لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_صوتی
🐈بی بی خاتون و گربه ملوس🐈
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل زود خوابید مثل همیشه
قورباغه ساکت، خوابیده بیشه
گل زود خوابید مثل همیشه
قورباغه ساکت، خوابیده بیشه
لالا لایی لا لالایی لا لا لالایی…
لالا لالالایی لا لالایی لا لا لالایی…
جنگل لا لا لا لا
برکه لا لا لا لا
شب بر همه خوش، تا صبح فردا
شب بر همه خوش، تا صبح فردا
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊ســـلام
❄️صبح زیبـا و دلنشین
🕊زمستونی تون بخیر
❄️الهی آفتاب زندگی تون
🕊پرنـور باشه
❄️الهی روزی تون پر
🕊برکت باشه
❄️الهی همیشه شـادی
🕊تولحظه هاتون
❄️وخوشبختی مهمان
🕊خونه هاتون باشه
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی ساده ولی فوق العاده لطیف که با یه تیکه کارتن و چندتا برگ میتونید درست کنید عزیزانم😍❤️
حتماً ذخیره کنید که سر فرصت بسازید
🤹♂️@majaleh_kodakan
#قصه_متنی
💟قصه زیبای بابا برفی💟
💬 آن سال زمستان، زمستان سختی بود:
درخت ها را سرما زده بود – سبزیشان رفته بود – مثل شاخ بز، خشک و قهوه ای رنگ شده بودند. نه گل مانده بود نه سبزه، نه ریحان، نه پونه، نه مرزه.
آب هم از رفتن خسته شده بود، یخ زده بود.
همه جا سفید بود، همه جا، کوه و دشت و صحرا.
آسمان شده بود آسیاب، اما به جای آرد، برف می ریخت همه جا.
یک روز تعطیل، نزدیکی های ظهر، کامبیز و کاوه، میترا و منیژه، کوروش و آرش، سودابه و سوسن، به خانهی پدربزرگ رفتند تا هم پدربزرگ را ببینند و هم در حیاطِ بزرگِ مدرسه، که خانهی پدربزرگ آنجا بود، برف بازی کنند…..
☃
….. وقتی بچه ها به حیاط بزرگ مدرسه، که پر از برف بود، رسیدند، کاوه گفت: بچه ها، به جای برف گلوله کردن و توی سر هم زدن، چرا نیایم یه آدم برفی درست کنیم؟
بچه ها گفتند خوب فکری است. آرش دوید پارو آورد. کامبیز بیل آورد. کاوه بیل آورد، هرکدام هرچه دستشان رسید برداشتند و آوردند.
اول برف های وسط حیاط را پارو کردند و برف ها را با پارو و بیل کوبیدند تا سفت شد…..
…..ساختنِ آدم برفی که تمام شد، بچه ها خوشحال بودند که توانستند خودشان این آدم برفی را بسازند، اما خوشحالی شان بیشتر شد وقتی دیدند آدم برفی، درست شکلِ پدربزرگی شده که آن همه دوستَش دارند. فقط یک کلاه کم داشت، این بود که یکی از بچه ها رفت و یک گلدان خالی آورد و سر آدم برفی گذاشت و دیگر آدم برفی شد مثل خود پدربزرگ.
❄️
بچه ها هم اسمش را گذاشتند بابابرفی و دست های همدیگر را گرفتند و دور آدم برفی چرخیدند و با خنده و شادی خواندند:
بابابرفی! بابابرفی!
چه کم حرفی! چه کم حرفی!….
❄️
…. پدربزرگ که بابابرفی نبود تا آتش و آفتاب آبش کنند و از بین برود و چیزی از او باقی نماند.
تازه اگر آدم خودش هم از بین برود. یادش و کارهایی که برای آدم های دیگر کرده، هیچ وقت از بین نمی رود. همیشه آدم های دیگر از او یاد می کنند. انگار که همیشه زنده است.
بچه ها فقط به یاد بابابرفی خواندند:
☃
سَرت رفت و کُلاهِت موند،
بابابرفی، بابابرفی!
❄️
دِلِت شد آب و آهِت موند،
بابابرفی. بابابرفی!
☃
دو چشم ما به راهت موند،
بابابرفی، بابابرفی!
❄️
پدربزرگ هم می خندید و سرش را تکان می داد و با آن ها می خواند:
بابابرفی، بابابرفی
☃🌨⛄️🌨☃🌨⛄️🌨☃🌨⛄️🌨☃
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رابطه جالب اعداد در ضرب که هرگز به آن دقت نکرده بودید
🤹♂️@majaleh_kodakan
☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
بر شما مسلمانان
مژده باد و پیروزی
چون ظهور مهدی عج هست
بین امتم روزی
صاحبالزمان هر روز
میدهد به ما لبخند
اهل این زمین هم هست
از امام خود خرسند
☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖
🤹♂️@majaleh_kodakan