شهید محمدخون عسکری نژاد
ما دراین دنیا امانتی بیش نیستیم ومثل مسافری دراین دنیا خانه اجاره ای داریم مگر دنیا گذر نیست مگرپیشینیان واقوامان وپدران خودراندیده اید که چندروزی یا چند سالی بیش پهلوی شما نبوده اند به دنیای ابدی انتقال یافتنداما چه خوش است که توشه اخرت ما تقوی باشد.🕊🌹🕊
@mahman11
از کودکی مشغول مراقبت از اعمال بود. مسیر منزل تا مسجد را طولانی کرده بود و از مسیر اصلی نمی رفت!
می گفت در آن کوچه تعدادی خانم هستند که حجاب درستی ندارند و همیشه در کوچه نشسته اند. می خواهم نگاهم به آنها نیفتد.
علی تصاویر شهدا را ترسیم میکرد. با شهدا حرف می زد و از آنها نصیحت می شنید!!
عجیب ترین مطلبی که رفقای علی تعریف می کردند در مورد بوی عطر او بود!
همه از بوی خوش عطرش می شناختنش.
هر کجا می رفت آنجا را نیز خوش بو
می کرد!
وقتی از نام عطرش می پرسیدیم، جواب سر بالا می داد .
شهید که شد در وصیت نامه اش نوشته بود:
به خدا قسم؛ هیچ گاه به خودم عطر نزدم!
هر وقت می خواستم معطر شوم از ته دل میگفتم : «یا حسین» ...
#شهید_علی_حیدری
@mahman11
✅وصیتنامه شهيد محسن عينعلي
پروردگارا، در اين برهه از زمان در زير آسمان عظمتت همراه با ارواح مقدس شهدا به سرپرستي امام (ره) وصيت نامه اي مي نويسم، هرچه فكر مي كنم به جز گناه و معصيت باقي نگذاشته ام، و هرچه غير از اين بيان كنم ريا مي شود، چرا كه ندارم و اظهار مي كنم، اما رحمت خدا مرا اميدوار نمود. آنطور كه سعادت شركت در رزم با كفر را پيدا كردم، اصل وصيت من همين شهادتم است كه انشا ءالله خدا مرا مي آمرزد تا بتوانم با خونم از ارزش هاي والاي اسلام حراست كنم، با خونم از ولايت فقيه حمايت نمايم، با خونم از روحانيت هميشه مبارز و از قرآن و اهل بيت (ع) حمايت كنم، دنياي پست را بفروشم و به ارواح مقدس شهدا بپيوندم.
ان شاء الله.
@mahman11
🌹بہ نفس هـای تو بند است
مرا هـر نفسی
سایہ ات ڪم نشود
از سرمان ، حضـرتِ یار😍
#سلم_لمن_سالمڪم
#حرب_لمن_حاربڪم
@mahman11
🌹بہ قولِ
شهید سید مرتضے آوینے :
اینـ چنین مردانے
مأمور بہ تحول تاریخ هستند
و آمدھانـد تا عاشقانہ
زمینہ سٰاز ظُهور بآشند. . .
@mahman11
#تلنگر
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله
✍🏻در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید ١۶ ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
❌گناهان یک هفته او اینها بود...
شنبه: بدون وضو خوابیدم.
یکشنبه: خنده بلند در جمع.
دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
📝راوی که یکی از بچههای تفحص شهدا بوده مینویسد:
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1️⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2️⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3️⃣دروغ…
مصلحتی📛
4️⃣رشوه...
شيرينی🍭
5️⃣ماهواره...
شبکه های علمی📡
6️⃣مال حرام...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7️⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8️⃣نگاه به نامحرم...🙈
يه نظر حلاله👀
9️⃣موسيقی حرام...🎼
آرامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...💃🏻
يه شب که هزار شب نميشه❌
1️⃣1️⃣بخل...
اگه خدا ميخواست بهش ميداد💰
🌷شهدا واقعا شرمندهایم که بجای باتقوا بودن فقط شرمندهایم.
@mahman11
فرماندهان عراقی در پاسخ به صدام که پرسیده بود :
چرا نمی توانیم وارد خرمشهر بشویم ؟؟
گفته بودند :
جوان 27 ساله ای به نام جهان آرا مانع این کار می شود
#شهیدجهانآرا
@mahman11
#ابتدای_زندگی
غلامحسین افشردی در ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ در نزدیکی میدان خراسان تهران زاده شد. وی دوره دبستان را در مدرسه مترجم الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی به پایان رساند.
