چهل و هفت نیلوفرآبی
در یکی از عملیات های آبی- خاکی در هشت سال دفاع مقدس، 47 بسیجی عاشق که مأموریت عبور از اروند و فتح سنگرهای ساحلی دشمن زبون به آن ها سپرده شده بود، به اسارت نیروهای بعثی درآمدند.
برخی از این عزیزان نیز مجروح بودند.
نیروهای بعثی آن ها را به یکی از کمپ های نزدیک بصره منتقل نمودند. نخستین اقدام نیروهای بعثی، از بین بردن اسناد هویت و شناسایی آن ها بود. لذا کارت های شناسایی و پلاک های بر و بچه های غواص را از آن ها جدا نمودند و همه به عنوان اسرای گمنام در اسارت تلقّی شدند. بعثیون 13 نفر از اسرای یاد شده را به عنوان فرماندهان گروه ها و دسته ها در مقابل 34 اسیر دیگر رزمنده به شهادت رساندند و سرهای آن ها را جدا کردند تا نفرت خود را از بسیجیان عاشق نشان دهند.
سپس 34 رزمنده ی دیگر را به طور دسته جمعی دفن کردند.
اسفند 79 با جستجوی اطلاعاتی برادران کمیته تفحص مفقودین، طی عملیات برون مرزی این بدن های مطهر از دل خاک خارج می شوند.
لباس های سیاه رنگ غواصی که استخوان های محکم و مقاوم این غواصان را مهمان خود کرده بود، نخستین منظره دردآلودی بود که بغض سنگینی را به انسان مستولی می نمود ...
راوی: حامی گت آقازاده
#دلنوشته دختر شهید گمنام
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان (عج)
آقای مهربانم سلام...!
مدتی میشود که بهانههای مختلف، پنجره ی روشنی را بر من بسته است...
مثل همه ی اهل زمانهام!
آخر مردمان زمانه ی ما،
به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی کاغذی چشم میدوزند...
و به بهانه ی انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند...
و...
بهانه پشت بهانه...
گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از این دیوار غیبت برچیند...!
آری...
حالا من هم از همان اهالیام...
از اهالی کوی غافلان...
از اهالی سطرهای نقطه نقطه...!
اما با همه ی نداشتههایم،
با همه ی نقطه چین هایم...!
هر از گاهی،
گرمی آفتاب مهربانی را، از پشت پنجره ی نیمه بسته ی دلم، احساس میکنم.
خورشیدی که به آهستگی،
با قدومی آرام و بیصدا...
بر داخل کلبه ی سرما زدهام، گرمی میچکاند...
باز هم مثل مردم زمانهام...!
اما نمیدانم چه میشود که در جستجوی تابش بیشتر،
و آنهمه حرص و ولع بیش از پیش، داشتههایمان را هم پشت گوش میاندازیم...
بیش خواستن کجا و اندک را هم ز کف دادن کجا؟
آقاجان...
چه میکنی با ما نامردمان؟
چه میکنی با اینهمه پنجره ی بسته و مهر و موم شده؟
چگونه از روزنه ی پنجرههای سنگی، بر ما نااهلان میتابی و گرمیت را دریغ نمیکنی؟
مولاجان دلم برایت تنگ است...
تنگتر از پیش...
بر من بتاب ای خورشید...
بر کلبه ی محقّر دلم باز هم بتاب...
تا شاید گرمی نگاهت، خواب زمستانی را از چشمهای خوابزده ی مان بزداید...
بر ما بتاب...
التماس دعا
اللهم عجل لوليک الفرج
💕 خدای مــن
🍂حُـــبِّ تو قلب مــرا نور میدهد
🍂اما گــناه جـان مرا تــار میڪند
🍂با اینڪه روزها همه اش غرق
غـفلتم😔
🍂مرا نگاه لطف تو بیدار میڪند
💕الهی به امید تو
.
💗خدایا
💗تــو با
💗من باش
💗و بگذار
💗عالمی از
💗من جدا گردد
💗چو یک
💗 دم با
💗تــو بنشینم
💗دل از
💗هرغم
💗رهـــا گـردد
الهی به امید تو
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود، عجب دردی! چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم...
«بخشی از وصیت نامهء شهید گمنام شهیدحسینی
آخ....مادر مدد نما که به پایت فدا شـوم...
