۱۱۲.mp3
7.83M
[تلاوت صفحه صد و دوازدهم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
#سیره_شهداء
آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود، کمتر غذا میخورد، وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت: باید این بدن را آماده کنم، در شب های سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید و میگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند، میگفت: من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک، دوستدارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم، دوستدارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی🌷
✍ راوی: خواهر شهید
@nahman11
متخصص امور اجتماعی در کنگره آمریکا:
حرف #رهبر_ایران، درباره #محو کردن #اسرائیل از روی نقشه را جدی بگیرید
☑️
#امامُنا
@mahman11
مادرشھید↯
◗پســـرمرونذرحضرتابوالفضل(ع)ڪردم
واخـرمروزتاسوعاشھـــیدشد💔◖
#شهیدمصطفیصدرزاده
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~🕊
🌿#ڪݪام_شـھید💌
وقتی انسانی به خدا وصل شد،
همهاش میشود مغناطیس الهی،
جذب میکند، این شهید است.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی♥️🕊
@mahman11
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بدجورے شکنجه اش داده بودند.
روزے که آزادش کردند, وقتے میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شدهے خون است, اثر تازیانه ها.
بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایے که سرش در آورده بودند چیزے نگفت.
هروقت مادر میگفت این از خدا بے خبرها چے به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر....
#شهید_احمد_کاظمی♥️🕊
@mahman11
📎ما اهل اینجا نیستیم!
🌷شهید #احمد_کاظمی🌷
ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگر هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم ...
@mahman11
نسیم یادت
پیراهن دلتنگی را
بر تن ساعتهای انتظار
می دوزد ،
و آرزوها با هر پلک زدن
دنیای با تو بودن را
بر قامت واژه ها
هجی می کنند ..
کاش آغوشت
رویایی دور از دست نبود...
شهید #سردارحاجقاسم_سلیمانی
🥀
@mahman11
🥀 #ﺷﻬﻴﺪ_اﻣﺎﻡ_ﺯﻣﺎنی
... نمی دانم آقا با چه قلمی روی کاغذی، سه خط نوشتند و به دست من دادند و فرمودند: «این را به خانمیرزا بده و دیگر مانع فرمانده لشکر صاحب الزمان نشو!»
باز تلاشم را کردم شاید اثری داشته باشد. گفتم: آقا بگذارین امتحان آخرش را بده، خودم راهی اش می کنم.
آقا با کمی غضب فرمودند: «اگر به خان میرزا اجازه ندی روز قیامت، از مادرم، حضرت زهرا(س) می خواهم به تو پشت کند.»
دستم را روی چشم گذاشتم و گفتم: من و خان میرزا فدای امام زمان(عج)...
در وصیتش نوشته بود:... باور کنید امام زمان(عج) در جبهه هاست
امیدوارم که از این سرباز عقب مانده از لشکرت راضی شوی و مرا ببخش اگر گنهکارم، مرا ببخش اگر خطا کارم. مهدی جان در قدمگاه هایت که محل خانواده شهدا بود میرفتم ومتوسل میشدم.آخر درِ ورود به درگاه خدا از آنجا میگذرد.کجا را غیر از این راه میتوانستم پیدا کنم. مهدی جان شاید در اوایل نمی دانستم ولی بعداً فهمیدم که درِ ورود به پیشگاه خدا ازکنار بازماندگان شهدا می گذرد.درِ راه یابی به تو واجدادت،از خانه ی شهدا نورش سوسو میزند...
ﻣﻨﺒﻊ: ﻛﺘﺎﺏ ﺭاﺯ ﻳﻚ ﭘﺮﻭاﻧﻪ..
#شهید #خانمیرزا_استواری
@mahman11
غرق زخمیم ...
ولی قامتمان خم نشده
سایه ی چادر او ، از سر ما کم نشـده
#یا_مولاتی
#یا_فاطمة_اغیثینی
#شبتون_شهدایی
🥀
@mahman11
اݪسلامعلیک یابقیةاللھ..🌱
🌹
مولاجـانم 🤍 مهدیجان!
