🌙مَہ رویـــٰــان
@mahruyan123456 #عشقی_از_جنس_نور #پارت_سی_و_سوم ( مهتاب ) چند روزی بود که مهمان عمه بودم. جز م
امشب یک پارت رمان تقدیم نگاه زیباتون شد 🌺🍃
انشالله اگه خدا توفیق بده شب های بعد پارت های بیشتری رو در خدمتتون قرار میدیم 🌹
شبتون زیبا🌙⭐️
آرزویم شده بی رنگ شود فاصله ها
در مسلمانی ما ننگ شود فاصله ها
بارالها برسان آن مه در پرده غیب
فرجی کن که کمی تنگ شود فاصله ها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@mahruyan123456
🔻 همسر شهید
🌹آقا محمد(مرتضی) بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ نشنیدم، همیشه به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند، حتی اگر خودشون در سختی قرار میگرفتند
🌹همیشه میگفتند: از امام حسین (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم، به همین خاطر هیچگاه با هم کربلا نرفتیم
🌹همسرم ارادت ویژهای به حضرت زهرا (س) داشتند و میگفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (س) است، اگر مشاهده میکردند خانم چادری به زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند
🌹آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (ع) داشتند، مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (ع) هستم، اما میترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم
🌹رفتند سوریه موقعی که پیکر مطهر شهید بازگشت، زمانیکه داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود افتادم نمیدونستم که روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا (ع) بود، پرچم حرم امام رضا (ع) را برای او میآورند.✨
#شهید_مدافع_حرم
مرتضی عبداللهی🌷
#شهدا
@mahruyan123456
مهدے جان❤️
دلنگرانی ام
بابٺ تأخیر تو نیسٺ!
میدانم می آیی...
یوسف زهرا(س)
دلم شورمیزند
برای خودم…!
براے ثانیہ اے ڪہ
قرارمیشود بیایی
ومن هنوز با تو
قرن ها،فاصلہ دارم..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@mahruyan123456
🌸ویژگی های شهید🌸
1️⃣همیشه با مهر کربلا نماز می خواند و اگر با مهر دیگری نماز می خواند،پیشانی ایشان ورم و پوسته پوسته می شد..
2️⃣روی صفحه گوشی خود حک کرده بود غیبت ممنوع🚫
3️⃣اخلاق اسلامی او و احترامش به والدین و نیکی به مردم به برجستگی شخصیت والای او میافزود.
4️⃣برای کمک رسانی به هم نوعان خود بسیار کوشش می کرد وکمک های خود را شبانه و مخفیانه به فقرا می رساند👌
5️⃣صله رحم را با همه حتی با کسانی که ایشان را آزرده خاطر می کردند به جا می آورد👌
6️⃣همانند برادران حضرت زینب « سلام الله علیها» بی سر، بی دست، سوخته و... به دیار حق شتافت😭
شهید مدافع حرم حیدر ابراهیم خانی🌹
#شهدا
@mahruyan123456
#حرف_حساب
🌷شهید مرتضی آوینی: دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین🌷
شهید سید مرتضی آوینی
#شهدا
@mahruyan123456
سلام شهدایی 🍃
می گـویند :
شهـدا رفتند تا ما بمانیم ...
ولـــی
من می گویـم :
" شهـدا رفتند تا ما هم
به دنبالـشان بـرویـم "
آری !
جـامانـده ایـم ...
دل را بایـد صـافــ کـرد !
رزقڪشهـادت
سلامبرشهدا
#شهدا
@mahruyan123456
امروز روز بهترینهاست
روز دوباره برخواستن ،
روز دوباره فریاد زدن …
پرهای عقابگونۀ خود را باز کن.
و به بلندای گیتی پرواز کن…
تو محشری دوست پر قدرتم…
تو آتشفشانی از جنس عشق و امید هستی…
امروزت را زندگی کن بخاطر تمام آنانی که در کنارت هستند…
امروزت را عاشقانه پرواز کن در آسمان قلبت…
تو تولدی دوباره یافتی در صبح امروز
تولدت مبارک ای مهربان ...
یه حس خوب ، یه صبح خوب،
یه روز خوب ، همه اینها
آرزوی منه برای شما دوستان عزیز
#انگیزشی
#مشاور
@mahruyan123456
°•○°•○°•●°•○°•●
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
#استاد_شهریار
°•○°•○°•●°•●
🚨بصورت زنده
🔰سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب روز نیمه شعبان برگزار خواهد شد
🔻حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی روز پنجشنبه، ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ مصادف با نیمهی شعبان، سالروز ولادت باسعادت قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ملت شریف ایران مستقیم سخن خواهند گفت.
😍🌿♥️🍃
#مقام_معظم_رهبری
@mahruyan123456
@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_سی_و_چهار
( مهتاب )
میترا گیر داده بود تا بفهمد چه در این دل من می گذرد ؟
هیچ کسی خبر نداشت چه آشوبی در دلم افتاده بود جز خدا کسی خبر نداشت
-- میترا واقعا چیزی نیست بیخود نگران شدی .میدونم که چقدر مهربون و دلسوزی !!
