eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.2هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.1هزار ویدیو
272 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲خـدایـا ... اگر مسئولیتی به من واگذار شد و من‌ سوء استفاده ڪردم، و یا زندگـی دنیـایی مرا به ‌خود جـذب ڪرد، لحظه‌ای امانم مده و نابودم‌ ڪن ... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️سلام به کانال رنگارنگ خوش آمدید♨️ 📎اینجا کلی چیزای متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف هست📎 داستان های کوتاه و بلند..📝 از حضرت ادم تا خاتم الانبیا..✅ حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند..📚 کپی برداری آزاد..✅ لینک کانال رنگارنگ:👇 https://eitaa.com/ranggarang
🌹بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم🌹
💚 آب از سرم گذشتہ صدا میکنے مرا؟ در یڪ قنوٺِ سبز، دعا میکنے مرا؟ این شوقِ  پر زدن ڪه بہ جایے نمیرسد بال و پرم شڪستہ، هوا میکنے مرا؟ 🤲🏻 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹درون ما تفاوت هاست شما مبتلا به درمانید و من دچار بیماری... بمانید تا درمان شود دل نا شکیب من..... @mahman11
❤️‏صاحب نَفسِ مُطمئنه از هیچ‌ کس جز خدا نمی‌ترسد... خدایا ؛ قلبی آرام و مطمئن می‌خواهم شبیه @mahman11
❤️شَهد شیرین شهادت را کسانی مچشند که شهد شیرین گناه را نچشیده باشند... @mahman11
🌹میدانم که کم‌کاری از من است.. میدانم که من بی‌توجهم، میدانم که من بی‌همتم، میدانم که من قلب امام‌زمان(عج) را رنجانده‌ام..اما خود میگویی که به سمت من باز آیید..آمده‌ام خدا کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. @mahman11
🌹کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند! و الا تاریخ کربلا نشان داده که قافله‌ی حسینی معطل کسی نمی‌ماند. 🌹سیدِ شهیدان اهل قلم،مرتضی آوینی @mahman11
🌹شعار دادن با دستی که قطع شده بود صبح روز عملیات به یک ستون، در حال حرکت بودیم؛ بچه‌هائی که برای تصرف یکی از پایگاه‌های دشمن رفته بودند، دچار مشکل شدند و از ما کمک خواستند. هنوز به مواضع دشمن نزدیک نشده بودیم که با آتش شدیدی مواجه شدیم. آتش دشمن لحظه‌ای هم قطع نمی‌شد و این موضوع ما را آزار می‌داد. درست در همین اوضاع، چشم‌مان به دو نفر از برادران امدادگر افتاد که مجروحی را روی برانکارد قرار داده و روی زمین درازکش بودند تا در فرصتی مناسب که آتش سنگین فروکش کرد، به عقب بروند. به آن برادر که روی برانکار افتاده بود نگاهی کردم، تمام بدنش غرق در خون بود. مچ یک دستش نیز قطع شده بود. وضعیت ناگوار او دل بچه‌ها را ریش کرد، حال‌مان بدجوری گرفته شد. او که دید روحیه‌مان با دیدن او خراب شده، دردش را فراموش کرد و همان دستی که از مچ قطع شده بود را بالا برد و شروع کرد به شعار دادن که «لااله الا الله» و «الله اکبر» و مرگ بر صدام. وقتی همه روحیه‌اش را این گونه دیدند لبخند بر صورت بچه‌ها جوانه زد و به مسیر ادامه دادیم. راوی: مفید اسماعیلی سراجی @mahman11