از دوران نوجوانی عاشق سپاه و شهادت بود
با شهدا خیلی رفیق بود و شاید بخش عمده ای از زندگی اش را صرف شهدا کرد گاهی از بیرون که میآمد با شیطنت میگفت سلام بر مادر شهید محمدخانی!.. ؛))) ♥️
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@mahman11
#سلام_امام_زمانم💐
#سلام_همهی_زندگیم❤️
🌺 گرچه یک عمر من از دلبر خود بیخبرم
🌸 لحظهای نیست که یادش برود از نظرم
🌺 نه که امروز بُوَد دیده من بر راهش
🌸 از همان روز ازل منتظر منتظرم
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
#صبحتون_مهدوی❤️
🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀
◾▪◾▪
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
صبحتون امام زمانی
@mahman11
78.mp3
9.51M
[تلاوت صفحه هفتاد و هشتم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#Story | #استوری
تووارثغمواندوهوغربتپدری
توبینخانهیخوداز پدرغریبتری🥀
#کریم_اهلبیت
#شهادتامامحسنمجتبی تسلیت🖤
@mahman11
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید #مجتبی_ذوالفقار_نسب
♨️موهبت الهی دو فرزند شهید
🌻همسر شهید نقل میکند: فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمیخورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرامآرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه میکرد. صدای زیبایش طنینانداز اتاق شده بود و اشکهایی که روی گونههایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد.
🌻عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی میگفت که او حضرت عباس علیهالسلام است. خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانهای از بیماری در بدنش نبود. مجتبی دلداده اهلبیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی میگرفت و به منزل میآورد یا در پادگان بین سربازان پخش میکرد.
@mahman11
یک روز در خانه نشسته بودیم که گوشی موبایلش زنگ خورد؛
به صفحه نمایش گوشی نگاه کرد و گفت: ای وای دوباره این زنگ زد!
دیده بودم که گاهی اوقات بعضی از شماره ها را جواب نمی دهد.
پرسیدم: کیه مگه؟ چیکار داره؟
گفت: میخواد یه ماشین به من بده!
با تعجب پرسیدم: ماشین؟
مهدی که تعجب ام را دید گفت: قاچاق گازوئیل رد می کنه. می دونه فردا لب مرز هستم از من خواسته که چشم پوشی کنم و بذارم رد شه بره میگه در عوضش یه ماشین به شما می دم!
این را گفت و گوشی را جواب داد: برادر من؛ من اهل این کار نیستم، لقمه حروم سر سفره زن و بچه ام نمیارم. شما هم دیگه به من زنگ نزن...
راوی: همسر شهید 💚
#شهید_مهدی_اسماعیل_زاده 🕊🌱
@mahman11
~🕊
#عاشقانه_شهدا🍃
این انگشتر رو می بینی خانوم؟!
دُرّ نجفه،
همیشه همراهمه،
شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن
روز قیامت حسرت نمی خورن،
باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم،
یه رکاب بخرم که تو هم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی،
دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری!🙂
📚یادت باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی♥️🕊
@mahman11