اما باور کن اگر چیزی بود اولین نفر این تو هستی که بهش می گفتم .
قیافه اش در هم شد و چیزی نگفت .
خنده دار شده بود ، لب و لوچه ی آویزان ...
-- میترا دیگه قیافت رو اینطور نکن خنده دار می شی .
اما باور کن اگر چیزی بود بهت می گفتم .
-- برای این که می دونم چیزی هست و بهم نمی گی اما اشکال نداره مهتاب خانم ماه پشت ابر نمی مونه بالاخره که می فهمم .
-- باشه اصلا حق با تو ، اما دیگه بیخیال .
می گم من حوصله ام سر رفته ، عمه هم خونه نیست از خاطراتش تعریف کنه .
-- پس مطمئن شدم که یه طوریت هست .فقط خدا کنه حدسم درست نباشه ...
-- چی حدس می زنی؟
-- رک و پوست کنده بهت بگم فکر می کنم عاشق شدی .
صورتم گر گرفت و احساس می کردم درون کوره اجر پزی قرار گرفته ام .
خجالت می کشیدم .
دوست نداشتم کسی بفهمد ، اما میترا زرنگ تر از این حرف ها بود.
حرفی برای گفتن نداشتم.
حس متهمی که می خواهد اعتراف کند به من دست داده بود .
سخت بود اعتراف ، به چند سال عاشقی ...
سهم من از این عشق فقط و فقط از دور بود .
فاصله ها داشتم .با معشوق زمینی ام .
از بد شانسی من بود؛ که عشقی یک طرفه نصیبم شده بود.
موشکافانه نگاهی انداخت و دستم رامیان دستانش گرفت :
پس حدسم درست بود، وقتی هیچی نمی گی و این طور صورتت سرخ و سفید میشه ...
-- از کی عاشق شدی!! اصلا چرا عاشق شدی؟
-- میترا عشق میاد جوری که اصلا نمی فهمی چطور عاشق شدی فقط وقتی می فهمی که شده همه زندگیت ...
-- چند وقته مهتاب بهم بگو!!
خیلی وقته ، من با این عشق بزرگ شدم
عشق بچگی هامه .
-- سوالی نگاهم کرد و گفت: یعنی چی؟؟ منظورت کیه ؟؟
عشق بچگی به نظرم معنی نداره ...
نویسنده:
*ح**ر* ( دل ارا )
@mahruyan123456
@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_سی_و_پنجم:
-- وقتی می تونی منو درک کنی که عاشق باشی اون وقته که دیگه باور می کنی .
-- ببین مهتاب عشق به نظرم یه دیوانگیه
وقتی عاشق میشی دیگه جز اون معشوقت چیزی رو نمی بینی
بد هایی که داره رو نمی بینی
فقط و فقط خوبی هاش رو میبینی
و منتظر هر فرصتی هستی
برای دیدنش ...
اما واقعا منطقی نیست مهتاب جان ...
انتظار این حرفا را نداشتم از کسی که همیشه همدرد درد هایم بود .
مرهم زخم هایم، به گمانم باز هم تسکینی است برایم.
-- تو دیگه چرا این حرف رو می زنی میترا اصلا انتظار نداشتم ازت
تو خودت هم عاشقی ...
-- نه مهتاب من عاشق نیستم ، دوست داشتن با عشق خیلی فرق می کنه
اگه هم من مهدی رو دوست دارم مهتاب، منو و مهدی نامزدیم ، شیرینی خورده همدیگه هستیم قراره بشه مرد زندگی من .
حتی با این وجود چون محرم نشدیم باز هم به خودم اجازه نمیدم پیش روی کنم .
حالا نگفتی کیه؟؟
-- علی پسر اصغر آقا .
چنگی به صورتش انداخت .
عجیب بود این رفتارش .
-- وای خدا منو مرگ بده مهتاب ، اصلا می فهمی چی می گی حالت خوبه ؟؟ تو و علی؟؟هیچ فکر کردی چقدر باهم فرق دارین ؟
-- آره می دونم .
-- خب آخه دختر مگه تو عقل نداری به خدا نمی فهمم ، چرا به عاقبت این کار فکر نکردی ، این یک کار غیر ممکنه ازت خواهش می کنم نزار بیشتر از این فکر و ذهنت مشغول بشه تو هدف های مهم تری داری یک سال دیگه مونده تا به آرزوهات برسی ...درست رو بخون
-- من این حرف ها حالیم نیست میترا ازت دلخورم تو که همیشه می گی تو زندگی چیزی برات مهم نیست جز
صداقت و مردانگی و با خدا بودن .
حالا که به من رسید آسمون تپید ...
حس خفگی داشتم دلم نمی خواست کسی عشقم را سرکوب کند .
بی توجه به میترا از اتاق بیرون زده و به حیاط رفتم ...
نویسنده:
*ح**ر* ( دل آرا )
@mahruyan123456