eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃 رزق واقعي! زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی ، خداوند صبری به تو می دهد که با استقامت این مشکل را پشت سر بگذاری . این صبر ، رزق است. زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهی. این فرصت نیکی کردن ، رزق است. زمانی که خواب هستی سپس ناگهان به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می شوی و نماز می خوانی رزق است چون خیلی ها حتی با زنگ هم بیدار نمی شوند . گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد ، ناگهان به خود می آیی و نمازت را با با تمرکز می خوانی. این لحظه ، رزق است. 🍃🌺رزق واقعی این است.رزق خوبی ها ؛ نه ماشین ، نه درآمد .اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش می دهد. اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.💗🌿 بزرگترین رزق، داشتن قلبی است که سرشار از عشق و معرفت خداوند باشد. و مردم را با رفتار و خوبی هایش به خداوند برساند 💗🌿 🦋مه گل پاتوق دختران فرهیخته🦋 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
1.mp3
8.95M
#بشنويد نمايشنامه پايى كه جا ماند...😊😉 قسمت اول...جلد دوم مدت زمان: 24:51 مه گل پاتوق دختران فرهیخته https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
🌟ستاره را گفتم : کجاست مقصد 🌟 این کهکشان سرگشته؟؟ کجا به آب رسد تشنه با فریب سراب ؟؟ 🌟ستاره گفت که : خاموش لحظه را دریاب 🌟شب بخیر https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋🦋
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود فراوان... صبحبتون پر نشاط و ماندگار...😊😉 مه گل پاتوق دختران فرهیخته https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تلنگر_مثبت معجزه ها درونی هستند، به درون خویش سفر کن تا جادوی زندگی خود را خلق کنی، درونت قلمروی از آرامش هست که می تواند همۀ نیک بختی هایی که خواهان آنهایی را خلق کند. https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° حس کردم رو خودش کنترلی نداره داشت از عصبانیت آتیش میگرفت لیوان آب و از دستم گرفت و رو سرش خالی کرد صدامون ‌توجه ادمای اطرافمونو جلب کرده بود مصطفی ای که یه روز یه حامی قوی بود الان مثه یه بچه دوساله ضعیف و بی دفاع شده بود سرش و با دستاش گرفت چیزی از غرورش نمونده بود اولین بار بود صدای هق هق یه مرد و میشنیدم قلبم هزار تیکه شده بود دلم میخواست میتونستم برم کنار داداشم بشینم روموهای خیسش دست بکشم و بگم که همچی درست میشه! برای هزارمین بار تو دلم گفتم کاش مَنی وجود نداشت اونقدر گریه کردیم که اشکامون خشک شد دیگه جون داد و فریاد براش نمونده بود سکوت کرده بود یه سکوتی که تلخ تر از زهرمار بود کاش میزد تو گوشم و ساکت نمیشد! سکوتش از هرچیزی برام دردناک تر بود حق با مصطفی بود باید جلوی دلم رو میگرفتم نباید اینجوری میشد هرچی بود من باعثش بودم وبایدبخاطرش تاوان میدادم مصطفی برای زجر کش کردنم راه خوبی و انتخاب کرده بود شاید میخواست بیشتر آتیشم بزنه و دلش و آروم کنه لبخند تلخی زد و جعبه ای و از جیبش در آورد آه پر دردی کشید و گفت خیال میکردم بهم میگی شرایط روحی خوبی نداشتی فشار درسا روت بود،یا هزار چیز دیگه و بهونه میکردی ومیگفتی از این به بعد همون فاطمه سابق میشی پدرم در اومد تا چیزی و برات پیدا کنم که قبلنا گفته بودی ازش خوشت میاد در جعبه رو باز کرد دلم میخواست همون لحظه بمیرم ! یه حلقه ظریف و نگین کاری تو جعبه میدرخشید حس کردم واسه نفس کشیدن هوا کم آوردم هرچی سعی کردم هوای اطرافم و جمع کنم و به ریه هام بکشم نمیشد فقط یه صدای بدی و تولید میکرد احساس شرمندگی میکردم سرم و پایین گرفتم نگام افتاد به غذای دست نخوردمون مصطفی بلند شد و رفت تا پول غذارو حساب کنه چند دقیقه بعد با چندتا ظرف یه بار مصرف برگشت غذاها رو ریخت تو ظرف و گذاشتشون تو نایلون و منتظر به من نگاه کرد اومدم پایین و دنبالش رفتم نشستیم تو ماشین نایلون رو گذاشت رو پام و گفت: +رفتی خونه تا تهش و بخور حالت خوب نیست دوباره اشکای داغم چشمامو سوزوندنبا اینکه حال خودش داغون بود بازم حواسش به من بود دیگه چیزی نگفت و نگفتم دلم اتاقم و میخواست میخواستم پناه ببرم به تخت خوابم وقتی رسیدیم دم خونه بدون نگاه کردن بهم گفت خداحافظ یخورده نشستم در ماشین و باز کردم و آروم گفتم _ببخش منو میدونم توقع بیجاییه ولی چیزی برای ادامه جمله ام پیدا نکردم و با یه خداحافظ از ماشین دور شدم از صدای ساییده شدن لاستیک ماشین با آسفالت کوچه فهمیدم مصطفی رفت سرم و انداختم پایین و در و باز کردم آرزو میکردم کسی رو نبینم خداروشکر ندیدم مستقیم رفتم تو اتاق و در و بستم سریع لباسام رو عوض کردم و نشستم کنج اتاقم عذاب وجدان مثه موریانه افتاده بود به جون تک تک سلولام بخاطر خودم یه دلی و شکسته بودم اونجوری که باید نمی تونستم درکش کنم ولی میدونستم باهاش چیکار کردم یاد پست محمد افتادم انقدر متنش و خونده بودم‌که حفظ شدم گفته بود شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند از بیرون همه چیز روبه راه است اما هر نفسی که میکشی دردی ست که میکشی همش با خودم میگفتم کاش از من بدش بیاد مامانم چند بار در زد وقتی چیزی نگفتم خیال کرد خوابم و رفت هرکاری کردم خوابم نبرد بہ قلمِ🖊 💙و 💚 . https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
ﺯﯾﻦ ﭘﺲ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ "خخخخخ" ﺍﺯ ﮐﻠﻤﺎﺕ جدید ﺯﯾﺮ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ: ﻣﺎﺥ: ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ! ﺗﺎﺥ: ﺗﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ! ﺑﺸﺎﺥ: ﺑـﯿﻬﻮﺵ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ! ﭘﺸﺎﺥ: ﭘﺨﺶ ﺷﺪﻡ ﺍﺯﺧﻨﺪﻩ! ﭘﺸﮑﺎﺥ: ﭘﻬﻦ ﺷﺪﻡ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ! روابط عمومی فرهنگ و ادبیات‌ فضای مجازی 😂😂 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش سلام دوستای مهربونم 😍😍 یه آموزش شیک و بامزه براتون آوردم 👌👌 🎁 آموزش جعبه 🎁