میدانم در دعاهای نیمهشبت ما هم هستیم...🌹
زمین بهار را بهانه ميکند، و زنده ميشود...
و من برای زندگي تو را بهانه ميکنم
و چشمـانم را که هر صبــح، برای زودتر دیدنت، بیـدار ميشوند.
#صبحتون_امام_زمانی
@mahman11
۱۱۳.mp3
8.1M
[تلاوت صفحه صد و سیزدهم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
به دخترش میگفت:
وقتی گرههای بزرگ به کارتون افتاد
از خانوم فاطمه زهرا(س) کمک بخواید
گرههای کوچیک رو هم
از شهدا بخواید براتون باز کنند
#شهیدحاجحسینهمدانی🌱
@mahman11
#سخنبزرگان💡
اگر یڪ نوار ده تومانی داشـته باشی
حـاضر نیستی صدای گربه روی آن ضبط ڪنی
ولی حـاضری روی نوار مغـزت
هر چرت و پـرتی را ضبط ڪنی
چـرا شنیـدن دروغ و تـهمت و غیبت و...
برایت بیاهمـیت است؟!
#حاجآقاقرائتی🌱
@mahman11
شهدا دعا داشتند، ادعا نداشتند!
نیایش داشتند، نمایش نداشتند!
حیا داشتند، ریا نداشتند!
رسم داشتند، اسم نداشتند!
و ما تا ابد به آنها که قمقمهها
را دفن کردند تا هوس آب نکنند
مدیونیم ؛
@mahman11
🌹7کیلومتر پیاده روی با اسیر🌹
📝』.. بچه ها سنگر گرفتند و به سمت جیپ عراقی شلیک کردند. بعد از لحظاتی به سمت خودروی عراقی حرکت کردیم. یک افسر عراقی و راننده کشته شده بودند و بی سیم چی مجروح روی زمین افتاده بود... یکی از بچه ها اسلحه اش را مسلح کرد و به سمت بی سیم چی رفت. ابراهیم داد زد: می خوای چه کار کنی؟ گفت: هیچی، می خوام راحتش کنم. ابراهیم گفت: رفیق تا وقتی تیراندازی می کردیم دشمن ما بود اما حالا اسیر ماست. بعد هم به سمت بی سیم چی آمد و او را از زمین برداشت. روی کولش گذاشت و حرکت کرد. همه با تعجب به رفتار ابراهیم نگاه می کردیم. یکی گفت: از این جا تا مواضع خودی 13کیلومتر باید توی کوه راه برویم. ابراهیم جواب داد: این بدن قوی رو خدا برای همین روزها گذاشته ... بعد از هفت ساعت کوهپیمایی، به خط مقدم نبرد رسیدیم. در راه ابراهیم با اسیر عراقی حرف می زد... موقع اذان صبح در یک محل مناسب نماز جماعت خواندیم. اسیر عراقی هم با ما نمازش را به جماعت خواند ...
فرج ا... مرادیان، جلد اول، ص112
『#شهید_ابراهیم_هادی』
🌷 یــاد شــهدا بــا صــلــوات🌷
@mahman11
#دعای_مادر
🌱محمدرضا! چه خبره، چرا زل زدی به مادر؟
- وقتی نماز میخونه، دوست داشتنیتر میشه.
دقایقی بعد نماز مادر تمام شد. محمدرضا گفت:« قبول باشه #مادر!».
مادرم به محمدرضا که کنارش نشسته بود، نگاهی کرد و گفت:« قبول حق پسرم!».
محمدرضا خود را به #مادر نزدیک کرد و ملتمسانه گفت:« مامان! برام دعا کن. میگن دعای مادر در حق فرزندش زود جواب میده.».
مادرم گفت:« همیشه واسهی سلامتی و عاقبت به خیریتون دعا میکنم. حالا حاجتت چیه؟».
محمدرضا زیر لب گفت:« دوست دارم شهید بشم، البته اگه لایق باشم.».
≺≺شهید محمد رضا ابراهیمی≻≻
📚┃منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص54
@mahman11