#خودشناسی ۷ 🌸💮قلب ما همان فطرت و روح خدایی ماست 🌺حاجیه خانم رستمی فر

🔹یه قاعده طلایی, وجود داره که اگر ... #نماز_خوب قسمت ۲ #نماز_اول_وقت

#زائر۷ رسیدیم به روستا مارو برد به خونه خودش گفت اینجا استراحت کنید تا حال رفیقتونم بهتر بشه بعد هرجا خواستید برید وقتی رسیدیم روستا نزدیک ظهر بود دعوت این جَوُن رو بعد از تعارفات قبول کردیم رفتیم داخل منزل آقا دهقان که حال خوبی نداشت تُو اتاق بردیم یه مُتَّکا زیر سرش گذاشتیم تا استراحت کنِ چند دقیقه بعد علی آقا همون جَونی که به ما کمک کرد با یه پیر مرد آمد به احترام بلند شدیم سلام کردیم پیرمرد با زبون محلی با ما صحبت می کرد ما هم با زبون محلی صحبت کردیم پیرمرد خوشحال گفت از خودمونید بعد گف چی شده گفتیم؛ ای آقا دهقان ما عضله پاش گرفته یه مقدار بی حال پیرمرد یه نگاه به دهقان کرد،خنده ای کرد و باهمون زبون محلی گفت؛ الان کاری کنم تا خود کربلا بُدؤ بعد نشست کنار آقا دهقان شروع به ماساژ دادن کرد چنان حرفه ای ماساژ می داد که نپرس نزدیک به نیم ساعت طول کشید عرق خودش که در امد عرق دهقان رو هم در آورد آخرای کار چنان پیچ و تابی می داد به دهقان که نگو خلاصه کارش که تموم شد گفت ان شاء الله فردا می تونه راحت راه بره، خوب اذان ظهر بود وضو گرفتیم نماز خوندیم بعد نماز آماده شدیم برای اینکه بریم مهران، علی آقا با یه سینی بزرگ امد گفتم؛ علی جان چرا شرمنده کردید گفت خواهش می کنم نهار تون بخورید شب هم همین جا در خدمتتان هستیم فردا تصمیم بگیرید ان شاء الله حال آقا دهقان هم بهتر میشه میرید کربلا... ادامه داستان با اسم زیارت نوشته میشه دوستان کپی حرام

#غم وشادی 💫قسمت(سی وهفتم) انتخاب درست🍂 #استاد حاجیه خانم رستمی فر ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

#خودشناسی ۸ 🍀🌺کمالات انسان به ۵ دسته تقسیم بندی میشود . 🌸حاجیه خانم رستمی فر ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

ای کشورهای خوابیده، بیدار شوید... انتشار این فیلم بر ذمه من و شماست❌❌❌ #طوفان_الاقصی ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

⭕️ شهدای حزب الله از ابتدای طوفان الاقصی #طوفان_الاقصی #فلسطین #الله_اکبر #بیمارستان_المعمدانی این شهیدان شیعه هستند ۰ ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

🎥اهمیت زمانی این روزها، به اندازه‌ی کل تاریخ بشریت است! ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

#زیارت1 شب تُو روستا موندیم چه شبی بعد از چندین سال برای اولین بار بود آسمون رو صافُ، پرستاره می دیدم و در یه آرامش خاصی بودم، خیره به آسمونُ ستاره ها بودم که آقا محمد یِهو از پشت سرم یه پِخ کرد من که تُو آسمون داشتم سیر می کردم با پِخ آقا محمد یِهو از جا پریدم. آقا محمد زد زیر خنده و گفت کجائی گفتم: جسمم اینجا و روحُ هواسم تُو آسمون بعد گفتم خدائی چه عظمتی داره آسمون و چه آرامشی داره و از این آرامش تُو تهرون ما محرومیم بعد گفتم؛ خوب فردا چه کاره ئیم آقا محمد گفت؛ حالا تا فردا صبح اگر دهقان حالش بهتر شد می ریم به سمت کربلا اگر نه اینکه با دهقان بر می گردیم. یه آه سردی کشیدمُ گفتم‌؛ یا امام حسین آقا جون تااینجا مارو آوردی خودت محبت کن ماروبه کربلات برسون راستش دلم شکست، زانوم بغل گرفتم یِهو بغضم ترکید شروع به گریه کردم. آقا محمد که کنارم بود، دستشُ گذاشت رو شونم گفت؛ ایشالله اگه قسمتمون باش می ریم کربلا بلندش بریم بخوابیم تا فردا خدا بزرگ... ادامه دارد کپی حرام

🔴 صحنه‌ای از شهادتین خواندن کودک فلسطینی برای برادرش 🔹حاکمان کشورهای مسلمان مخصوصان عرب‌ها بی شرفانی هستند که با دیدن این لحظه کاری نمی کنند‌ ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═