#تحصیلات
در سال ۱۳۵۴ پس از اخذ دیپلم ریاضی در رشته دامپروری دانشکده کشاورزی دانشگاه ارومیه تحصیلات دانشگاهیاش را آغاز کرد، اما به دلیل فعالیتهای اسلامی، سیاسی و مشارکت در جلسات سخنرانی، بعد از یک سال و نیم از دانشگاه اخراج شد و بعد از وقوع انقلاب با گرفتن دیپلم ادبی در خرداد ماه ۱۳۵۸ در کنکور سراسری ثبتنام کرد و موفق به کسب رتبه ۱۰۴ رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران شد.
#خدمت_سربازی
افشردی در اسفند ۱۳۵۶ جهت انجام خدمت در دوره ضرورت به سربازی اعزام گردید و پس از اتمام دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل گردید. او در طول خدمت سربازی با علمای شهر ایلام و بهخصوص صدری (امام جمعه پیشین ایلام) رابطه نزدیک داشت،به طوری که اخبار و موضوعات پادگان را در اختیار ایشان قرار میداد، که این موضوع باعث شد که از باقری به عنوان راننده یک افسر جز، استفاده خدمتی به عمل آید، تا از موضوعات مهم نظامی به دور بماند. سرانجام در سال ۱۳۵۷ در پی فرمان روحالله خمینی مبنی بر فرار سربازها از پادگانها، با استفاده از غفلت مأمورین از سربازی فرار کرد.وی در خلال وقوع انقلاب، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش، در تصرف کلانتری ۱۴ و پادگان عشرتآباد در تهران حضور داشت.
#ازدواج
حسن باقری در مرداد ۱۳۶۰ با پروین داعیپور ازدواج کرد و در شهریور سال بعد صاحب دختری شد که او را «نرگس» نامید.
#کشته_شدن
حسن باقری در تاریخ ۹ بهمنماه ۱۳۶۱ اندکی پیش از آغاز عملیات والفجر مقدماتی، بههمراه گروهی از اعضای سپاه پاسداران، در حال انجام عملیات شناسایی در منطقه فکه و در سنگر دیدهبانی، مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و کشته شد. همچنین در پی برخورد گلوله خمپاره، توکل قلاوند (معاون اطلاعات قرارگاه نجف) و مجید بقایی نیز کشته شدند و مرتضی صفاری هم بشدت مجروح گردید. حسن باقری در هنگام درگذشت ۲۶ سال داشت. محلّ دفن وی، قطعهٔ ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا است. بزرگراهی در تهران به یادبود وی، نامگذاری شدهاست.
قبل از انقلاب
باقری در سال ۱۳۵۱ فعالیتهای سیاسی را آغاز کرد.
پس از انقلاب
#دوران_جنگ
با شروع جنگ ایران و عراق، در روز ۱ مهر ۱۳۵۹، به همراه عدهای از اعضای سپاه پاسداران در هنگامی که جایگاه نیروهای عراق در خوزستان تثبیت شده بود، راهی جنوب کشور شد.رحیم صفوی، حسن باقری را از فرماندهان نابغه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میداند. در دورانی که در جنگ حضور داشت با استفاده از تجربیاتی که در زمان خبرنگاری خود در ایران و لبنان به دست آورده بود، به جمعآوری اطلاعات، نقشهها و کالکهای عملیاتی و ضبط صدا در جبهههای ایران پرداخت و این اسناد را به گزارشهای سازمانیافته تبدیل کرد.
تأسیس واحد اطلاعات و رزمی
وی در اول مهرماه ۱۳۵۹ راهی جبهه جنوب شد و از بدو ورود اقدام به راهاندازی واحد اطلاعات رزمی کرد. او خود شخصاً بارها جهت دستیابی به اطلاعات از وضعیت دشمن به مواضع یگانهای سپاه سوم ارتش بعث نفوذ میکرد.
#یادش_باصلوات 🌹
@mahman11
ویژگیهای برجسته شهید:
اتكال شهید باقری به خداوند تبارك و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توكل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سختترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی، با تدبیر عمل میكرد. او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت(علیه السلام) و آقا امام زمان(عج الله تعالی) و امام خمینی(ره) داشت. شهید باقری بیریا و بیتكلف در مصائب امام حسین(علیه السلام) میگریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه كتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه كربلا داشت. استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به كمی سن و تجربه وی، بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود. یكی از برادران رده بالای سپاه (و با سابقه در جنگ) چنین میگوید: با اینكه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرأت میتوانم بگویم افكار او دو سال از من بالاتر بود. شهید باقری همواره با هوشمندی و ذكاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی را پیشبینی و تحلیل میكرد و در كنار آن با قدرت بالای فكری، راههای كار و طرحریزی عملیاتی خود را ارائه مینمود و بدون هراس از مشكلات، به فعالیت و تلاش در این زمینه میپرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت، بلكه همواره نسبت به برتری نیروهای خودی بردشمن با اطمینان صحبت میكرد. قاطعیت و قدرت تصمیمگیری شهید باقری به عنوان یك فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرأت كامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی، نظر لازم و مؤثر را ارائه و در این باره تصمیمگیری میكرد. یكی از فرماندهان نظامی ارتش كه با وی همكاری مشترك داشت میگوید: در مرحلهای از عملیات بیتالمقدس یكی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتك دشمن قرار گرفته بود كه فرمانده آن واحد در تماس اعلام كرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت. شهید باقری در پاسخ گفت: در مقابل دشمن باید مقاومت كنید و مسئولیت تلفات را هم من به گردن میگیرم. كادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همكاران خود داشت. در تربیت كادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توام میكرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار كرد كه بعدها این برادران در واحد اطلاعات - عملیات تیپ ها مسئولیتهای مهمی را عهدهدار شدند. توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی از دیگر خصوصیات این شهید بزرگوار بود كه تجلی آن در هدایت عملیات - خصوصاً عملیات مشترك ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترك نصر) - مورد تایید فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی و عمل این شهید قرار میگرفتند، بخصوص در مقطعی كه ایشان به عنوان نماینده سپاه در شورای عالی دفاع شركت میكرد. شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینكه یك مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناساییها شركت میكرد. در صحنههای رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور مییافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل میشد.
این شهامت در كلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح میدانست بیان میكرد و از نظرات خود دفاع مینمود. از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا میداشت. تواضع و فروتنی شهید باقری - با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ - بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمیگرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زیردستان) به گونهای بود كه علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد میكرد. تا مدتها همسرش نمیدانست كه او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال كه در جبهه چه میكند، میگفت: من سقای بچه های بسیجی ام.
#یادشان_گرامی
@mahman11
🥀بخشی از وصیت نامه #شهیدحسن_باقری
شهید حسن باقری در وصیتنامه خود اینگونه نوشته است:
در این موقعیت زمانی و مکانی، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پشت پا زدن به خون شهداست. ملت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند…
در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام و با خلوص نیت پیدا کنیم…
ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف ، جنگ با صدام یزید فقط مقدمه است.
… در مورد درآمدها چیزی به آن صورت ندارم. همین بضاعت مزجاه را هم خمسش را دادهام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنن
#روحشان_شاد🕊
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
🌹شهـــید حاج حسن باقری:
کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده اما تلفات دادن در عملیات خیلی ساده شده است.
🔔 این فرمایشات شهید بزرگوار حکایت امروز تلفات فرهنگی جامعه ما و بی خیالی مسئولین ما است.!!!
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژگی ممتاز یاران #امام_زمان
⁉️ چرا شهید حسن باقری در شب عملیات اینگونه گریه میکرد؟
♨️ او با لشکری از شهدا خواهد آمد...
_____________________
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 8
✳️ با هم وارد منزل شدن و نشستن ، آقای رحمتی گفت :
خب ، بچه های من، طبقه بالا رو دیدین؟ پسندیدین؟ ما رو به صاحبخونگی می پذیرین؟ اگه اره ، بفرمایین شیرینی تا از دهن نیفتاده !
🌀 هادی دیگه صبرش تمام شد و گفت حاج اقا میشه به ما هم بگین قضیه چیه؟ بخدا دیگه داریم از کنجکاوی دق مرگ میشیم!
