چشم هایت ...
لب هایت ...
صدایت ...
شانه هایت ...
دستهایت و آغوشت !
همه و همه مثل تابستان داغ داغ داغ است ...
امان از این تابستان ، باورم از بهشت چیز دیگری بود
تا اینکه تو آمدی💞
اولین روز تابستان مبارک 🍃
@mahruyan123456🍃
جوری خوب باش
که اگه کسی ترکت کرد به خودش ظلم کرده باشه !
برای همه خوب باش 💖
@mahruyan123456🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹
🌹🍃
🌹
#رمانزیبایطهورا
#رمانآنلاینبهقلمدلآرا
#پارتدویستوشصت:
به من اعتماد کن .
من سرم بره قولم نمیره .
قول شرف بهت میدم که پای حرفام بمونم و برای پسرت پدری کنم و بشم سایه ی بالای سرت ...
از حرف هایی که میزد دلم می گرفت و به معنای واقعی دلم براش می سوخت .
این همه اصرار و پافشاری برام قابل هضم نبود و از طرفی دوست نداشتم یه مرد تا این حد غرورش رو برای خاطر رسیدن به خواسته اش زیر پا بگذاره .
از طرفی دروغ نگویم به خودم از حرف هایش ته دلم غنج میرفت اینکه با این همه مصیبت و رنج و مشقت ها باز هم کسی در این دنیا پیدا میشد که خاطر خواهم شود .
اما من هر طور شده بود باید آب پاکی را رو بریزم روی دستش !
دلم نمی خواست خودش را معطل من کند و یک عمر علاف من شود .
او برای من حیف بود .
سهراب مرد بسیار خوبی بود .
طی این مدت به راستی گفتارش و کردارش پی برده بودم و یقینا می توانست هر زنی را خوشبخت کند .
او حقش نبود با زنی غم دیده مانند من ازدواج کند .
رو کردم بهش و زل زدم به چشمانش :
آقا سهراب !
واقعا نمیدونم باید چطور بهت بگم من اصلا خیال ازدواج ندارم .
دیگه تو این وادی ها نیستم .
یعنی این کار رو برای خودم قبیح میدونم .
حس میکنم همه به ریشم می خندن!
من هنوز سال شوهرم نیامده دوباره بیام شوهر کنم !!
تازه اونم با یک پسر مجرد و جوان!
اینو عرف نمی پسنده .
من نمیخوام بشم لقلقه ی زبون مردم .
نمیخوام دائم حرف من و زندگی من ورد زبون ها باشه .
حرفم را برید و با جدیت گفت : اصلا متوجه نمیشم !
یعنی شما به خاطر حرف مردم حاضری یک عمر تنهایی سر کنی ؟؟!
این اصلا منطقی نیست .
تا بوده ، همین بوده هیچ وقت نشده که بشه در دهن مردم رو بست .
در دروازه رو میشه بست اما در دهان مردم رو نه .
همیشه یه چیزی هست برای گفتن و خاله زنک بازی هاشون !
ازت خواهش میکنم با این حرفا زندگیت رو نابود نکن .
در ثانی شما اینجا غریبی مردم این روستا شما رو نمی شناسن .
اگر هم بشناسند پدرت رو .
_شمارو که می شناسن !؟ فردا پس فردا نمیگن زنه با یه بچه خودشو انداخت به این پسر !؟
به والله میگن .
خواهش میکنم بذارید زندگیم رو بکنم و تو این غار تنهایی خودم آروم باشم .
من خسته ام از هیاهو و جار و جنجال ...
_همه ی اینایی که گفتی احساس میکنم بهانه است .
اینا هیچ کدومشون برای من قابل قبول نیست .
مگه قراره برای مردم زندگی کنیم !؟
بریز دور این افکار پوسیده رو .
این جماعت خدا نشناس پشت سر پیغمبر خدا هم حرف زدند دیگه چه برسه ما آدم های خاطی .
_از همه ی اینا که بگذریم من شرایط زندگیم عادی نیست .
من از دست پدر شوهرم و برادر شوهرم فرار کردم و آمدم اینجا که دستشون به من و پسرم نرسه .
میخواستن به زور منو سر سفره ی عقد بنشونن .
اما ما شبانه فرار کردیم .
من ذره ای دوست ندارم شما رو قاطی مشکلاتم کنم ...
خان نفوذ زیادی داره هر لحظه ممکنه که منو پیدا کنه .
نمیخوام به شما لطمه ای وارد بشه .
نگاه عاقل اندر سفیه ای بهم انداخت و گفت: خودم همه اینا رومیدونم .
من پیه ی همه اینا رو به تنم مالیدم و الان اینجا نشستم .
با من رو راست باش .
از تمام حرفات و نگاه هات دارم می فهمم که به دنبال راه فرار هستی .
میخوای هر طور شده ، به هر طریقی منو از سر خودت باز کنی !
اما من به این راحتی ها کوتاه نمیام .
میخوام یه مدت بشینی خوب فکر کنی راجبم .
سبک ،سنگین کنی با عقل و درایت !
اگر بعد این مدت به نتیجه رسیدی که نمیتونم خوشبختت کنم و از پسش برنمیام و مرد زندگی نیستم قول میدم طوری برم که متوجه رفتنم نشی ...
ادامه دارد ...
#رمانزیبایمذهبیعاشقانهاجتماعی
#طهورا
به قلم ✍🏻دل آرا
❌کپی رمان حرام است❌
@mahruyan123456🍃
صبح،
سمفونی لبخند خداست
صبحتان زیبا و پر از
شعر و امید
نکند ثانیه ای بغض
بیاید به سراغ
دل تان
لحظه هاتان آرام
🌺 صبح تابستونی تون پربرکت🌺
@mahruyan123456🍃
بهترین چیزهای زندگی🌻
رایگان هستند...
دوستان خوب،🌻
خانواده،
خاطرات خوش،🌻
خنده،
عشق...
قدرشونو بدونید...🌻
@mahruyan123456🍃
عصر زیباتون
بخیر و شادی
لحظه هاتون قشنگ
فنجون عشقتون پر مهر
دلاتون گرم از محبت
زندگیتون زیبا
عصرتون شاد و دلپذیز
@mahruyan123456🍃
💚سلام امام زمانم💚
باور دارم
🍃یکی از همین #صبح ها
🌼که بی هوا و خسته چشم باز میکنم،
🍃بوی نرگسدر همه #عالم دمیده است...
آمدن، برازنده ی #توست 🌹
#العجلالعجلیامولانایاصاحبالزمان
@mahruyan123456🍃
Mohammadreza Cheraghali1_1625856812.mp3
زمان:
حجم:
4.24M
خداوندا....
محمد رضا چراغعلی
@mahruyan123456🍃
با خـیـالِ رُخِ زِیبـاۍ توای راحـتِ جـٰان
فـارغ از دیدنِ رویِ تو نِگرانیم هـنوز
تاکه تو کی برسی زِیـن سَـفرِدۅر و دراز
حیف و صد حیفکه ازبی خبـرانیمهنوز
@mahruyan123456🍃