🌷امام صادق علیه السلام: ‌ در شگفتم از آنکه ترس بر او غلبه کرده است، و چرا به این ذکر پناه نمی‌برد: ‌ «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» ‌ 📗من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۸۰ ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—

🌷امام صادق علیه السلام: ‌ در شگفتم از کسی که اندوهگین است، و چرا به این ذکر پناه نمی‌برد: ‌ «لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» ‌ ‌📗من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۸۰ ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—

#غم و شادی 💫 قسمت (بیست ودوم ) آیا می خواهیم به درجه امام برسیم؟🍂 #استاد حاجیه خانم رستمی فر ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—

『 🔹 چگونه دل امام زمان (ارواحنا فداه) را بیشتر به خودمان جلب کنیم ؟ #استاد_عالی ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—

🌹چند دقیقه پای صحبتهای با ارزش شهید سرافراز سردار خادم صادق بنشینیم.... سخنان این شهید بسیار عجیب و تاریخی و سازنده است. حتما ببینید ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

#خدابهترمیدونه4 رضا وخانوادشم اومده بودن همه درحال بگو بخندبودن اما من همش تو فکرحرفای الهه بودم همش منتظر بودم رضا و خونواده‌اش حرفی بزنن و چیزی بگن اما اون شب هیشکی هیچی از حرف‌های الهه نگفت تا آخر شب همش گفتیم و خندیدیم بعدشم هرکی رفت خونه خودش و ما موندیم خونه عمه اقدس قرار بود دو هفته شهرستان بمونیم اون شبم عمه اقدس به مامانم گفت نسرین جان بیا پیش من بخواب تا اینو ازعمه شنیدم شستم خبردار شد که عمه می‌خواد اول با مامانم در میون بزاره زور زدم زهراو الهه رو پیش خودم نگه داشتم برقا رو خاموش کردیم ما سه تا تواتاق بودیم داشتم جامو مرتب میکردم که زهرا گفت داری چی کار میکنی چقدر توبیخیالی.... ادامه دارد کپی حرام

✨ 🔹 فرج و گشایش... 🔹امام عصر (عجل‌الله‌فرجه) از طريق محمد بن عثمان دومين وکيل خويش در زمان غيبت صغری، خطاب به همه ى شيعيان فرمودند: "براي تعجيل در فرج بسيار دعا کنيد که همانا فرج و گشايش شما در آن است." 🔸در اين سخن دو نکته مهم وجود دارد: ✅۱- کثرت دعا يعنى به دعاى کم و در زمان محدود اکتفا نشود. آرى منتظران واقعى حضرتش از چشم انتظاری خسته نمى شوند و هرگز از تمنّای فرج ملول نمی گردند. ✅۲- فرج و گشايش در همه‌ی امور ما (اُخروی و دنيوی) تنها و تنها به فرج و ظهور امام وابسته است. 📚برگرفته از کتاب آشتی با امام زمان

السلام علیک یا ابا عبدالله ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═

#خدابهترمیدونه5 خلاصه اون دو هفته گذشت با شیطنت ما سه تا رضا اینا اومدن خواستگاری با هم عقد کردیم قرار مدار عروسی رو گذاشتیم برای عید روزا می‌گذشت خیلی روزای خوبی بود وقتی هم اومدیم شهر رضا باهامون اومد بعد یکی دو روز برگشت شهرستان تند تند میومد بهم سر می‌زد عید عروسی گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگیمون رضا تو شهر کار پیدا کرده بود و اومده بود تو شهر پیش مامانم اینایه خونه نقلی اجاره کردیم زندگیمو شروع کردیم زندگی خیلی خوبی داشتیم تا اینکه تصمیم گرفتیم بچه‌دار بشیم اما مثل اینکه خدا نمی‌خواست به ما بچه بده بعد از ۵ ۶ ماه رفتیم دکتر. دکتر گفت حالا تا یک سال زمان هست انشالله که باردار میشی گذشت یک سال شد من خیلی غصه می‌خوردم و ناراحت بودم اما رضا می‌گفت خودت برام مهمی اینا اصلاً مهم نیست ادامه دارد کپی حرام