eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
820 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💖الوعده وفا💖
💖به قرار عاشقی 💖
@mahruyan123456 : باورش سخت بود آن صدای دلنشین و روحانی صدای دلدارم باشد ... معلوم میشد هنوز که هنوز است با آن که ادعایم میشد علی را خوب نشناخته ام . امان از غفلت و بی خبری ... وقتی پازل های ذهنم را کنار هم قرار میدادم تنها نتیجه ی که بدست می آوردم دل عاشقی بود که با بی رحمی از خودم راندم و شکستم .او جایش بهشت بود چون گناهی نکرده بود پسری پاک و بی ریا تنها گناهش دلداگی بود که دلش را به دلم پیوند زده بود . او رفته بود و برزخی برایم به جا گذاشته بود. قعر جهنم حال زندگی ام بود . هر روز در گردابش بیشتر فرو میرفتم .و دست وپا میزدم . تنها تاوان دل شکسته ی احمدرضاست ...! بعد از دوروز ، راهی مدرسه شدم .این چند روز مانده به عید دیگر مدرسه رفتن نمی چسبید . باید دلیل غیبتم را موجه می کردم .ناچار از پله های سالن بالا رفته وبه راهروی انتهایی راهم را کج کردم . خانم بقایی اخلاقش تند و عصبی بود و هر کسی جرات حرف زدن با او را نداشت! میر غضبی است برای خودش ! از فکر اینکه شمشیری به دست بگیرد و کلاه خودی هم روی سرش بگذارد با آن هیکل چاق و فربه اش خنده به لب هایم آمد ! خنده ی من با نگاه عصبی و پر از خشمش در هم آمیخته شد لب های کش آمده ام جمع شد و سر به زیر جلو رفتم و سلام کردم . -- به به سر کار خانم امیدی ! قدم رنجه فرمودی بعد دوروز اومدی . خط کش بلندی که دستش بود را بالا آورد و زیر چانه ام قرار داد و با فریادی که زد لرزه بر تنم افتاد ! مگه کری که جوابم رو نمیدی نشنیدی چی گفتم . فریاد نبود نعره بود ... با آن صدای نکره اش . -- راستش من این دو روز نتونستم بیام مدرسه یعنی حال خوبی نداشتم ببخشید . -- ببخشید ، همین مگه اینجا خونه ی خاله است هر وقت حال داشتی بیای ؟ نداشتی بمونی خونه ؟ -- شما از مشکلم خبر ندارین .نمیتونم بگم. -- به مشکلت کاری ندارم ، میگم چرا نیومدی ؟! هر چند عمه خانمت زنگ زد و باهام صحبت کرد . برو دعا به جون عمت کن وگرنه نمیزاشتم سر کلاس بری . چطور تماس گرفته بود که من خبر نداشتم ؟! برسم خانه اول از همه باید دست هایش را بوسه باران کنم که مرا از شر این عفریته نجات داد !!! اگر خبر نداده بود چه داستانی داشتم با این زنیکه زبان نفهم !!! تشکری کرده و راهی کلاس شدم . بچه ها همگی سرشان گرم صحبت بود .چشمشان به من افتاد و هر کدام چیزی می گفتند: -- سلام مهتاب بانو؟ کجا بودی ؟ -- حالت چطوره خوبی ؟ نبودی ؟ -- ولش کنین بابا بهش سلام میدی جواب نمیده فک میکنه کیه .انگار از دماغ فیل افتاده ‌. خواستم جوابش را بدهم که با دیدن رعنا ساکت شدم .دور چشمانش قرمز شده بود و صورتش رمقی نداشت . چشمانش برق نمی زد مثل همیشه ... حالش نگران کننده بود کنارش نشستم و سرش را در آغوش گرفتم .دوست و همراه همیشگی ام سخت بود دیدن ناراحتی اش .آن هم رعنا دختری شاد و سرزنده با عقایدی محکم . -- رعنا خواهری ! چی شده من دو روز نبودم چه اتفاقی افتاده این چه حالیه؟ --نگران نباش چیزی نیست . -- به من دروغ نگو ؛ بگو چی شده ؟! -- بهت میگم اما الان نه . با آمدن آقای مکی همگی به نشانه بر پا از جایمان بلند شدیم . -- بفرمایید بنشینید . نگاه بر نمی داشت از صورتم .