eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
📚لگد مکروه! "شیخ رجبعلی خیاط" تعریف میکند: اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت. بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند. ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود. به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود...!؟ در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی! گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم... گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...! ┏━━━🌺🍃💐🍃🌺━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 ┗ 🌺🍃💐🍃🌺━━━┛
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣8⃣ با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم. گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو که کلید داری. چرا در می زنی؟!» می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی.» می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!» آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!» می گفتم: « فعلاً نه.» خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد. اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم. می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.» موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!» کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد. ادامه دارد...✒️ 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣8⃣ به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود. گفتم: «نه. برو به سلامت. حالا زود است.» اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم. مشغول انجام دادن کارهای روزانه ام شدم؛ اما خوب که نشدم هیچ، دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود. با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم. از سرما می لرزیدم. حوری یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زن برادرم، خدیجه. بعد زیر بغلم را گرفت و با هم برگشتیم خانه خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود، کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیر کرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد. دلم می خواست کسی صمد را خبر کند. به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم می رسید. تا صدای در می آمد، می گفتم: «حتماً صمد است. صمد آمده.» درد به سراغم آمده بود. چقدر دلم می خواست صمد را صدا بزنم، اما خجالت می کشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد، یک لحظه قیافه صمد از جلوی چشم هایم محو نشد. صدای گریه بچه را که شنیدم، گریه ام گرفت. صمد! چی می شد کمی دیرتر می رفتی؟ چی می شد کنارم باشی؟! پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود. ادامه دارد...✒️ 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت نود و هشتم ( وصیت نامه ) عارف و سالک الی الله شهید احمد علی نیری بنا به توصیه بزرگان دین چند سطری را به عنوان وصیت نامه از خود به یادگار گذاشته است. درباره وصیت ایشان ذکر این نکته خالی از لطف نیست که ایشان با اینکه سه ماه در مناطق مختلف عملیاتی حضور داشتند اما فقط چند ساعت قبل از شهادت مشغول به نگارش وصیتنامه می شوند! ایشان در مقدمه وصیت خود پس از حمد پروردگار واقرار به شهادتین، با این آیه وصیت خود را آغاز میکند: الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...والذین کفرو اولیاءهم الطاغوت...یخرجونهم من النور الی الظلمات...اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون پس از عرض سلام وتهیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا و ائمه معصومین بالاخص حضرت بقیة الله ارواحنا له الفداء چند سطری به عنوان سنتی از رسول اکرم که ان شاءالله تعالی تذکری برای ما و برایم باشد مینویسم.ان شاءالله باقیات و صالحاتی برایم باشد. شکر پروردگار عالمیان که ما را بر انگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد. و رسولان متعددی بلاخص رسول اکرم و ائمه معصومین را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم ره گشای خوبی در این جهان باشیم در مقابل شیاطین. خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در دنیا و عمل میکنند به وظایف خود،به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه ولذت درعبادت و خشوع قلب.! کسی به آن می‌رسد که مراقبت های سختی بر اعمال و گفتار خود داشته باشد. قرآن،قرآن را فراموش نکنید.بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید. رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کنید. ان شاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید!والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین احمد علی نیری 64/11/26 پ.ن تاریخ شهادت ایشان 64/11/27 است یعنی وصیتنامه روز قبل از شهادت نوشته شده و این یعنی که ایشان از شهادت خود باخبر بودند. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) اللهم عجل لولیک الفرج اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🕊🌹 🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام صبح زیبـاتـون بخیر🌼🍃 امـیدوارم در این روز زیبـا 🌼🍃 روزگارتون پراز عشق و امیـد.. دنیاتون پر از محبت و دوستی🌼🍃 رزقتون پر از خیر و برکـت لحظه هاتون پراز شور و شادی عـشق هاتـون پـراز صفا و پاکی 🌼🍃 و زندگیتون پراز آرامش و موففیت باشه ان شاءالله سه شنبه تون پراز خیر و خوبی 🌼🍃 ┏━━━🌺🍃💐🍃🌺━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 ┗━━🌺🍃💐🍃🌺━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا