.
اون شاهد صحنههایی بود که هیچ
کودکی نباید شاهدشون باشه؛ سربازا
با وحشیگری وارد خونهشون شده بودن،
وسایلشون رو به غارت برده و پدربزرگش
رو با خودشون برده بودن.😭
.
پسرک به مرور بزرگتر میشد و شاهد
اتفاقات بزرگتر و هولناکتری بود:
🔹جدایی اجباری از دوستا و همسایهها
🔸تبعید به اردوگاههای مرگ
🔹دیدن صحنههای تلخی که قرار بود
عمری تو ذهنش حک بشه و اذیتش کنه.
اون با چشمای خودش، مرگهای زیادی
رو دید. روزگاری رسید که این خونواده
مثل هزاران خونواده دیگه به اردوگاههای
مرگ فرستاده شدن. جایی که آدماش یه
آتیشبازی بزرگ راه انداختن البته نه اون
آتیشبازی که بچهها دوست دارن، اونجا
یک جهنم زمینی بود، پسرک قصه ما تو
این جهنم پدر و مادرش رو از دست داد.
هر کسی که بتونه تشخیص بده این
داستان در مورد کدوم خونوادهست؟
یک جایزه نقدی ناقابل هدیه میگیره🎊
اگه پاسخ درست، زیاد باشه، قرعه کشی
میشه. تا غروب فرصت پاسخگویی دارید.
نظرتون رو به آیدی ادمین بفرستید، تا
اینکه بعدش ادامه داستان رو بگیم.
تو ادامه تشخیص خیلی راحته
👇
🆔 @admin_pooyesh
❌تا الان که جوابها درست نبوده.❌
❇️یک نکته و یک راهنمایی❇️
نکته: فقط مجاز به فرستادن یک پاسخ هستید.
راهنمایی: به ظاهر داستان توجه نکنید.😉
اکثر پاسخهایی که دادید اشتباه بوده
فقط سه نفر پاسخ درست دادن. که
به قید قرعه جایزهای تقدیمشون میشه.😍
.
جواب سوال هم تو ادامه داستان
هستش و حتما حدس میزنید.☺️
در این داستان و ماجرای امروزمون
آموزشی نهفتهس که عرض میکنیم
خدمت عزیزان دل...
.