🔰 حاج خانم رحمتی با حالت شوخی گفت : ای بابا ، مثل اینکه ما رو قبول ندارن این زوج خوشبخت ، حالا ما کجا غیر شما مستاجر خوب پیدا کنیم؟ همه زدن زیر خنده ، هادی و خانمش هم کم کم به قضیه داشتن پی می بردن
❇️ حاج اقای رحمتی گفت : عزیز من ، شما حتی اسم خودتم بما نگفتی ، حالا از من انتظار داری تمام ماجرا رو بهت بگم؟ نمیشه که !
هادی گفت: من مخلص شمام هستم حاج اقا، قصد بی ادبی نداشتم ، اما شما هم خودت رو بذار جای ما، قطعا تعجب می کردین ، شایدم کمی می ترس...
حاج اقا رحمتی : ای بابا، حالا ما ترسناک هم شدیم جوان؟ با صدای بلند شروع به خندیدن کرد
🔰 هادی : نه نه، منظورم این نبود، اصلا ببخشید ، من حرف نزم بهتره، من کوچیک شما هادی هستم، حالا شما بفرمایین
آقای رحمتی گفت : آها ، حالا شد، حالا خب گوش کن تا بهت بگم، قضیه از این قرار است که من و این حاج خانم که می بینید، سالهای سال بچه دار نمی شدیم، تا اینکه خدا به ما یه پسری داد ، نمی دونی چقدر خوشحال بودیم ، قابل وصف نیست هادی جان،
این پسر روز به روز بزرگ و بزرگتر می شد ، رفت دانشگاه و بعدش هم سربازی ، چند ماه بیشتر خدمت نکرد و بعدش بخاطر ورود من به سن 60 سالگی، و چون تک پسر بود ، از سربازی معاف شد.
براش تو یه شرکت حمل و نقل کار خوب و آبرومندی پیدا کردم و چندسالی مشغول بود ، من و مادرش هم به هم گفتیم که الحمدالله حالا که شغل خوبی هم داره، بهتره دیگه براش زن بگیریم
💠 رفتیم سراغ یکی از افراد مومن فامیل تا از دخترش خواستگاری کنیم، دختر خوبی بود ، این عکس هم که می بینین ، آقا رضا ، پسر ما هست ، برای شب خواستگاریش هست این عکس،
هادی گفت: ببخشید که فضولی می کنم، اما این نوار سیاه کنار قاب عکس که نشون میده ایشون ...
آقای رحمتی شروع به گریه کرد ، دیگه گریه امانش نمی داد،
حاج خانم انگار صبور تر بود، گفت آره پسرم ، این عکس رضاجان ما هست که چند ماه بعد عقد و نامزدی ، تو یک سفر کاری بر اثر تصادف خودش و خانمش با هم به رحمت خدا رفتند.
( ادامه دارد ...)
✍️نویسنده : احسان عبادی
@mahman11
🌹 رفتند ولی ادامه دارند هنوز ...
جدا از این من و ما و
رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم آینه ای پیش روی آینه ات
جهان پر از تو و من شد
پر از خدا که تویی
@mahman11
🌹 روز اولی
در وادی شهیدان
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔸چند روزی میشد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمیکردیم؛
شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال ۷۱ بود.
از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگرها شدیم.
سریع رفتیم جلو.
همانطور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود.
خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که انگشتر در آن بود کاملاً سالم وگوشتی مانده بود. همه ی بچه ها دورش جمع شدند.
خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ،
روی آن نوشته شده بود:
«حسین جانم»
📚برگرفته از: شمیم یار ۹۲
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#تفحص
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#شهیدآوینی/ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ میشه من شمارو ببوسم؟
خوبی ارسلان؟...
🔹 پدر شهید آتشنشان ناصر مهرورز،
خطاب به رهبرانقلاب: میشه من شما رو ببوسم؟...
◇ حضرت آقا و پدر شهید در آغوش هم.
آقا همچون جد بزرگوارشون مهربان و رئوف
🔥انتشار به مناسبت، ۷ مهرماه،
روز ملی آتشنشانی و ایمنی
🌷نام و یاد شهدای آتش نشان گرامی باد.
#شهید_آتشنشان_ناصر_مهرورز
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فیلم کوتاه «آمبولانس»
🔹یه وقتهایی هم ایثار این بود که خودت رو به شهادت بزنی!
@mahman11