی هوا از بین درختها عبور کردم. رسیدم به یه ساختمان که ظاهرا اونجا رو هم تازه ساخته بودند کلینیک برای چه بیماری یادم نیست ولی هنوز استفاده نمیکردند.
🔻رفتم پیش نگهبان اون ساختمون. درها رو باز کرد. یه سالن خالی و تاریک که کسی توش نبود. در اتاق رو برام باز کرد اتاق خواب نبود شبیه مطب دکترها بود که توش تخت گذاشته بودند. یه اتاق کوچک بدون پنجره. مثل سلول انفرادی.
🔻نگهبان رفت. من موندم و یه اتاق وسط یه ساختمان خالی. پشت بیمارستان. روز اول، بعد از صحنه هایی که همه اش توی ذهنم رژه میرفتند. صحنه لبخند بیمارهایی که سخت نفس میکشیدند. پرستارهایی که با صبر و با عشق کار میکردند. صحنه های تلخ و شیرینی که با هم تماشا میکردم دلهای بیماران که به خاطر بیماری رقیق شده بود و به خدا نزدیک و دلهای پرستاران و خدمه که به خاطر جهادشان الهی شده بود ولی بی ادعا. نشستم رو به قبله....
🔻خدایا من اینجا چه میکنم. من باید توی کتابخونه باشم. سر کلاس باشم. پای مباحثه و کتاب و جزوه باشم. بین بیمارهای کرونایی، توی یه ساختمان خلوت و غریب خدایا این چه کلاس درسی است که مرا آورده ای؟
🔻 شاید باور نکنید اما در اون مکان غریب، احساس خوشی داشتم از این غربت و تنهایی از این خستگی و تشنگی و گرسنگی. از این خلوت...
🆔 @mahfa110