#خاطرات_تعطیلات_کرونا
قسمت پنجم
🌤روزهای مسابقه می گذشت والبته با تفاوت هایی که نشان از تفاوت های فردی ونیز تفاوت سن بود.
🔅روزهای جالب وبه یادماندنی بود برای همه
✨روزمسابقه فاطمه :
فاطمه ظهر از خستگی لپاش قرمز شده بود، میگفت از بس راه رفتم کف پاهام درد میکته،😬
برعکس مهدی که با خستگی مدام میگفت خودم میتونم اما فاطمه 60 بار موقع شستن ظرف ها درخواست کمک کرد،
اجازه ندادن وگفتن مسابقه است
حالا زوده براظرفای شب بهش کمک میکنیم
دیگه داشت اشکش درمی اومد😭
🌹فاطمه شاهکار کرده بود هم سوپ وهم فسنجان برا ناهار درست کرده بود... با کمک راهنمایی های تلفنی مامان جون
و برا شام تخم مرغ جوشانده وسیب زمینی آماده کرد...
کلی بازی بامزه آماده کرده بود که بعداز ظهر همگی دورهم بازی کردیم
برا شگفتانه هم یه کلیپ از عکسای خانوادگی درست کرده بود که کلی برا همه تجدید خاطره بود
وبالاخره با زیارت عاشورای دست جمعی وباز هم مداحی دلنشین مهدی
روز مسابقه فاطمه به پایان رسید
روزمسابقه فاطمه دواتفاق بامزه رو شاهد بودم
🔸اول اینکه دیدم موقع خرد کردن پیاز برای غذا از عینک شنا استفاده میکرد تا چشماش نسوزه😎
🔸دوم اینکه دیدم گوشی تلفن رو روقابلمه خورشت نگه داشته ازش سوال کردم چکار داری میکنی گفت ترسیدم غذام کم بیاد زنگ زدم مامان جون بهش دعا بخونه تا برکت بگیره غذا👌
بچه ها حسابی از مامان جون کمک گرفته بودند، برای همین غذاشون عالی شده بود🍡
🔸سومین نکته جالب این بود که ظرف ها رو فاطمه میشست ومهدی خشک میکرد
خیلی خسته شدی یه کم کمکت کنم...
زباله هارو هم من برات میبرم،..
🔸نکته دیگه اینکه وقتی از آسیاب برقی برا خردکردن گردو استفاده کرد، اونو تمیز کرد، با دستمال وسیمش رو دورش پیچید و گذاشت سرجاش، از این دقت خیلی خوشم اومد👏
🔸یه نکته جالب دیگه این که برنج های ته بشقاب و سفره رو نگه داشت برا پرنده ها....
ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
چینیا یه ویروس جدید دیگه دادن بیرون که از موش منتقل شده به انسان، ظاهر رقابتی مبنی بر «کی میتونه انسان رو بفنا بده» بین حیوونا شکل گرفته😂
من از روزی میترسم که خر وارد رقابت بشه.😜
مهگل پاتوق دختران فرهیخته
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_چهلونهم
《 خداحافظ زینب 》
🖇تازه میفهمیدم چرا علی گفت … من تنها کسی هستم که میتونه زینب رو به رفتن راضی کنه … اشک توی چشمهام حلقه زد … پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال … 😢
🔹دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم …
– بیانصاف … خودت از پس دخترت برنیومدی … من رو انداختی جلو؟ … چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمیخواد بره❓ …
🍀 برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره … دنبالش راه افتادم سمت دستشویی … پشت در ایستادم تا اومد بیرون…زل زدم توی چشمهاش … با حالت ملتمسانهای بهم نگاه کرد… التماس میکرد حرفت رو نگو … چشمهام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم … 😑
🔸یادته ۹ سالت بود تب کردی …
سرش رو انداخت پایین … منتظر جوابش نشدم …
– پدرت چه شرطی گذاشت؟ … هر چی من میگم، میگی چشم …
💠التماس چشمهاش بیشتر شد … گریهاش گرفته بود …
– خوب پس نگو … هیچی نگو … حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه …
▫️پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود … برو زینب جان … حرف پدرت رو گوش کن … علی گفت باید بری …
💢و صورتم رو چرخوندم … قطرات اشک از چشمم فرو ریخت… نمیخواستم زینب اشکم رو ببینه …
🍃تمام مقدمات سفر رو مأمور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد … براش یه خونه مبله گرفتن … حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش میکنیم … هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود …
🛩پای پرواز … به زحمت جلوی خودم رو گرفتم … نمیخواستم دلش بلرزه … با بلند شدن پرواز، اشکهای من بیوقفه سرازیر شد … تمام چادر و مقنعهام خیس شده بود … 😭😭
بچه ها، حریف آرام کردن من نمیشدن …
🔴 (شخصیت اصلی این داستان … سرکار خانم … دکتر سیده زینب حسینی هستند … شخصی که از این به بعد، داستان رو از چشم ایشون مطالعه خواهید کرد …)
✍ ادامه دارد ...
مه گل پاتوق دختران فرهيخته
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
🏡 خانه م در دارد
⛩ و وجودم دژ
🔲 دیوار بلندی دارم که راهزن را از هوس دزدی مایوس می سازد
🔐 پشت در قلبم قفلی زده م از حیا
💪 و شاه کلیدش را سپرده م به تقوا
👸 ملکه ای مهربانم که مالک ملک خویشم
🤴 این ملک را به شاهزاده ای خواهم سپرد که مرد دریاها باشد ...
من دختر ایران زمینم🥇🥇🥇
#تولیدی
مه گل پاتوق دختران فرهیخته🌿
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
برای این #پیتزافوری یه تیکه سینه مرغ رو با پیاز و فلفل و نمک پختم و ریش ریش کردم.
کوکتل و قارچ رو هر کدام رو جداگانه تو ماهیتابه بدون روغن تفت دادم .
ته سینی رو یکم روغن زیتون زدم و نونای تست رو ته سینی چیدم . روی نون رو یکم سس قرمز زدم پنیر پیتزا ریختم . سینه مرغ . فلفل دلمه قارچ و کوکتل و در اخر باز پنیر پیتزا و زیتون سیاه. گذاشتم داخل فر از پیش گرم شده با حرارت ۱۹۰ به مدت ده دقیقه الی ۱۵ دقیقه.( زیاد نمونه خشک میشه. البته بستگی به تازه بودن نونتون هم داره)
🦋مه گل پاتوق دختران فرهیخته🦋
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای فرج مولا صاحب الزمان
مه گل پاتوق دختران فرهیخته
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f