۱۰۷.mp3
8.71M
[تلاوت صفحه صد و هفتم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
پرسیدم:
لباس پاسداری چه رنگی است؟ سبز یا خاکی؟
خندید و گفت:
این لباسها عادت کردهاند یا خونی باشند یا گِلی 💔
@mahman11
📝┃نوشته شده در بیستم آذر ۱۳۹۲ ساعت 20:51 توسط مرتضے
🚩┃#عاشورا
🍁آبان ماه سال 59 بود.روز عاشورا آماده شدم تا به هيئت بروم ساعت ده صبح بود.يكدفعه ضعف شديدي در بدنم حس كردم.گويي جان از بدنم خارج مي شد.همان جا كنار در نشستم.نفهميدم خواب بودم يا بيدار.يكدفعه محمد پسرم را ديدم كه با فرق خونين روي زمين افتاده!چند روزي ازعاشوراگذشت .شخصي كه مي گفت از همرزمان محمد است به خانه ما آمد.ايشان گفت:صبح عاشورا با سي نفر از بچه هاي سپاه سر پل ذهاب به عمليات رفتيم.در راه در كمين ضد انقلاب گرفتار شديم .از جمع بچه ها فقط من توانستم از ميان كوه و تپه ها فرار كنم.بقيه بچه ها به شهادت رسيدند.پرسيدم شما محمد من را ديدي ؟مطمئن هستي شهيد شده؟!گفت:بله،اتفاقا ايشان را ديدم.گلوله اي به فرق سر او اصابت كرد وروي زمين افتاد پرسيدم چه ساعتي اين اتفاق افتاد؟گفت:حدود ساعت ده صبح!اما من سالها در آرزوي ديدار پسرم بودم.هيچ خبري از او نداشتم.تا اينكه دو سال قبل ناراحتي قلبي من شديد تر شد.آنقدر كه هيچ كاري نمي توانستم انجام دهم.تا اينكه انتظار من به سر آمد.!
🍁🍁🍁🍁
یك شب در عالم رويا پسر من محمد با لباس سپاه ويك اتومبيل زيبا به ديدار من آمد.با هم به بهشت زهرابر سر مزار حسين پسر ديگرم رفتيم.آنجا خيلي خلوت بود.همين كه به مزارحسين رسيديم يكدفعه جمعيت زيادي در كنار ما جمع شده اند.آنها به من ومحمد سلام كردند .فهميدم آنها شهدا هستند.بعد محمد من را به خانه رساند.واشاره اي به قلب من نمود.يكدفعه از خواب پريدم.پزشك معالج هم باورش نمي شد .هيچ اثري از ناراحتي قلبي بجا نمانده بود.قلب من ديگر هيچ مشكلي پيدا نكرد.از آن روز هم پسرم مرتب به من سر ميزد.آخرين بار روز عاشورا بود.دي ماه سال 88.وقتي در غروب عاشورا صحنه هاي هتك حرمت به اين روز عزيز از تلويزيون پخش شد فقط اشك مي ريختم .همان شب باز پسرم به ديدن من آمد با هم به باغ زيبايي رفتيم در گوشه باغ نهر آبي بودكه اطراف آن را درختان وچمن پوشانده بود.يكدفعه حضرت امام را ديدم .با همان هيبت زمان حيات.پيراهن بلند سفيد بر تنشان بود مشغول وضو بودند.جلو رفتم وسلام كردم .حضرت امام با خوشرويي جواب دادند . بي مقدمه گفتم :آقا اين چه وضعي كه به وجود آمده!چرا بعضي اين كارها را ميكنند؟!حضرت امام لبخندي زدوفرمود:دلتان قرص باشد هيچ اتفاقي نمي افتد! تمام شدو....
🗣|راوی:مادر شهیدان محمد وحسین دهلوی
📚|منبع:کتاب شهید گمنام (مصاحبه ۳۰ شهریور ۸۹با مادر شهید)در ادامه حضرت امام در مورد سرنوشت بعضے افراد وگروه هاے سیاسے مطالبے به این مادر گفتند.
@mahman11
شهید کاوه به نیروهایش توصیه کم خوابی میکرد و میفرمود بیشتر کار کنید و کمتر بخوابید.
نقل است که به نیرویی فرمود: الان تا هستی کار کن خواب رو بزار برای بعد از شهادت که زیر خاک؛ تا دلت بخواهد میخوابیم.
#شهید_محمود_کاوه 🕊🌱
@mahman11
🍂شهیدحمیدسیاهکالیمرادی:
_ همیشه می گفت ؛
_ با انگشتاتون زیاد ذکر بگید چون
_اوندنیــا هـمین انگشتا شفاعتمیکنند"
#شهیدانه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🤲🏼
@mahman11
💔
به قول شهید حسن باقری :
ما با هم رفیق شدیم تا همدیگر رو بسازیم..