شهدا یاد کنید
اللهم عجل لولیک الفرج
#دختر شهید گمنام
✨
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🌸حسین.جان💚🙏
مانده سٺ در دلم ڪہ بگویم بہ یڪ ڪلام
یڪ بار هم مرا بطلب ڪربلا، تمام !🙏
امروز دوباره چو هر روزم مےدهم
از دور با اشڪ دیده ،بہ ٺو.ســلام😞😥
▪️السلام.اے.ساڪن.ڪرببلا😔✋
#دختر شهید گمنام
دلتنگ شهدا بودن ومثل شهدا نبودن درد بزرگیست ...!
دردی که روحت را آزار می دهد و تو برای رهایی از این درد میخواهی از خودت فرار کنی ...!!
کاش از خودم به تو می رسیدم
یا ایها شهدا نگاهی ...
روزتون سرشار از عطر شهدا
#دختر شهید گمنام
🔔 اهمیت صدقه⁉️
🌷 صدقه پنهانی گناهان را پاک میکند و صدقه آشکارا مال را زیاد میکند.
☘ #امیرالمومنین_علیه_السلام
#دلنوشته های دختر شهید گمنام
دلم هوایت را کرده
هوای بوییدن عطر تنت
هوای دست های نوازشگرت
هوای لبخند مهربانت
بابا... چهار حرف دارد
ولی بابای من.....
حرف ندارد...
😔نبودنت را چگونه تاب بیاورم پشت و پناهم ، تکیه گاهم...😔
.
چه میشود نظری برگدا کنی یارب
به ذکر توبه لبم آشنا کنی یارب
گره فتاده به کارم بگوچه چاره کنم
تویی که صدگره بسته واکنی یارب
زپا فتاده ودرمانده و تهی دستم
بگیردست مرا تا به پاکنی یارب
الهی به امید تو
#سلام_شہیــد
قصہ مرگ در دفتر خون شنیدن دارد
معبرے براے رسیدن
شهدے براے چشیدن
اگر نشود ماند ، باید ڪہ رفت
این منطق شہید است
ای راهیان نور
راه نشانمـان بدهید ...
روزتون شهدایی
🔔 خوشخویی در سه چیز است:
دوری کردن از کارهای #حرام ، طلب #حلال و فراهم آوردن #آسایش و رفاه برای خانواده.
🍃 #امیرالمومنین_علیه_السلام
کانال پیروان شهدای بجنوردبه دوستان خود معرفی کنید.مطالب و داستان های آموزنده خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم.لینک کانال پیروان شهدا
https://eitaa.com/piyroo
#رفاقت_شهدایی
.
گفت:
دستش تیر خورده بود
عمار گفت خدا رو شکر بالاخره یه بهونه جور شد قدیر رو بفرستیم مرخصی.
فردای همون روز دیدیم برگشت جبهه از بیمارستان حلب
گفتیم چی شد پس؟
گفت هیچی ، ردیف شد برگشتم.
گفتیم قدیر بازی ات گرفته ؟ برو مرد حسابی این دست تیر نزدیک خورده ، شوخی بردار نیست.
هر روز به یه بهونه ای میموند و برنمیگشت.
دستش چرک کرده بود ، بازم بر نمیگشت.
بالاخره بعد از کلی وقت راضی اش کردیم که برگرده.
روز آخر عمار بهش گفت قدیر دیدی برگشتی و شهید نشدی 😄
غم وجودش رو گرفت...
.
همون موقع صدای بیسیم اومد:
قدیر قدیر علی (علی = شهید روح الله قربانی)
قدیر وایسا دارم میام دنبالت بریم عقب یه دوش بگیریم امشب گودبای پارتی داریم.
بعد پشت بیسیم تک تک مون رو دعوت کرد و گفت امشب شام دور همیم برا گودبای پارتی داش قدیر.
علی اومد و قدیر رو سوار کرد و رفت.
منم جلوتر از اونها ، رفتم همونجا که قرار بود بریم
یکی از بچه ها رو دیدم و شروع کردیم قدم زدن و صحبت کردن ، وسط همین صحبت ها بچه ها هم رسیدن.
ما همینجور که صحبت میکردیم کمی فاصله گرفته بودیم
قدیر و علی رسیدن
صدای انفجار و آتش....، ماشین بچه ها بود
من و عمار و میثم و بچه های دیگه ، سوختیم و سوختنشون رو تماشا کردیم ...
بدون گود بای پارتی ، رفتن
بعد شهادت قدیر و روح الله
میثم و محمدحسین خیلی گریه کردند
#قُدَیر
#علی
#عمار
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #شهیدقدیرسرلک
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی