5adab9168dd6fb0cbb546909_4672179316392578483.mp3
2.74M
تو این آشفته بازار دل
صاف از وسط بهشت اومده !
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
⚘﷽⚘
📜فرازے از وصیتنامه شهیـد
به همه شما وصیت می کنم همه شمایی که این صفحه را می خوانید قرآن📖 را
⇜بیشتر بخوانید
⇜بیشتر بشناسید
⇜بیشتر عشق بورزید
⇜بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید
⇜بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید
سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد
نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
#شهیـد_سیدمجتبی_علمدار🌹
#دلنوشته_شهدا ❤️
چقدر سخت است حال عاشقی که
نمیداند محبوبش نیز
هوای او را دارد یا نه !؟
ای شهیدان !
از همان لحظهای که تقدیر ما را از شما جدا کرد،
یاد شما، خاطرههای دنیای پاک شما امید حیاتمان گشته .
ما به عشق شما زندهایم
و به امید وصل کوی شما زندهایم .
اما شما، شما علی الظاهر دلیلی ندیدید که اوقات پر اجرتان را صرف ما کنید.
چه بگوییم؟
راستی چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه میگذرد ؟
.
مگر خودتان نمیگفتید که ستونهای شب عملیات ستون گردان نیست،
ستون #عشق است،
ستون دلهای سوخته ایست که
با خمیر مایهی اشک و سوز
به هم گره خورده است.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا #امام_زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#سالروز_ولادت_و_شهادت
🍃اگرخواستی زندگی کنی، باید منتظر مرگ باشی! ولی اگر عاشق شدی دوان دوان سمتِ فداشدن در راهِ معشوق میروی! این خاصیت کسانی است که در فکرِ جاودانه شدن هستند.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
✨✨✨
#شهیدانه🕊⚘
◽️سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچههای منزلتان ..
#شهید_سیدمجتبی_علمدار❤️
جاے شهید علمدار خالی ڪه😔
همیشه میگفت:
متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.💔
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🌹آقاسیدمجتبی میگفت :
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر!
یعنی نسل جدید را با شهدا آشنا کنیم
در نتیجه جامعه بیمه میشود و یار
برایِ امام زمان (عج) تربیت میشود.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهیدانه
@mahman11
#کلام_شهید
باید خاڪریزهای جنگ را
بکشانیم به شهر❗️ یعنـی
نسل جدید را با شهدا❣ آشنا کنیم.
در نتیجه👈 جامعه بیمه می شود و یار
برای امام زمان "عج" تربیت میشود. 😇
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
#خاطرات_شهید
🔹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل بچههایجنگ باشد... ولی آن روز شلوار کتان پوشیده بود و خیلی شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: سید! شما هم ؟! سید گفت :
به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره؟؟؟
🔸گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره ، ولی برای شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت. بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو قبول میکنند.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#سالروز_شهادت
#سالروز_ولادت
@mahman11
#خاطرات_شهید
🔹با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی.
🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرتزهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد.
🔹دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود.
🔸با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
🔹سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
🔸نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#سالروز_شهادت
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ ساری
●شهادت : ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ عوارض ناشی از شیمیایی
@mahman11