باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن با نور ایمان روشن است...!💔
#شهید_یحیی_سنوار
🌱بِسم رَب الشهداء الصدیقین🌱
🔸اطلاعیه جذب خادم الشهداء 🔸
🥀امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا
کمتر از شهادت نیست....
🔰کانون محفل شهدا در زمینه های زیر خادم الشهداء میپذیرد.
🔰واحد فرهنگی:
🗯ایده پردازی
📝طراحی و اجرای برنامه
📍فضا سازی
و.....
🔰واحد رسانه:
🎞فیلم برداری
📸عکاسی
💻تدوین
🎧پادکست شهدایی
و.....
🔰واحد انسانی :
🔎جذب و ثبت نام اعضا
🖇مدیریت کادر اجرایی
💡روابط عمومی
📌پشتیبانی
و.....
✅برادران و خواهران علاقه مند
به کار فرهنگی شهدایی می توانند
جهت فعالیت در کانون محفل شهدا
مشخصات و شاخه فعالیت خود را
به آیدی زیر ارسال بفرمایند :
@mahfel_15780
#محفل_شهدا
#خادمین_شهدا
#دانشگاه_با_رنگ_و_بوی_شهدا
#زنده_نگه_داشتن_یاد_شهدا
@mahfel_shohada_hsu
محفل شهدا
#قسمت_هفتم #شهيد_مهدي_زين_الدين لیلا چهل روزه شده بود که تازه او آمد . نصفه شب آمده بود رفته بو
#قسمت_هشتم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
بعد از این که او رفت . رفتم حرم و یک دل سیر گریه کردم . خیال می کردم تحویلم نگرفته است . خیال می کردم اصلاً مرا نمی خواهد . فکر می کردم اگر دلش می خواست می توانست مرا هم با خودش ببرد . دلم هوای اهواز و جنگ را کرده بود . انگار گریه و دعاهایم در حرم نتیجه داد . چون فردایش تلفن زد . صدایم از گریه گرفته بود . گفت " صدات خیلی ناجوره . فکر کنم هنوز از دست من عصبانی هستی ؟ " گفتم " نه . " هرچه گفت ، گفتم نه . آخرش گفتم " مگر خودتان چیزی بروز می دهید که حالا من بگویم ؟ " گفت " من برای کارم دلیل دارم " داشتیم عادت می کردیم که با هم حرف بزنیم . گفت " تنها وقتی که با خیال ناراحت از پیشت رفتم ، همان شب بود . فکر کردم که باید یک فکری به حال این وضعیت بکنم " احساساتی ترین جمله ای بود که تا به حال از دهان او شنیده بودم . ولی می دانستم این بار هم نشسته حساب و کتاب کرده . این عادت همیشه اش بود . این که یک کاغذ بردارد و جنبه های مثبت و منفی کاری را که می خواهد انجام بدهد تویش بنویسد . حالا هم مثبت هایش از منفی هایش بیشتر شده بود . به او حق می دادم . من دست و پایش را می گرفتم . اسیر خانه و زندگیش می کردم و او اصلاً آدم زندگی عادی نبود .
بهمن ماه ، لیلا سه ماهه بود که دوباره برگشتیم اهواز . سپاه در محله ی کوروش اهواز یک ساختمان برای سکونت بچه های لشکر علی بن ابی طالب گرفته بود . هر طبقه یک راه روی طولانی داشت که دو طرفش سوییت های محل زندگی زن و بچه بود که شوهرانشان مثل شوهر من سپاهی بودند . این جا نسبت به خانه ی قبلی مان این خوبی را داشت که دیگر تنها نبودم . همه ی زن های آن جا کم و بیش وضعی شبیه من داشتند . همه چشم به راه آمدن مردشان بودند و این ما را به هم نزدیک تر می کرد . هر هفته چند بار جلسه ی قرآن و دعا داشتیم . بعد از جلسه ها از خودمان و اوضاع و هر کداممان می گفتیم . وقتی می دیدیم جلوی در یک خانه یک جفت کفش اضافه شده می فهمیدیم که مرد آن خانه آمده . بعضی وقت ها هم می فهمیدیم خانمی دو اتاق آن طرف تر می نشست ، شوهرش شهید شده ."
🌸پايان قسمت هشتم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
@mahfel_shohada_hsu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
🌷 شهــــید یحیی النسوار:
صلح و مذاکره در کار نیست یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد، وسلام
#یحیی_سنوار
#شیر_فلسطین
@mahfel_shohada_hsu
شهید سیدمرتضی آوینی - @khadem_shohda.mp3
4.68M
🔷 در این روزهای سخت، چیزی بهتر از صدای سید مرتضی آوینی را مرحم دردهای شما سربازان جبهه حق ندیدیم.
🔸ترکیبی فوق العاده زیبا از همه صوتهای شهید آوینی
@mahfel_shohada_hsu
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهید صنیع خانی: شهادتم رازیست بین من و خدا و امام رضا(ع)
🔹️ محسن رضایی: شهید صنیع خانی میگفت، در مشهد شهادتم را از حضرت رضا(ع) گرفتم.
@mahfel_shohada_hsu