۸۴.mp3
10.06M
[تلاوت صفحه هشتاد و چهارم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
•
امام محمد باقر (علیه السلام):
خداوند عزّوجلّ از ميان بندگان مؤمنش بنده اى را كه بسيار دعا كند دوست مى دارد پس همواره در سحرگاهان تا طلوع خورشيد دعا كنيد زيرا اين وقتى است كه در آن درهاى آسمان باز مى شود و روزى ها تقسيم مى گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده مى شود
@mahman11
صدرکعتنمــٰازبخون . . .
صدتاڪارخوبانجامبده . . .
ولۍکسۍنتونہباهـاتحرفبزنه،
اخلاقنداشتہباشۍبہهیچدردۍنمیخوره!
مومنبــٰایدشادباشہ!
اخلاقِخوبداشتهباشہ...シ!
_شهیدمحمدهادیامینی🌿'
@mahman11
پسࢪاولگفت:
مادر،اجازههستبࢪمجبهھ؟
گفت:بروعزیزم..
رفتو؛والفجࢪمقدمآتےشھیدشد..🕊"
#شھیداحمدتلخآبۍ
پسࢪدومگفت:
مادر،داداشکہرفتمنهمبࢪم!؟
گفت:بروعزیزم..
رفتوعملیاتخیبرشھیدشد🕊"
#شھیدابوالقاسمتلخآبۍ
همسࢪشگفت:
حآجخانومبچہهارفتند،ماهمبریم
تفنگبچہهاروۍزمیننمونھ..
رفتوعملیآتوالفجر⁸شھیدشد🕊"
#شھیدعلےتلخآبۍ
مادربہخداگفت:
همہدنیامروقبولکࢪدۍ
خودمروهمقبولکن..
رفتودرحجخونینشھیدشد🖐🏻
⟦ #شھیدهکبࢪۍتلخآبۍ:))''
@mahman11
🚩|#کرامات_یک_خواب
🌱|تقريباً اوايل سال 72 بود كه در خواب ديدم در محور «پيچ انگيز» و شيار «جبليه» در روي تپه ي ماهورها، شهيدي افتاده كه به صورت اسكلت كامل بود و استخوان هايش سفيد و براق! شهيد لباسي به تن داشت كه به كلي پوسيده بود. وقتي شهيد را بلند كردم، اول دنبال پلاك شهيد گشتم و پلاك را پيدا كردم، بسيار خوانا بود، سپس جيب شهيد را باز كردم و يك كارت نارنجي رنگ خاك گرفته از جيب شهيد درآوردم. روي كارت را دست كشيدم تا اسم روي كارت مشخص شد، بنام «سيد محمدحسين جانبازي» فرزند «سهراب» از استان «فارس» كه يك باره از خواب بيدار شدم.
خواب را زياد جدي نگرفتم ولي در دفترچه ام شماره پلاك و نام شهيد را كه هنوز به ياد داشتم، يادداشت نمودم. حدود دو هفته بعد به «تفحص» رفتيم، در محور شمال «فكه» با برادران اكيپ مشغول گشتن شديم. من ديگر نااميد شده بودم، يك روز دمدم هاي غروب بود كه داشتم از خط برمي گشتم. رفتم روي يك تپه نشستم و به پايين نگاه كردم. چشمم به يك شيار نفررو افتاد. در همين حين چند نفر از بچه ها كه درون شيار بودند، فرياد زدند: «شهيد! شهيد!» و چون مدت ها بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم همگي نااميد بوديم. جلو رفتم، بچه ها، شهيد را از كف شيار بيرون آورده بودند، بالاي سر شهيد رفتم. ديدم شهيد كامل و لباسش هم پوسيده است.
احساس كردم، شهيد برايم آشناست. وقتي جيب شهيد را گشتم، كارت او را درآوردم و با كمال حيرت ديدم روي كارت نوشته شده: «محمدحسين جانبازي»! وقتي شماره پلاك را با شماره پلاكي كه در خواب ديده بودم مطابقت دادم، متوجه شدم همان شماره پلاكي است كه در خواب ديده بودم، فقط تنها چيزي كه برايم عجيب بود نام «سيد» بود! من در خواب ديده بودم كه روي كارت نوشته: «سيد محمدحسين جانبازي» ولي در زمان پيدا شدن شهيد فقط نام «محمدحسين جانبازي» فرزند «سهراب» اعزامي از استان «فارس» ذكر شده بود. اين جا بود كه احساس كردم لقب «سيدي» را بعد از شهادت از مادرش زهرا (س) عاريت گرفته است! و جز اين نبود!
🗣| راوي : برادر نظرزاده
| #شادیروحشهداصلوات🌱 |
| #اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم🌺 |
@mahman11
ای شہید ...
مےدانم از ایـنجاڪہ من نشسته ام
تا آنجا که تو ایستادهاے فاصلہ بسـیاراسـت
امّــا ڪافیست
تو فـقط دستم رابگیرے
دیگر فاصلہ اے نمےماند ...
#شہید_حسین_معز_غلامے
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هࢪکۍباشہیدابسټضࢪرنڪرد❤️:)
🍃🍃🍃
🌹شبتون شهدایی 🌹
@mahman11
#سلام_مولاجانم
✨ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد
ای روشنی کلبۀ احزان برگرد...
✨یعقوب امیدش همه پیراهن توست
ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
صبحتون امام زمانی
@mahman11
۸۵.mp3
8.75M
[تلاوت صفحه هشتاد و پنجم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11