و خوش به حال اونایی که با شهدا رفیق شدند..
همون ها که اول خودشونو ساختن ،
بعد هم دست یکی دیگه رو گرفتن تا بسازن و ساخته بشن برای ظهور..!
اللهم عجل لولیک الفرج...
#شهید_حسن_باقری
@mahman11
🍁#دلنوشته
دل شهیـد
وسیع و بی انتهاست...
زیرا هرگاه رود به اقیانوس
متصل شود دیگر رود نیست
اقیانوس است...
دل شهید است که ،
به معدن عظمت الهی متصل است
و معدن عظمت هم که میدانی
بیانتهاست…
#ســردار_دلهـا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
شبتون شهدایی ❤️🩹
@mahman11
🤍السلام علیک یا اباصالح مهدی
💚عاقبت نور تو پهنای جهان میگیرد
🤍جسم بی جان زمین از تو توان میگیرد
🤍سالها قلب من از دوریتان مرده ولی
💚خبـری از تو بیـاید ضربان میگیـرد
💚الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـرَج💚
#سلام_صبحتون_امام_زمانی
@mahman11
۱۰۸.mp3
6.74M
[تلاوت صفحه صد و هشتم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
قطعاً شهادت گل رُز زیبایی است که
هنگامی که فکرمان به آن نزدیک میشود
آرزویِ مشاهدهیِ آن را داری
و زمانی که شهادت را مشاهده میکنیم
آرزو داریم رایحهیِ خداوند را استشمام کنیم
و هنگامی که آن رایحهیِ الهی را
استشمام کردیم،صفحاتِ روحمان به جهانِ
جاودانگی کشیده میشود و این میتواند
یک آغاز باشد.. :)
#شهیداحمدمحمدمشلب
@mahman11
کارگردان مستند «راز سلیمانی» گفت:
حاج قاسم به ما گفت که مبادا کار کردن باعث به تاخیر افتادن نماز شود و به نماز اول وقت توجه نشود.
حاجی به شدت توصیه به نماز اول وقت داشت... 🌼
التماس دعا
@mahman11
🌹』تخلیه چاه، گاهی می توان نفْس شکن باشد.
📝』د ستشوییهای اردوگاه حالت مخزن داشت. هر وقت پر میشد، با ماشین مخصوص، تخلیه میکردند؛ اما اینبار دیوارهای کنار دستشویی ریخته بود و امکان تخلیه با ماشین نبود. برای مرمت دیوار، باید چاه تخلیه میشد. از طرفی هیچ دستشویی دیگری برای استفاده بچهها نبود.
برای تعمیر هم چند نفر کارگر آورده بودند؛ ولی باید چاه تخلیه میشد. بعد از نماز ظهر بود. یکی از مسئولین لشکر آمد و گفت: «چند نفر نیروی از جان گذشته برای تخلیه چاه دستشویی میخواهیم».
هر کس چیزی میگفت. یکی میگفت: «پیف پیف! چه کارهایی از ما میخوان». دیگری میگفت: «ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه چاه تخلیه بکنیم».
رفتیم برای ناهار و بعد از ناهار هم مشغول استراحت شدیم. با خودم میگفتم آیا کسی حاضر میشود برای تخلیه چاه داوطلب بشود. هر کس این کار را بکند از نفس خودش را شکسته. با خودم گفتم تا بچهها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشوییها ببینم چه خبر است.
وقتی آنجا رسیدم، خیلی تعجب کردم. عدهای از بچههای گردان ما مشغول کار شده بودند. شمردم شان. ده نفر بودند. اول آنها محمد تورجی بود، بعد رحمان هاشمی.
تا غروب مشغول کار بودند و دستشوییهای اردوگاه را همان روز راه انداختند. بعد همگی به حمام رفتند. نمیدانم چرا آن روز اسامی آن ده نفر را نوشتم و با خودم نگه داشتم. سه ماه بعد، درست بعد از عملیات کربلای ده، وقتیکه به آن اسامی نگاه کردم، دیدم همه آن ده نفر یکی پس از دیگری شهید شده بودند. گویی این کار آنها و این شکستن نفس، مهر تأییدی بود برای شهادتشان.
🗣راوی: یکی از هم رزمان شهید
🌷 یــاد شــهدا بــا صــلــوات🌷
@mahman11
#ســــــلام_امام_زمانم ✋
#صبحت_بخیر_امام_مهربانم❤️
🌺 تا کی دل من چشم به در داشته باشد
🌸 ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
🌺 آن باد که آغشته به بوی نفس توست
🌸 از کوچهی ما کاش گذر داشته باشد.
🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹
🌺🌷🌹
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
صبحتون امام زمانی
@mahman11
۱۰۹.mp3
7.98M
[تلاوت صفحه صد و نهم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11