#رمان_داستانی_پازل
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_وهشتم
اینقدر قلبم با شدت می تپید که احساس کردم الان از توی قفسه ی سینه ام میزنه بیرون!
درست مثل لحظه ای که بهم گفتن محمد کاظم مفقود شده!
با لکنت صدام باز شد...
صدایی که از ته گلوم به سختی می اومد!
م... محمد... م... محمد کاظم تویی!!!
با نفس های بریده... بریده ... با دیدن مردی که جلوم بود آروم سر خوردم و نشستمکنار کابینت!
یعنی این مرد محمد کاظم منه!
پس چرا این شکلیه!
نشست کنارم آروم دستش رو کشید روی سرم و گفت: رضوان عزیزم خانم خوبم خوبی؟
دست خودم نبود شروع کردم بلند بلند گریه کردن...
که سریع دستش رو گذاشت روی دهنمو گفت: مگه مبینا خواب نیست بعد ادامه داد: میدونم سختی کشیدی، میدونم بی خبری اذیتت کرده ولی الان من اینجام پس جان من گریه نکن!
با سر اشاره کردم گفتم: باشه
دستش رو برداشت صدای هق هق گریه ام که توی گلومخفه می شد رو نمی تونستمکاری کنم
بلند شد یه لیوان آب بهم داد...
یه جرعه آب رو که خوردم کمی حالم بهتر شد نگاهش کردم و گفتم: محمد کاظم چرا این شکلی شدی؟ چکار کردی با خودت آخه!؟
لبخند نشست روی صورت نحیفش!
گفت: حالا تعریف می کنم برات ، تو خوبی الان؟
با سر تایید کردم خوبم دستم رو گرفت و دوتایی رفتیم نشستیم روی مبل...
من سکوت کرده بودم و منتظر بودم حرف بزنه
اما محمد کاظم هم سکوت کرده بود لحظه ای گذشت شروع کرد گفتن: ظاهرا قبل از رسیدن به مقر اصلیمون، شخصی که قرار بود اطلاعاتی بهمون بده نفوذی بوده و مجبور شدیم وارد عملیات بشیم و وسط همین ماجرا یکی از رفیقاشون شهید شده و در نهایت خودش و یه نفر دیگه از اون موقعیت عقب نشینی کردن !
و برای اینکه ردی ازشون باقی نمونه تا گیر نیفتن، هیچ فردی ازشون خبر نداشته تا به یه جای امن برسن!
تنها چیزهایی که بهم گفت همین ها بود!
گفتم: پس چرا صورتت این شکلی شده چرا وضعت اینطوریه!
سرش رو کج کرد و گفت: خانمم دارم میگم عملیات کردیم وسط عملیاتم نقل و نبات که نمیدن حالا یه چند تا خراش هم افتاده روی صورت من، چیزی نیست که!
متعجب نگاهش کردم و با بغض گفتم به این صورت میگی چند تا خراش!
بعد یکدفعه یاد شهیدی که اسمش مفقود بود افتادم و گفتم محمد کاظم رفیقتون که شهید شده بود، کی بود؟
نفس عمیقی کشید...
اشک توی چشمهاش حلقه زد اما پلک نزد که اشکش نریزه این حالتش من رو یاد خانم علی انداخت!
بعد از لحظاتی باتامل گفت: علی...
چیزی ازش نموند وسط آتیش سوخت...
نگاهش رو ازم گرفت و با یه حسرتی ادامه داد:
رضوان آخ رضوان کاش من جای اون بودم کاش...
علی... علی...
نمی خواست اشکهاش رو ببینم...
بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه یه خورده خودم رو معطل کردم، چقدر توی اون لحظات دلم برای خانم علی سوخت اما نه! اون صبورتر از این دلسوزیها بود، دلم باید به حال خودم می سوخت که چقدر هنوز ضعیفم!
چند دقیقه ای که گذشت یه لیوان شربت براش آوردم...
نگاهم که دوباره به صورتش می افته احساس می کنم چقدر دیدن صورتش با این همه زخم برام سخته!
به روی خودم نمیارم لیوان رو میدم دستش..
محمد کاظم لیوان رو ازم که گرفت تشکر کرد اما حرفی زد که واقعا باورم نمیشد توی همچین موقعیتی بعد از برگشتن به این سختی برگرده بهم بگه که:...
ادامه دارد:....
نویسنده: #سیده_زهرا_بهادر
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
هدایت شده از یا مهدی ادرکنی
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
هدایت شده از یه صلوات بفرست فرستادی؟😐
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
هدایت شده از عباس یوسفی
سلام
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
هدایت شده از متین یوسفی
سلام متین یوسفی از شیراز
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
هدایت شده از رضوان اکبری
سلام
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
هدایت شده از سمیه اکبری
سلام
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
سمیه اکبری
هدایت شده از مهسا علی زاده
بنظرم از هرکدام نصف بخورد میشود یه قرص سفید و یه قرص قرمز
هدایت شده از fariba
سلام جواب چیستان : مرد چشم هایش کوراست به همان روشی که همیشه قرص هایش را خورده ، میخورد برایش هم فرقی نمیکنه توی خونه باشد یا یه جزیره دورافتاده
هدایت شده از یا مهدی : )
سلام
هر قرص رو نصف می کنه و نصفش رو می خوره ، این طوره از هر رنگ ، یک قرص خورده
هدایت شده از .
پاسخ معما:
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز
هدایت شده از وجودم حرم
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
هدایت شده از محمدحسین
سلام.جواب تست هوش=
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز (محمدحسین شعله)
هدایت شده از سجاد
سلام.جواب تست هوش=
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز
(اکبرمحمودپور)
هدایت شده از صدیقه
سلام.جواب تست هوش=
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز.
(صدیقه عنایتی مورنانی)
هدایت شده از R A
سلام.
جواب تست هوش:
باید چهار قرص را نصف کند و از هر کدام یک نصفه بخورد که در این حالت دو قرص نصفه ی سفید و دو قرص نصفه ی قرمز خورده که در مجموع می شود یک قرص سفید و یک قرص قرمز
(رسوال اثناعشری)