eitaa logo
محفل امام رضایی ها
3.1هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲🏻🌱 🌿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕊 🍃🌸اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَ بَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّماَّءُ و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ🍃🌸 ‌ ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری اَلصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃 📷 حورا حسن ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌧 به وقتِ بارون اردیبهشتی حرم...😍 ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
خیانت سر دو راهی گیر کرده بودم نمی دونستم به کارم ادامه بدم یا نه احساس میکردم که با کار کردن من و خرجی خونه رو دادن حمید داره بی مسئولیت میشه، باید کارم رو میکذاشتمدکنار ولی الان که در مورد خرید باهم بخثمون شده بود وقتش نبود، مشیریم مریم خانم که خونه‌ش روضه ماهانه مینداخت زنگ زد که بیا روضه، منم رفتم، یه حاج خانمی هم با دخترش که از همسایه های مریم خانم بود میومدن روضه، حاج خانم اومد کنار من نشست و گفت دخترم خیلی از اخلاق شما خوشش اومده و همیشه تو خونه ازتون تعریف می‌کنه، دو سال پیش شوهرش از شوهرش جدا شده، الان یه خواستگار براش اومده از همه لحاظ خوبه فقط زن داره، منم هرچی به دخترم میگم حرف تو گوشش نمیره، شما یه خورده باهاش صحبت کن شاید حرف شما رو قبول کنه، گفتم باشه، سر صحبت رو با نسترن دختر حاج خانم باز کردم، ولی هر چی بهش گفتم که این کار عاقبت نداره، به گوشش نرفت، گفت این شب جمعه میخواد رسماً بیاید خونمون خواستگاریم، گفتم زن اولش خبر داره، گفت نه نمی دونه... ادامه دارد... کپی حرام
🌸عاقبت فرزندی که تصمیم بر سقطش داشتند. ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
این دو شلوار را دشمن پاره کرده؛ یکی در جنگ نرم (فرهنگی) و دیگری در جنگ سخت (نظامی) یکی قهرمان عزت و جوانمردی و دیگری قربانی ضعف و خودباختگی! ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
🌷 آیت‌الله (ره): تا رابطه‌ی ما با ولی‌امر؛ (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطه‌ی ما با ولی‌امر(عج) هم در است. 📚فیضی از ورای سکوت، ص ۶۵ ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
شهر با شماها خیلی قشنگتره 💚🌱 ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
خیانت حاج خانم بهم گفت، فاطمه خانم ما اینجا کسی رو نداریم غریب هستیم، ایکاش شب جمعه شما هم بیاید، گفتم چه ساعتی، گفت پنج بعد از ظهر، قبول کردم، وقتی اومدم خونه یادم رفت به حمید بگم قراره برم خونه کسی، فرداش هم بهش زنگ زدم گوشی رو برنداشت، مدتی هم بود که مثل گذشته مرتب عصرها خونه برای استراحت نمیومد، می‌گفت بخشی از پول خونه رو قرض گرفتم، قسط وامها هم هست باید کار کنم و می‌رفت مسافر کشی... واقعیتش من به این دلیل میخواستم برم تو مجلس خواستگاری این دختر، که یه جوری آدرس خونه این مرد رو پیدا کنم و همسر اولش رو از کار شوهرش آگاه کنم، وگرنه من حالم از این زن‌هایی که وارد زندگی کسی میشن و از مردهای بی وجدان و بی وفا که بدون دلیل و فقط برای هوسرانی زن دوم میگیرن بهم میخوره، اونروز آماده شدم و رفتم، ساعت پنج زنگ در خونه حاج خانم رو زدن، آیفون رو زدن، من از پنجره آشپزخونه تو حیاط رو نگاه کردم دیدم... ادامه دارد... کپی حرام
خیانت حاج خانم بهم گفت، فاطمه خانم ما اینجا کسی رو نداریم غریب هستیم، ایکاش شب جمعه شما هم بیاید، گفتم چه ساعتی، گفت پنج بعد از ظهر، قبول کردم، وقتی اومدم خونه یادم رفت به حمید بگم قراره برم خونه کسی، فرداش هم بهش زنگ زدم گوشی رو برنداشت، مدتی هم بود که مثل گذشته مرتب عصرها خونه برای استراحت نمیومد، می‌گفت بخشی از پول خونه رو قرض گرفتم، قسط وامها هم هست باید کار کنم و می‌رفت مسافر کشی... واقعیتش من به این دلیل میخواستم برم تو مجلس خواستگاری این دختر، که یه جوری آدرس خونه این مرد رو پیدا کنم و همسر اولش رو از کار شوهرش آگاه کنم، وگرنه من حالم از این زن‌هایی که وارد زندگی کسی میشن و از مردهای بی وجدان و بی وفا که بدون دلیل و فقط برای هوسرانی زن دوم میگیرن بهم میخوره، اونروز آماده شدم و رفتم، ساعت پنج زنگ در خونه حاج خانم رو زدن، آیفون رو زدن، من از پنجره آشپزخونه تو حیاط رو نگاه کردم دیدم... ادامه دارد... کپی حرام
حسین جان گر تو یادم نکنی میمیرم...💔 ╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═ @mahfeleemamreza ╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
خیانت حمید با همون لباسهای که تازه برای خودش خریده بود، شیک و مرتب یه دسته گل خیلی قشنگ هم دستش، با خواهر شوهرم اومدن تو حیاط، دنیا دور سرم چرخید، چشم هام سیاهی رفت، چی دارم میبینم واقعا حمید اومده خواستگاری مریم، یه لحظه به خودم گفتم، شاید حمید واسطه این ازدواج باشه، زود قضاوت نکنم، مریم هم یه لباس پوشیده تنش کرده بود و یه روسری سرش، خوشحال کنار در ورودی هال ایستاده، حمید وارد خونه شد، با مریم احوالپرسی گرمی کرد و دسته گل رو داد دست مریم، با خواهر شوهرم نشستن روی مبل، از این همه نامردی حمید واقعا مونده بودم، قلبم داشت از سینه‌م در میومد، اصلا قدرت فکر کردن که الان باید چیکار کنم رو نداشتم، وارد هال شدم، رو به روی حمید ایستادم و زل زدم بهش، تا حمید چشمش افتاد به من رنگ از روش پرید شد مثل گچ دیوار سفید شد، خواهر شوهرم که اصلا فکرش رو نمی‌کرد من اونجا باشم، از جاش بلند شد، محکم زد پشت دستش و به تِتِه پِتِه افتادو گفت: ای وااای فاطمه جان تو اینجایی... ادامه دارد... کپی حرام