میخواهم بهانہی "حـسـیـن" را بگیرم...
شاید شبیه دخترڪی ڪه بهانہی پدر را میگیرد...
میدانم دستم را گرفتہای
من هم گاه گاهی با لجاجت دستانم را از دستان ِ پر مهرت بیرون ڪشیدهام...
خلاصہ همہ جوره هوای من ِ حواس پرت از خودت را داشتہای
اما "مـــــن"
چقدر بہ "تــــو" بیتوجہ بودهام...
اما امشب میخواهم بگویم:
آقا!
بہ ڪودڪانههای دختر ِ سہ سالہات، رفتار های ڪودڪانہهای مرا ببخش...
از امشب میخواهم رفیقم باشی!
میخواهم "تــــو" را در همہ جای زندگیام ببینم...
مثل دخترت ڪہ از ڪوفہ تا شام، در خواب و بیداری تو را میدید و ڪودڪانہهایش را واگویه میڪرد...
اللهم عجل لولیک الفرج
و العافیه و النصر
و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه
و شیعته و المستشهدین بین یدیه
اللهم احفظ قائدنا الخامنهای
و ثبت اقدامنا علی حب الحسین♥️