@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_سی_و_چهارم
بسته را باز کردم و چادر مشکی را بیرون آوردم .
چادر را جلوی صورتم گرفتم و با تمام وجود عطرش را بو کشیدم .
بوی علی را میداد عطر تنش همین جا بود و فضای کوچک اتاق را پر کرده بود .
جلوی آیینه ایستادم و چادر را باز کردم و روی سرم انداختم .
نگاهی به دور تا دور چادر انداختم .درست اندازه ام بود .نه بلند نه کوتاه ....
گویی بارها اندازه گرفته باشند .....
چادر را روی سرم مرتب کردم .
با این که اولین بار بود پوشیده بودم اما حسی آشنا و نوعی وابستگی در من ایجاد شده بود ....
تمام این حس های خوب و نو ظهور را مدیون علی بودم.
علی شاهرگ وجودم بود .قلبم به شوق او در سینه ام میزد .
قیافه ی ریزه ی رعنا در قاب آیینه نمایان شد .
قدش تا سر شانه ام بود چقدر اذیتش می کردیم بابت قد کوتاهش و او گریه می کرد ....آخر هم کلی باید نازش را می خریدیم تا آشتی کند .
دستش را روی چادرم کشید و گفت : خیلی مبارکه مهتاب ، ماه بودی ماه تر شدی ، بهت گفته بودم با چادر خوشگل میشی واقعا نمیتونم چشم ازت بردارم .
ریز خندید و گفت : خدا به داد دل اون عاشق دل خسته برسه .
مشتی به بازوی لاغرش زدم و گفتم :
تا تو باشی دیگه حرف نزنی .
دستش رو از بازوش گرفت و آه و ناله اش شروع شد .
--- آخ آخ بشکنه دستت الهی !!! چقد دستت سنگینه !!
علی رو بزنی بیچاره سقط میشه !!
-- خب بابا ؛ توام انقد قیل و قال نداره بیا بریم دیگه نزدیکه احیا شروع بشه .
-- تو دلت واسه احیا تنگ نشده دلت میخواد صدای علی آقا رو بشنوی آی آی کلک من ترو بزرگ کردم .
خندیدم و گفتم : باشه بابا من تسلیم بیا بریم .
چادرم را روی صورتم کشیدم و ازته دل با دل شکسته ام گریه کردم .
صدای دلنشینش روحم را صیقل میداد .قلبم جلا پیدا می کرد.
بار اول بود که فضیلت شب قدر را درک می کردم .
قرآن به سر گرفتیم و شمع ها را روشن کردیم .
زمزمه کردم و ناله زدم ....
الهی العفو، الهی العفو ،
بک یا الله ....
امشب دگر یتیمان بابا ندارند ...
دگر کسی نیست نان آورشان باشد در سیاهی دل شب .
کوچه های مدینه دلشان برای رهگذر شبانه شان تنگ میشود .
امشب دگر زینب بابا ندارد ....
ضجه میزدند و گریه می کردند با صدای دلنواز علی .
امشب شب تقدیر بود و شب قدر .
سرنوشت یک ساله ما رقم میخورد .
از خدا علی را خواستم .هر چند نصف راه را رفته بودیم اما باقیش را باید به خدا بسپاریم.
ادامه دارد ....
✍نویسنده:
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃
🌹دخترخانوم خوشگل
اقا پسرخوشتیپ
لطفا:کنار آینه اتاقت بنویس
طوری آرایش کن لباس بپوش و تیپ بزن که...
🌸 امام زمان 🌸 نگاهت کنه نه مردم..
🌸اللهم عجل لولیک الفرج
یا مهــــــــدے🌸
@mahruyan123456 🍃
🌷به یاد شهیدان حاج قاسم و ابومهدی 🌷
اندکی صبر که نابود شَوَد
تا نیویورک پُر از دود شَوَد
آخر از برکت این خون شهید
غرق آتش بشود کاخ سفید
دشمن از لانه که بیرون بکشیم
دودمانش همه در خون بکشیم
مژده که فتح شود آخرِ راه
قدس از خونِ تو انشاءالله
گرچه تو رفتی و صد حیف؛ ولی
هست پرچم به کفِ سیّد علی
#شهدا
@mahruyan123456 🍃
(:✨🌱
+باخودٺزمـزمهڪݩ
[ مـݩبهگذشتھخود
هـرگزنمۍاندێشم!
مـگࢪآنڪهبخواهَـمازآݩ؛
نتێجهاۍبگێرم ]
ێادتنرھاوݩدیگهگذشتھ شادباشُبهآیندھنگاھڪݩ🧡
@mahruyan123456
💠امیرالمومنین علیه السلام
🔺وَ قَالَ عليه السلام مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ
🔰آنکه تو را هشدار داد چون کسی است که به تو مژده داده است.
📙حکمت 56 نهج البلاغه
#حدیث
@mahruyan123456
[ مـعلمــــــانپــــــرواز🕊 ]
✍🏽 از شهیــــــــــد بابائــے پرسیـــدند:
عبـــاس چہخبـــر چـــکار میکنــے..!؟
➕گفت:
"بــہ نگهبانے دل مشغولیم 👌🏽
تا کســے جـــز [ خـــدا ] وارد نشـــود"
[ شهیــــــعبـاسبابائـــے ]
#یاد_شهدا_باذکر_صلوات
@mahruyan123456 🍃