جز به جز اجزای صورتم را می کاوید . سرم را کج می کردم تا نگاهش نکنم . قلبی که مرض داشته باشد همین میشود ! صدای قدم هایی را پشت سرم می شنیدم سایه ای بلند که روی زمین افتاده بود و سایه به سایه ام می آمد . ترس داشتم که سرم را برگرداندم و عقب را نگاه کنم ! تپش قلبم بالا رفته بود و طوری که هر آن نزدیک بود از سینه ام بیرون بزند !!! باید می دویدم و دور میشدم ! تنها راه نجاتم همین بود ! کوله را روی شانه ام جابه جا کردم و دسته هایش را محکم گرفتم و دویدم تا جایی که توان داشتم ... جرات به عقب نگاه کردن را نداشتم . او هم می دوید .سایه اش چند قدمی بیشتر فاصله نداشت ... هر آن ممکن بود نفس کم بیاورم و در چنگالش بیفتم ... ادامه دارد... ✍نویسنده : ح* ر* ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃
@mahruyan123456 : ( علی ) حالش هر روز وخیم تر میشد .حتی چکه آبی هم که در گلویش می ریختم؛ بالا می آورد .توان حرف زدن نداشت .هر روز می مردم و زنده میشدم .سرطان مثل بختکی به جانش افتاده ... آه و ناله هایی که می کند دلم خون میشود کاری از دستم بر نمیاید .. تنها قرآن بالای سرش میخوانم آرام میشود .دست و دلم نمی رفت که قرآن بخوانم تا راحت تر از دنیا برود .به گفته ی حاج آقا علوی این همان سکرات موت است .عذاب می کشد تا وقتی که عزرائیل جانش را بگیرد . از وقتی به یاد دارم پدرم حتی آزارش به موری هم نرسیده بود عذاب کدام گناه نکرده اش بود! این عاقبت مردن و جان کندن . شفایی نبود مگر به خواست خدا تمام مدتی که روضه ی بی بی را میخواندم از او خواستم تا کمکش کند و راحت تر جان بدهد .به خدا که جاری کردن این حرف ها در زبان و فکرم خیلی سخت بود اما چه کنم ... یاد حرفش که به من گوشزد میکند هر که مقرب تر است ؛ جام بلا بیشترش می دهند ! نه من مقرب نبودم بنده ای سر پا تقصیر که هنوز قسمتم نشده بود به سر زمین عشق بروم . عباس آقا هم حرفی نداشت برای آرام کردن من این را میگفت !!! من کجا !! و بنده ی خاص و مقرب کجا !! تنها آرامشم آیات قرآن بود روح و جانم مانوس می شد با این نشانه ها و آیات الهی . باید دل می دادم به تقدیر الهی به مقدراتی که خدا برایم رقم زده... سخت است هنگام مصیبت حفظ ایمان و روحیه قوی .واین همان وعده ی شیطان است که سعی در ناامیدی ما دارد . زیر لب زمزمه میکنم و ذکر روزانه ام شده گفتن لا تقنطوا من رحمة الله. وقتی به یاد مصیبت ها و سختی های ارباب میفتم در صحرای کربلا با لب تشنه . فرزندانش را یکی یکی فدای دین و اسلامش کرد . علی اصغر شش ماهه اش ...طفل شیر خوارش . رنج های حضرت زینب صبر جمیلش به خدا که خجالت می کشم در برابر خدا از سختی ها و بی کسی هایم بگویم !! خیابان ها شلوغ و ولوله ای بر پا شده! دم عیدی ؛ جنگ است اما خیلی ها عید و شادی هایشان بر پاست ! شادی کردن مانعی ندارد اما همان ها که در نبرد دشمن هستند و از همه چیزشان گذشته ان ها هم دوست داشتند در کنار خانواده هایشان باشند سال جدید ! اما رفتن را بر ماندن ترجیح دادند ... دوچرخه را به کوچه و پس کوچه ها میبرم تا راحت تر به خانه برسم !! سرم را بر می گردانم و دختری را میبینم که هراسان می دود و مردی در چند قدمی اش ... از دوچرخه پایین میایم و تکیه اش را به دیوار می دهم .... ادامه دارد... ✍نویسنده: ح* ر* ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃
این هم یک رمان زیبا تقدیم به شما فنجان چای با خدا نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ ماه‌حسین‌اسٺ‌خدا مےداند ربّناهای مرا ذکرحسین آمین اسٺ✨ حاجٺِ‌هرکہ‌در این‌ماه بُوَد حج اما🌱 دلِ ما را طلب کرببلا تسکین اسٺ💔 @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا